شمارهٔ ۴۵ - در مدح سلطان اویس
 فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار 
 شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار 
 آسمان در حلقه بر خود گوهری می داشت گوش  
 ساخت امروزش برای آفرینش گوشوار 
 سالها می جست چشم آفتاب نوربخش  
 تا به ماهی نو منور کردش اکنون روزگار 
 مادر ایام را آمد به فرعون و بخت  
 قره العینی ز روز نیک گردون در کنار 
 آرزویی کرد گردون کین گل اقبال را  
 پیچید اندر اطلس زنگاری خود غنچه وار 
 حور چون گل پیرهن صد پاره کرد از رشک و گفت  
 حاش لله کو لباس ظالمان سازد شعار 
 مشتری اشکال سعد اختر از یک به یک  
 در نظر آورد و شکل طالعش کرد اختیار 
 باش تا این باز نصرت را ببالد بال و پر  
 باش تا بر خنگ گردون دولتش گردد سوار 
 خسروان را خاتم است آن خاتم فیروز بخت 
 خاتمی کو در جهانداری است از جم یادگار 
 ملک را بود آرزو از بهر شاهی دولتی  
 یافت ملک این آرزو را در کنار شهریار 
 ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس  
 آفتاب عدل پرور سایه پروردگار 
 آنکه بر سمت رضایش می کند اختر مسیر 
 وانکه بر قطب مرادش می کند گردون مدار 
 رای ملک آرای او را از بلندی آسمان  
 می توان گفتش به شرطی کاسمان گیرد قرار 
 خلق او را کی می توان گفتن صبا وقتی مگر  
 کز صبا ننشسته باشد بر دلی هرگز غبار 
 چون قدح گیرد به کف ابری است سر تا سر حیا  
 چون کمربندد به کین کوهی است سر تا سر وقار 
 دست جود او درم را می شمارد خاک ره  
 یا دو دستش خود درم را می نیارد در شمار 
 هیچ می دانی چرا پیوسته دارد سر به زیر ؟  
 آب را زیرا که هست از لطف خسرو شرمسار 
 نقد رایش در ترازو چون درست آفتاب  
 بارها بشکست وجه زهره را قدر و عیار 
 ای زبدو آفرینش ذات پاکت آمده همچو گل 
  با تخت شاهی همچو نرگس تاجدار 
 همت والای تو از سروران بالاتر است  
 کی تواند برد باد مهرگان دست از چنار 
 صورت خصم تو بندد دار خود در روز و شب  
 کرد خواهد عاقبت سر در سر خصم تو دار 
 نعل اسبت کرد گردون چون هلال اندر مراد 
 می خریدش مشتری از بهر تاج افتخار 
 خسروان بندد بر خود گوهر از روی شرف  
 گوهرت اصلی است همچون گوهرکان و بحار 
 شد به عهد عدل تو محفوظ خان و مال خلق 
 ای به عهد عدل تو گردنکشان در هر دیار 
 از پی راه مظالم کرده از گردون برون  
 نال ایتام بحار و خون مشکین تتار 
 روی اگر از آتش بتابد رای ملک آرای تو  
 کنده ای سازد همان دم هیمه را بر پای نار 
 قلزم جود تو را نه قبهنیلی حباب 
 مشعل رای تو راهفت اختر دری شرار 
 گرد خیلت خاست از ماهی و بر شد تا به ماه  
 اینک از قلب فلک بنگر غبارش بر عذار 
 تا بخواباند چمن در عهد طفل غنچه را  
 هر سر سالی و در جنباندش باد بهار 
 دولت طفلت که هست او حامی گردون پیر 
 بر سریر سروری پیوسته بادا پایدار 
  وقت صبح است و لب دجله و انفاس بهار 
  ای پسر کشتی می تا شط بغداد بیار 
شمارهٔ  ۴۴ - در بیان اوضاع نامناسب ساوه: چون به عزم حضرت خورشید جمشید اقتدارشمارهٔ  ۴۶ - در مدح امیر شیخ حسن: دجله عمری است، تر و تازه که خوش می گذرد  
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ساوهسرا
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 فرخ اختر اختری دری و دری شاهوار 
 شد ز برج خسروی و درج شاهی آشکار 
هوش مصنوعی: در این بیت، به ظهور یک ستاره خوش یمن اشاره شده است که به طور خاص از برج خسرو و در جایگاه سلطنتی خود نمایان شده است. این موضوع نشاندهندهی خوشبختی و برکت در زندگی است، بهویژه در زمینه ملوکیت و حکومت.
 آسمان در حلقه بر خود گوهری می داشت گوش  
 ساخت امروزش برای آفرینش گوشوار 
هوش مصنوعی: آسمان یک گوهری درون خود داشت و امروز آن را به شکل گوشوارهای برای آفرینش آماده کرده است.
