گنجور

شمارهٔ ۷۷ - در مدح سلطان اویس

منت خدای را که به تعید ذو المنن
رونق گرفت شرع به پیرایهٔ سنن
خلقی است متفق همه بر سنت اویس
ملکی است مجتمع همه بر سیرت حسن
سوری است ملک را که موسون است تا ابد
از منجنیق ماتم واز رخنه ی محن
ماه چهارده شبه در غره ی شباب
همچون هلال گشت به خورشید مقترن
در سدر چار بالش بلقیس تکیه داد
جمشید روزگار علی رقم اهرمن
فرخنده باد تا ابد این سور واین زفاف
بر خسروی زمانه و شه زاده ی زمن
جمشید عهد شیخ حسن آفتاب جا
دارای ملک پرو رو نویین صف شکن
آ نکه از نهیب خنجرش اندام آفتاب
پیوسته می جهد چو دل برق در یمن
از تاب زلف پرچم او عارض ظفر
تا بنده چون جمال یقین از حجاب ظن
افکنده بحر را غضبش لرزه بر وجود
آورده آب را کرمش آب در دهن
آید زجام معد لتش بره شیر گیر
گردد به یمن تربیتش پشه پیلتن
ای خسروی که گر به مثل سایبان زند
نو شیروان عدل تو بر ساحت چمن
فراش باد زهره ندارد که بعد از این
گردد به گرد پرده سرای گل وسمن
شاخ در خت باز ستاند به عون تو
رهزنان باد خزان برگ خویشتن
شاید اگر بنات فلک چون بنین عهد
یابد در زمان تو جمعیت ترند
از چمبر مطابعتت هر که سر به تاف
حبل الورید گشت به گردن درش رسن
حکم قضا مثال قدر قدرت تو را
در کائنات حکم روان است بر بدن
جاه تو کشوری است که در باغ حشمتش
باشد بنفشه زار فلک سبزه ی دمن
لفظ تو گوهری است که در رشته یخرد
دارد هزار دانه در ثمین ثمن
هر که سرکه از نهیب خمار تو شد گران
دورش در اولین قدح آورد در ددن
هم بره را به عهد تو شیر است مستشار
هم قاز را به دور تو باز است موعتمن
تا بر سریر ملک نزد تکیه ی حکم عدل تو
هم خوابه نیام نشد خنجر فتن
ای رای روشن تو به روزی هزار بار
بر دختران غیب قبا کرد پیرهن
تو نور عین عدلی اگر عدل راست عین
تو جان جسم شرعی اگر شرع راست تن
همچون کشف حسود تو را پوست شد حصار
چون کرم پیله ی خصم تو را جامع شد کفن
گیرم که دشمنت به صلابت شود چو کوه
سهل است هست صرصر قهر تو کوه کن
ور چون ستاره از عدد خیل بی شمار
لافی زند به غیبت خورشید تیغ زن
چندان بود سیاهی احشام شام را
کز خاوران کند یزک صبح تاختن
با حمله یشمال چه تاب آورد چراغ
با دولت همای چه پهلو زند زغن
هست اعتبار او همه از عدت سپاه
هست اعتماد تو همه بر لطف ذو المنن
برهان دولتت همه شمشیر قاطع است
وان مخالفت همه تزویرو مکر وفن
چشم سعادت تو چو خورشید روشن است
دائم به نور طلعت این ماه انجمن
دارای عهد شیخ اویس آنکه ذات اوست
پیرایه ی بزرگی وسر مایه ی فطن
آن روز از لطافت او گشته منفعل
وان عقل بر شمایل آن گشته مفطنن
جز در هوای خلق خوشش نافع دم نزد
زان دم که نافع مشک بریدند در ختن
شاها من آن کسم که به مدح تو کرده ام
گوش جهانیان صدف لو لو عدن
من عن دلیب آن چمنم که از هوای او
دارند رنگ وبو گل نسرین ونسترن
اکنون که دور گل سپری شد ومن پناه
آورده ام به سایه ی شمشاد ونارون
ای نوبهار عدل مرا بی نوا ممان
وی دور روزگار مرا بال وپر مکن
ده سال رفت تا به هوای تو کرده ام
ترک دیارو مسکن وماوای خویشتن
ببریده ام چو نافع چینی زاهل خویش
بر کنده ام چو لعل بد اخشی دل از وطن
