شمارهٔ ۶۶ - درطلب آمرزش
منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم
گناهکار وامید عفو می دارم
امیدوار به فضل خدا هر روزی
هزار بار خدا را زخود بیازارم
شکم بسان صراحی مدام پر ز حرام
سجود می کنم وز ان سجود بی زارم
چون من مخالف دین می زیم چو ساغر وچنگ
چا سود گریه ی خونین و نا له زارم ؟
چو خامه نامه سیه می کنم بدان سو دا
که زلف دلکش مشکین خطی به دست آرم
تو آن مبین که چو زنبور خر قه ام عسلی است
که من ز بدو ازل باز بسته زنارم
کجا رسند ینابیع حکمتم به زبان
که من به خاک سر چشمه دل انبارم
در آب وگل شده ام غرق ومشکل است از گل
ره برون شدن من که بس گران بارم
به من به چشم بدی می نگرد که من در خود
چو نیک می نگرم بد ترین اشرارم
به آدمیم نخوانی دگر اگر یک ره
کنی مشاهده پرده های اسرارم
چو دیو ناکسم وبد سپاس وبد کردار
مباد در همه عالم کسی به کردارم
نماند بند خرد را مجال در سر من
که پر شدست دماغ ازخیال پندارم
به تن قرین مقیمان کنج محرابم
به دل ندیم حریفان کوی خمارم
دمید صبح مشیت رسی روز اجل
ولی هنوز من از جهل در شب تارم
مرا چو روز وشب آتش فروختن کار است
یقین کا گرم بود در جحیم بازارم
گرم چو عدم بسوزند نیست کسی را جرم
که من به دود دل خویشتن گرفتارم
شکسته عهد وشکسته دلم که خواهد کرد
شکستهای مرا جبر غیر جبارم
مهیمنا ملکا قادرا خداوندا
تویی رئوف ورحیم وعفو وغفارم
زکرده توبه واستغفر الله از گفته
اگر چه خوب وپسندیده است گفتارم
در آن زمان که امید از حیات قطع کنم
ز لطف ورحمت خود نا امید مگذارم
اگر چه من به رضایت نکرده ام کاری
تو رحمتی کن ونا کرده کرده انگارم
شمارهٔ ۶۵ - در مدح امیر شیخ حسن: عید است بر خیز ای صنم ، پیش آر پیش از صبحدم شمارهٔ ۶۷ - در مدح سلطان اویس: خوش نسیمی از چمن بر خاست بر خیز ای ندیم !
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم ، که نیست شب و روز جز گنه کارم
گناهکار وامید عفو می دارم
هوش مصنوعی: من همان کسی هستم که شب و روز نمیگذرانم جز با گناه. گناهکارم و امیدوارم که مورد بخشش قرار بگیرم.
امیدوار به فضل خدا هر روزی
هزار بار خدا را زخود بیازارم
هوش مصنوعی: هر روز به فضل خدا امیدوارم و هزار بار برای خودم از خداوند درخواست میکنم.
شکم بسان صراحی مدام پر ز حرام
سجود می کنم وز ان سجود بی زارم
هوش مصنوعی: من مانند یک پارچ همواره از چیزی ناپاک سیراب میشوم و به همین دلیل، از این سرسفیدی و عبادت که حاصل آن است، بیزارم.
چون من مخالف دین می زیم چو ساغر وچنگ
چا سود گریه ی خونین و نا له زارم ؟
هوش مصنوعی: من چون در حوادث زمانه بر خلاف دین و به زندگی خود میپردازم، از سنگینی غم و اندوه چه سودی میبرم؟ چرا باید دردی جانکاه و گریهای عمیق داشته باشم؟
چو خامه نامه سیه می کنم بدان سو دا
که زلف دلکش مشکین خطی به دست آرم
هوش مصنوعی: قلم را به دست میگیرم و نامهای تاریک مینویسم، تا شاید در آن سو بتوانم رشتهای از زلفهای زیبا و مشکی به دست آورم.
تو آن مبین که چو زنبور خر قه ام عسلی است
که من ز بدو ازل باز بسته زنارم
هوش مصنوعی: تو همانند زنبور در چگونگی خود قهر و خشم داری، اما عسل و شیرینیای که من در وجود تو میبینم، حاصل ارتباطی است که از نخستین لحظههای زندگیام با تو شکل گرفته و همچنان ادامه دارد.