 سالها می جست چشم آفتاب نوربخش  
 تا به ماهی نو منور کردش اکنون روزگار 
هوش مصنوعی: سالها چشم آفتاب به دنبال نور و روشنی بود تا اینکه در روزی خاص به نور ماهی نو رسید و اکنون زمانه تغییر کرده است.
 مادر ایام را آمد به فرعون و بخت  
 قره العینی ز روز نیک گردون در کنار 
هوش مصنوعی: مادر روزگار به فرعون رسید و بخت خوب قره العین در کنار او بود.
 آرزویی کرد گردون کین گل اقبال را  
 پیچید اندر اطلس زنگاری خود غنچه وار 
هوش مصنوعی: آسمان آرزو کرد که این گل خوشبختی را در خود پنهان کند و مانند غنچهای در پارچهای تیره و زنگاری بپیچد.
 حور چون گل پیرهن صد پاره کرد از رشک و گفت  
 حاش لله کو لباس ظالمان سازد شعار 
هوش مصنوعی: حور به خاطر زیبایی و حسادت، لباس خود را پاره کرد و گفت: "خدا را شکر که هیچ کس نمیتواند همچون ظالمان لباسی بسازد که به آن افتخار کند."
 مشتری اشکال سعد اختر از یک به یک  
 در نظر آورد و شکل طالعش کرد اختیار 
هوش مصنوعی: شخصی که به ستارهشناسی و فالگیری توجه دارد، به دقت ویژگیها و نشانههای سعد را بررسی میکند و بر اساس آن، سرنوشت خود را شکل میدهد و انتخابی برای زندگیاش انجام میدهد.
 باش تا این باز نصرت را ببالد بال و پر  
 باش تا بر خنگ گردون دولتش گردد سوار 
هوش مصنوعی: منتظر بمان تا این پرندهی پیروزی بال و پر بگشاید و آماده شود. همچنین باش تا بر آفرینش گردون (آسمان) سوار شود و دولتش به اوج برسد.
 خسروان را خاتم است آن خاتم فیروز بخت 
 خاتمی کو در جهانداری است از جم یادگار 
هوش مصنوعی: حاکمان و پادشاهان نشانهای دارند که آنرا به عنوان نماد پیروزی و خوششانسی میشناسند. این نشانه، خاتمی است که یادگاری از دوران جمشید، یکی از شخصیتهای بزرگ تاریخی، به شمار میرود و نشاندهندهٔ قدرت و سلطنت آنها در دنیا است.
 ملک را بود آرزو از بهر شاهی دولتی  
 یافت ملک این آرزو را در کنار شهریار 
هوش مصنوعی: پادشاه آرزوی دستیابی به قدرت و حکمرانی داشت و توانست این آرزو را در کنار شهریار برآورده سازد.
 ماه ملک آرای برج سلطنت سلطان اویس  
 آفتاب عدل پرور سایه پروردگار 
هوش مصنوعی: ماه زیبای درخشان در بالای کشور پادشاهی سلطان اویس، مانند آفتابی است که نور عدالت را پخش کرده و سایه پروردگار را بر سر دارد.
 آنکه بر سمت رضایش می کند اختر مسیر 
 وانکه بر قطب مرادش می کند گردون مدار 
هوش مصنوعی: کسی که در پی جلب رضایت اوست، ستاره راهش را روشن میکند و کسی که به دنبال رسیدن به آرزوهایش است، آسمان به دور او میچرخد.
 رای ملک آرای او را از بلندی آسمان  
 می توان گفتش به شرطی کاسمان گیرد قرار 
هوش مصنوعی: انتخاب و نظر پادشاه از اوصاف و ویژگیهای اوست که از عرش آسمان میتوان به آن اشاره کرد، به شرطی که آسمان در آرامش و ثبات باشد.
 خلق او را کی می توان گفتن صبا وقتی مگر  
 کز صبا ننشسته باشد بر دلی هرگز غبار 
هوش مصنوعی: آیا میتوان گفت که وجود او مانند نسیم صباست، در حالی که مگر اینکه نسیم صبا بر دلی نشسته باشد، هیچگاه غباری بر دل نخواهد نشاند؟
 چون قدح گیرد به کف ابری است سر تا سر حیا  
 چون کمربندد به کین کوهی است سر تا سر وقار 
هوش مصنوعی: زمانی که شخصی جامی به دست میگیرد، احساس حیا و شرم تمام وجودش را در بر میگیرد. و زمانی که به کین و دشمنی دل میبندد، مانند کوهی میشود که سرشار از وقار و استحکام است.
 دست جود او درم را می شمارد خاک ره  
 یا دو دستش خود درم را می نیارد در شمار 
هوش مصنوعی: دست بخشش او به قدری فراوان است که حتی درم (پول) من را در خاک راهش میشمارد، یا اینکه دستان خودش، ارزش درم من را در حساب نمیآورد.