مگذار ضایع ام که بسی در به مدح تو
در گوش روزگار بخواهم گذاشتن
کامروز می کنند برای دعوام نام
شاهان روزگار توسل به شعر من
رخساره یعروس بزرگی نیافت زیب
الا به خردکاری مشاطه ی سخن
حسن کلام انوریست آنک می کند
تا این زمان حکایت احسان بو الحسن
باقی به قول شاعر طوسی است در جهان
نا موس وشیر مردی کاوس وتهمتن
افتاده بود بلبل تبع من از نوا
بازش بهار مدح تو آورد در سخن
تا در حدیقه یفلک سبز آبگون
روید به صبح وشام گل زرد ونسترن
گلزار دولت تو که دارد نسیم خلد
باد تا ابد از صرصر محن
وین تازه میوه ی شجر عزو جاه را
از گردش زمان مرساد آفت شجن
دائم ثنای جاه شما ذکر شیخ وشاب
دائم دعای جان شما ورد مرد وزن

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوه‌سرا

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

منت خدای را که به تعید ذو المنن
رونق گرفت شرع به پیرایهٔ سنن
هوش مصنوعی: خداوند را سپاس می‌گویم که به لطف و بخشش‌هایش، دین و شریعت با زیبایی و آراستگی درخشش گرفت.
خلقی است متفق همه بر سنت اویس
ملکی است مجتمع همه بر سیرت حسن
هوش مصنوعی: مردم همه بر یک رفتار و سیره‌ خوبی جمع شده‌اند که اویس داشته است. آنها در طرز تفکر و رفتارشان به یکدیگر مشابه هستند و بر اصول خوبی که اویس نمایانگر آن بوده، توافق دارند.
سوری است ملک را که موسون است تا ابد
از منجنیق ماتم واز رخنه ی محن
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای یک سرزمین می‌پردازد که همیشه تحت تأثیر بارش‌های ملایم و دلپذیر قرار دارد. این سرزمین به گونه‌ای توصیف شده که از دوران‌های گذشته تا حال درگیر دردها و مصائب زیادی بوده است. روابط و آثار حاصل از این دردها و چالش‌ها به وضوح در زندگی مردم آنجا نمایان است.
ماه چهارده شبه در غره ی شباب
همچون هلال گشت به خورشید مقترن
هوش مصنوعی: در اوج جوانی، همچون ماه کامل در شب پانزدهم، به مرحله‌ای از درخشش و زیبایی رسیده است که شبیه هلالی در کنار خورشید قرار گرفته است.
در سدر چار بالش بلقیس تکیه داد
جمشید روزگار علی رقم اهرمن
هوش مصنوعی: در درخت سدر، بلقیس به جمشید تکیه زد و روزگار او بر خلاف شیاطین و دسیسه‌ها بود.
فرخنده باد تا ابد این سور واین زفاف
بر خسروی زمانه و شه زاده ی زمن
هوش مصنوعی: این جشن و عروسی برای همیشه مبارک باشد بر پادشاه زمان و شاهزاده دوران.
جمشید عهد شیخ حسن آفتاب جا
دارای ملک پرو رو نویین صف شکن
هوش مصنوعی: جمشید در زمان شیخ حسن، همچون آفتابی درخشان در سرزمین خود، دارای سلطنت و قدرتی بی‌نظیر است و صفوف دشمنان را به آسانی می‌شکند.
آ نکه از نهیب خنجرش اندام آفتاب
پیوسته می جهد چو دل برق در یمن
هوش مصنوعی: وقتی او با خنجرش حمله می‌کند، اندام خورشید به شدت می‌لرزد و این حالت مانند دل بریده‌ای در یمن به نظر می‌رسد.
از تاب زلف پرچم او عارض ظفر
تا بنده چون جمال یقین از حجاب ظن
هوش مصنوعی: از زیبایی درخشان زلف او، صورت پیروزی نمایان می‌شود، در حالی که من بنده، مانند جمال واقعی حقیقت، از پرده تردید در امان هستم.