کجا رسند ینابیع حکمتم به زبان
که من به خاک سر چشمه دل انبارم
هوش مصنوعی: کجا میتوان به زبان گفت که چشمههای حکمت کجا هستند، در حالی که من در دل خود گنجینهای از احساسات و اندیشهها دارم؟
در آب وگل شده ام غرق ومشکل است از گل
ره برون شدن من که بس گران بارم
هوش مصنوعی: در دنیای مادی غرق شدهام و برای بیرون آمدن از این وضعیت به خاطر مشکلات و دشواریهایم خیلی سخت است.
به من به چشم بدی می نگرد که من در خود
چو نیک می نگرم بد ترین اشرارم
هوش مصنوعی: نگاه کسی به من منفی و ناپسند است، در حالی که وقتی به درون خودم نگاه میکنم، میبینم که از بدترین افراد هستم.
به آدمیم نخوانی دگر اگر یک ره
کنی مشاهده پرده های اسرارم
هوش مصنوعی: اگر یک بار دیگر به ما ننگری، دیگر به انسانها نخواهی خواند، چون پردههای اسرار من را خواهی دید.
چو دیو ناکسم وبد سپاس وبد کردار
مباد در همه عالم کسی به کردارم
هوش مصنوعی: من مانند دیو ناپاک و بد هستم و امیدوارم که در کل جهان هیچکس به کردار من نباشد.
نماند بند خرد را مجال در سر من
که پر شدست دماغ ازخیال پندارم
هوش مصنوعی: ذهن من دیگر جایی برای اندیشیدن ندارد، زیرا خیالات و افکارم آنقدر پر شده که نمیتوانم به نصایح و خرد فکر کنم.
به تن قرین مقیمان کنج محرابم
به دل ندیم حریفان کوی خمارم
هوش مصنوعی: با تنم که در کنار محراب است آرام بگیر، اما در دل من حریفان و رفقای مستی جا دارند.
دمید صبح مشیت رسی روز اجل
ولی هنوز من از جهل در شب تارم
هوش مصنوعی: صبحی جدید آغاز شده و زمان مرگ نزدیک است، اما هنوز من در تاریکی جهل خود در حال گمراهی هستم.
مرا چو روز وشب آتش فروختن کار است
یقین کا گرم بود در جحیم بازارم
هوش مصنوعی: من همچون روز و شب در حال سوختن و رنج کشیدن هستم، واقعا صدای گرما و دردش را در دوزخ بازار خود حس میکنم.
گرم چو عدم بسوزند نیست کسی را جرم
که من به دود دل خویشتن گرفتارم
هوش مصنوعی: اگر همه چیز به حالت عدم بسوزد، هیچ کس مقصر نخواهد بود، اما من به خاطر دود دل خودم در زنجیر گرفتارم.
شکسته عهد وشکسته دلم که خواهد کرد
شکستهای مرا جبر غیر جبارم
هوش مصنوعی: عهد من شکسته و دلم نیزbroken است، کسی نیست که به جبران این شکستها به من کمک کند جز قدرتی بزرگ و توانمند.
مهیمنا ملکا قادرا خداوندا
تویی رئوف ورحیم وعفو وغفارم
هوش مصنوعی: ای پروردگار بزرگ و توانا، تویی بخشنده و مهربان، و همیشه آمرزنده و پوشاننده خطاها.
زکرده توبه واستغفر الله از گفته
اگر چه خوب وپسندیده است گفتارم
هوش مصنوعی: اگرچه من از بیان خود پشیمانم و از خداوند طلب آمرزش میکنم، اما همچنان حرفی که زدم خوب و پسندیده است.
در آن زمان که امید از حیات قطع کنم
ز لطف ورحمت خود نا امید مگذارم
هوش مصنوعی: زمانی که امیدم به زندگی از بین برود، امیدوارم که از لطف و رحمت خودم ناامید نشوم.
اگر چه من به رضایت نکرده ام کاری
تو رحمتی کن ونا کرده کرده انگارم
هوش مصنوعی: اگرچه من از روی رضایت به کاری تن ندادهام، تو با مهربانیات به من کمک کن و کاری کن که انگار از روی خواست خودم اقدام کردهام.

سلمان ساوجی