گنجور

شمارهٔ ۹ - اظهار افلاس خود و طلب تدارک

ای سروری که بر در دولتسرای تو
هرکس که رو نهاد به دلخواه می رود
خورشید با وجود جناب بلند تو
بر آسمان ز همت کوتاه می رود
از خرمنی که خصم تو دارد، به سوی برق
صد نامه بیش بر پر هر کاه می رود
در یک نفس کبوتر عزم تو طی کند
راهی که آفتاب به یک ماه می رود
از بس ندیده کار تو بی مصلحت کسی
یوسف به ریسمان تو در چاه می رود
شد مدت سه سال که بر درگهت مرا
حرفی نه از وزیر و نه از شاه می رود
رحم آیدت به حالم اگر باخبر شوی
کاوقات من به سر به چه اکراه می رود
احوال خویش می کنم از هرکسی نهان
دانم سخن چگونه در افواه می رود
راضی نیم که پیشتر از من کسی ترا
گوید فلان غلام نکوخواه می رود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.