افکنده بحر را غضبش لرزه بر وجود
آورده آب را کرمش آب در دهن
هوش مصنوعی: طوفان دریا به قدری خشمگین است که لرزشی در وجود خودش ایجاد کرده است و این خشم در آب مثل یک حس آرامش قرار دارد.
آید زجام معد لتش بره شیر گیر
گردد به یمن تربیتش پشه پیلتن
هوش مصنوعی: از جامی که شیر را به انزوا می‌برد، برمی‌آید و به برکت تربیتش، به اندازه یک پهلوان قوی می‌شود.
ای خسروی که گر به مثل سایبان زند
نو شیروان عدل تو بر ساحت چمن
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که مانند سایبانی، بر سر چمن، عدالت تو مانند نوید بهار می‌تابد.
فراش باد زهره ندارد که بعد از این
گردد به گرد پرده سرای گل وسمن
هوش مصنوعی: باد دیگر نیرویی ندارد که پس از این، دور پرده گل و گلسمان بچرخد.
شاخ در خت باز ستاند به عون تو
رهزنان باد خزان برگ خویشتن
هوش مصنوعی: نارسایی‌های بادهای خزان باعث می‌شود که شاخسار درخت، به کمک تو، برگ‌های خود را از دست بدهد.
شاید اگر بنات فلک چون بنین عهد
یابد در زمان تو جمعیت ترند
هوش مصنوعی: اگر دختران آسمان مانند پسران به زمان تو دست یابند، ممکن است شلوغ‌تر و پرجمعیت‌تر باشند.
از چمبر مطابعتت هر که سر به تاف
حبل الورید گشت به گردن درش رسن
هوش مصنوعی: هر کسی که تحت تأثیر تو قرار بگیرد، مثل کسی که به گردن او بند تعلق دارد، به سمت تو کشیده می‌شود.
حکم قضا مثال قدر قدرت تو را
در کائنات حکم روان است بر بدن
هوش مصنوعی: سرنوشت و تقدیر مانند نیرویی است که در جهان وجود دارد و به مانند روحی در بدن، بر همه موجودات تاثیر می‌گذارد و فرمان می‌رواند.
جاه تو کشوری است که در باغ حشمتش
باشد بنفشه زار فلک سبزه ی دمن
هوش مصنوعی: مقام تو مانند سرزمینی است که در باغ بزرگی قرار دارد، جایی که زیبایی‌های زمین و آسمان در آن شکوفا می‌شود و سبز و سرشار از زندگی است.
لفظ تو گوهری است که در رشته یخرد
دارد هزار دانه در ثمین ثمن
هوش مصنوعی: کلام تو مانند گوهری با ارزش است که در میان دانش و خرد، هزاران نکته و ارزش نهفته دارد.
هر که سرکه از نهیب خمار تو شد گران
دورش در اولین قدح آورد در ددن
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر صدا و تاثیر شگرف تو، حالتی سنگین و درهم دارد، باید در اولین فرصت با یک جام نوشیدنی شاداب شود.
هم بره را به عهد تو شیر است مستشار
هم قاز را به دور تو باز است موعتمن
هوش مصنوعی: هم بره به خاطر تو، شیر است و نترسیده، و هم غاز در دور تو ایمن و مطمئن است.
تا بر سریر ملک نزد تکیه ی حکم عدل تو
هم خوابه نیام نشد خنجر فتن
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر تخت سلطنت، در Shadow (سایه) حکمرانی عادلانه تو به آرامش نرسیده است، هیچ خنجر فتنه‌ای به نیام نرفته است.
ای رای روشن تو به روزی هزار بار
بر دختران غیب قبا کرد پیرهن
هوش مصنوعی: ای خرد روشن تو، در هر روز به هزاران بار بر دختران با زیبایی پنهان، لباس فاخر و دلربا می‌پوشانی.