 هیچ می دانی چرا پیوسته دارد سر به زیر ؟  
 آب را زیرا که هست از لطف خسرو شرمسار 
هوش مصنوعی: آیا میدانی چرا همیشه آب سر به زیر دارد؟ زیرا به خاطر لطف و بزرگواری خسرو، شرمگین است.
 نقد رایش در ترازو چون درست آفتاب  
 بارها بشکست وجه زهره را قدر و عیار 
هوش مصنوعی: نقد ارزش و نظر تو مانند آفتاب روشن است و بارها به روشنی و زیبایی ستارهها آسیب زده و آنها را در مقایسه با خود کمارزش کرده است.
 ای زبدو آفرینش ذات پاکت آمده همچو گل 
  با تخت شاهی همچو نرگس تاجدار 
هوش مصنوعی: ای که به واسطهی وجودت، سرشت پاکت چون گل درخشان است و با شکوهی چون نرگس تاجدار، حالتی باعظمت و زیبا داری.
 همت والای تو از سروران بالاتر است  
 کی تواند برد باد مهرگان دست از چنار 
هوش مصنوعی: قدرت و ارادهی تو از بزرگان و سروران بالاتر است؛ چه کسی میتواند در روز مهرگان، دستی از درخت چنار برگیرد؟
 صورت خصم تو بندد دار خود در روز و شب  
 کرد خواهد عاقبت سر در سر خصم تو دار 
هوش مصنوعی: چهره دشمن تو شب و روز در کار است و در نهایت، سرنوشت او به سرنوشت خودت گره میخورد.
 نعل اسبت کرد گردون چون هلال اندر مراد 
 می خریدش مشتری از بهر تاج افتخار 
هوش مصنوعی: آسمان مانند هلال، نعل را به نشانه پیروزی بر پا کرد و مشتری برای دریافت تاج افتخار، این نعل را خرید.
 خسروان بندد بر خود گوهر از روی شرف  
 گوهرت اصلی است همچون گوهرکان و بحار 
هوش مصنوعی: پادشاهان به خود جواهری گرانبها میبندند، اما ارزش واقعی گوهر تو ناشی از شخصیت و شرافت توست، همانطور که جواهرات در دریاهای عمیق و گرانبها قرار دارند.
 شد به عهد عدل تو محفوظ خان و مال خلق 
 ای به عهد عدل تو گردنکشان در هر دیار 
هوش مصنوعی: در پرتو عدالت تو، از جان و مال مردم محافظت میشود، ای کسی که عدالت تو، گردنکشها را در هر منطقه تحت کنترل قرار میدهد.
 از پی راه مظالم کرده از گردون برون  
 نال ایتام بحار و خون مشکین تتار 
هوش مصنوعی: از ظلمهایی که بر یتیمان میرود، ناله و فریاد در آسمان به گوش میرسد و رنگ خون تاتاری را میپوشاند.
 روی اگر از آتش بتابد رای ملک آرای تو  
 کنده ای سازد همان دم هیمه را بر پای نار 
هوش مصنوعی: اگر روی تو مثل آتش درخشان شود، در آن لحظه، ملک و مملکت تو را میسازد و هیزم در پای آتش قرار میگیرد.
 قلزم جود تو را نه قبهنیلی حباب 
 مشعل رای تو راهفت اختر دری شرار 
هوش مصنوعی: خروش سخاوت تو مانند دریای عمیقی است که در آن هیچ چیزی نمیتواند به بالای سطح بیاید. نور تو همچون ستارهای در آسمان میدرخشد و آتش عشق تو را روشن میکند.
 گرد خیلت خاست از ماهی و بر شد تا به ماه  
 اینک از قلب فلک بنگر غبارش بر عذار 
هوش مصنوعی: دود و غبار تو از دل دریا برخاست و تا ماه بالا رفت. اکنون از قلب آسمان بنگر که این غبار بر صورتش نشسته است.
 تا بخواباند چمن در عهد طفل غنچه را  
 هر سر سالی و در جنباندش باد بهار 
هوش مصنوعی: هر سال وقتی که بهار میرسد، نسیم ملایم و خوشایند باعث میشود تا غنچهها آرام و بیصدا بخوابند و در عین حال، چمن را برانگیزد و زنده کند.
 دولت طفلت که هست او حامی گردون پیر 
 بر سریر سروری پیوسته بادا پایدار 
هوش مصنوعی: دولت و خوشبختی تو، ای کودک، مانند حمایتی است که آسمان قدیمی بر تو دارد. امیدوارم همواره بر جایگاه برتری باقی بمانی.
  وقت صبح است و لب دجله و انفاس بهار 
  ای پسر کشتی می تا شط بغداد بیار 
هوش مصنوعی: صبح شده و در کنار رود دجله، هوای بهاری در جریان است. پسرم، بیا که کشتی را به سمت شط بغداد ببریم.

سلمان ساوجی