تو نور عین عدلی اگر عدل راست عین
تو جان جسم شرعی اگر شرع راست تن
هوش مصنوعی: تو نماد و تجسم عدالت هستی، اگر عدالت را به درستی بشناسیم. تو روح و جان قوانین شرعی هستی، اگر آن قوانین را به درستی به کار بگیریم.
همچون کشف حسود تو را پوست شد حصار
چون کرم پیله ی خصم تو را جامع شد کفن
هوش مصنوعی: دشمنان با حسادت خود، تو را به محدودیت و محصور شدن دچار کرده‌اند، همان‌طور که کرم‌ها در پیله‌ای حبس می‌شوند و می‌پوشند.
گیرم که دشمنت به صلابت شود چو کوه
سهل است هست صرصر قهر تو کوه کن
هوش مصنوعی: اگر دشمنت به استحکام و مقاومتی همچون کوه تبدیل شود، مشکلی نیست؛ چون تو می‌توانی با خشم و شدت خود او را به زانو درآوری.
ور چون ستاره از عدد خیل بی شمار
لافی زند به غیبت خورشید تیغ زن
هوش مصنوعی: اگر مانند ستاره‌ای از میان جمعیت بی‌نهایت به تفتیش و تنهایی بپردازد، در غیبت خورشید، شمشیر می‌زند.
چندان بود سیاهی احشام شام را
کز خاوران کند یزک صبح تاختن
هوش مصنوعی: در شام به قدری پرجمعیت و شلوغ است که وقتی صبح می‌شود، افرادی از شرق به سمت آن می‌آیند.
با حمله یشمال چه تاب آورد چراغ
با دولت همای چه پهلو زند زغن
هوش مصنوعی: چراغ چگونه می‌تواند در برابر حمله باد شمال مقاومت کند؟ و چگونه زغن می‌تواند در کنار پادشاهی همای قرار بگیرد؟
هست اعتبار او همه از عدت سپاه
هست اعتماد تو همه بر لطف ذو المنن
هوش مصنوعی: مقام و موقعیت او تماماً به سبب نیروی و تجهیزات لشکرش است، و اعتماد تو تنها بر رحمت و لطف خداوند بزرگ است.
برهان دولتت همه شمشیر قاطع است
وان مخالفت همه تزویرو مکر وفن
هوش مصنوعی: قدرت و اعتبار تو همانند شمشیری تیز و برنده است که هیچ چیزی نمی‌تواند در برابر آن ایستادگی کند. در مقابل، هرگونه مخالفتی که وجود دارد، تنها به ترفندها و فریبندگی‌ها و نیرنگ‌ها محدود می‌شود.
چشم سعادت تو چو خورشید روشن است
دائم به نور طلعت این ماه انجمن
هوش مصنوعی: چشم خوشبختی تو مانند خورشید درخشان است و همیشه به روشنی چهره این ماه زیبا روشنایی می‌بخشد.
دارای عهد شیخ اویس آنکه ذات اوست
پیرایه ی بزرگی وسر مایه ی فطن
هوش مصنوعی: شیخ اویس که دارای عهد و پیمانی است، خود او به عنوان یک شخصیت بزرگ و باهوش به شمار می‌آید که ویژگی‌های برجسته‌ای دارد.
آن روز از لطافت او گشته منفعل
وان عقل بر شمایل آن گشته مفطنن
هوش مصنوعی: در آن روز به شدت تحت تأثیر لطافت او قرار گرفته بود و عقل، به شکل او توجه کامل داشت.
جز در هوای خلق خوشش نافع دم نزد
زان دم که نافع مشک بریدند در ختن
هوش مصنوعی: تنها در زمانی که در حال خوشحالی دیگران بود، نافع صحبت کرد. او این کار را از زمانی که مشک را در ختن بریدند، به یاد دارد.
شاها من آن کسم که به مدح تو کرده ام
گوش جهانیان صدف لو لو عدن
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که در ستایش تو سخن گفته‌ام، گوش جهانیان مانند صدفی است که مرواریدهای ارزشمند را در خود نگه می‌دارد.
من عن دلیب آن چمنم که از هوای او
دارند رنگ وبو گل نسرین ونسترن
هوش مصنوعی: من مانند چمنی هستم که بخاطر هوای او، رنگ و بوی گل‌های نسرین و نسترن را به خود گرفته‌ام.
اکنون که دور گل سپری شد ومن پناه
آورده ام به سایه ی شمشاد ونارون
هوش مصنوعی: حالا که فصل گل به پایان رسیده و من به سایه‌ی درختان شمشاد و نارون پناه آورده‌ام.
ای نوبهار عدل مرا بی نوا ممان
وی دور روزگار مرا بال وپر مکن
هوش مصنوعی: ای بهار جدید، لطفاً مرا در گرفتاری‌ها و مشکلات تنها نگذار. ای ایام سخت، مرا در قید و بند خود گرفتار نکن.
ده سال رفت تا به هوای تو کرده ام
ترک دیارو مسکن وماوای خویشتن
هوش مصنوعی: ده سال است که به خاطر تو از دیار و خانه‌ام دور شده‌ام و به جستجوی هوای تو رفته‌ام.
ببریده ام چو نافع چینی زاهل خویش
بر کنده ام چو لعل بد اخشی دل از وطن
هوش مصنوعی: من از هویتم جدا شده‌ام و مانند نافع چینی، خود را از ریشه و گذشته‌ام برید‌ه‌ام. قلبم مانند گوهری گرانبها، از میهنم جدا شده است.
مگذار ضایع ام که بسی در به مدح تو
در گوش روزگار بخواهم گذاشتن
هوش مصنوعی: مگذار که هدر بروم، چرا که بارها در ستایش تو در دل تاریخ بخواهم نوشت.
کامروز می کنند برای دعوام نام
شاهان روزگار توسل به شعر من
هوش مصنوعی: امروز برای من بهانه‌ای فراهم می‌شود تا با دیگران درگیر شوم و در این راستا به شعرهای من و نام پادشاهان زمانه اشاره می‌شود.
رخساره یعروس بزرگی نیافت زیب
الا به خردکاری مشاطه ی سخن
هوش مصنوعی: زیبایی چهره عروس بزرگ به خاطر هنر و مهارت آرایشگر کلام است.
حسن کلام انوریست آنک می کند
تا این زمان حکایت احسان بو الحسن
هوش مصنوعی: زیبایی کلام انوری به سبب این است که تا به امروز داستان احسان بو الحسن را روایت می‌کند.
باقی به قول شاعر طوسی است در جهان
نا موس وشیر مردی کاوس وتهمتن
هوش مصنوعی: در این دنیا تنها چیزی که باقی می‌ماند، شهرت و صداقت است، همانند دلاوری و قدرت کاووس و تهمتن.
افتاده بود بلبل تبع من از نوا
بازش بهار مدح تو آورد در سخن
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر غم من نغمه‌اش را از دست داده بود، اما بهار با مدح و ستایش تو، دوباره او را زنده کرد.
تا در حدیقه یفلک سبز آبگون
روید به صبح وشام گل زرد ونسترن
هوش مصنوعی: در باغی سرسبز و پرآب، گل‌های زرد و نسترن در صبح و عصر شکوفا می‌شوند.
گلزار دولت تو که دارد نسیم خلد
باد تا ابد از صرصر محن
هوش مصنوعی: باغ زیبایی که به خاطر وجود تو همیشه نسیم خوشبویی دارد، تا ابد از سختی‌ها و مشکلات به دور خواهد بود.
وین تازه میوه ی شجر عزو جاه را
از گردش زمان مرساد آفت شجن
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف میوه‌ای از درختی می‌پردازد که به دلیل گذر زمان و تحولات ناشی از آن، دچار آفت و آسیب شده است. این توصیف نمایانگر این است که حتی دستاوردها و نشانه‌های موفقیت نیز با گذر زمان تحت تاثیر تغییرات و چالش‌ها قرار می‌گیرند.
دائم ثنای جاه شما ذکر شیخ وشاب
دائم دعای جان شما ورد مرد وزن
هوش مصنوعی: همواره در مدح مقام شما ذکر شیخ و جوان است و دائم دعای جان شما در زبان مردان و زنان جاری است.