شمارهٔ ۱ - در تهنیت وزارت یافتن اسلام خان
ای سواد هند از کلکت نگارستان چین
کار و بار ملک هرگز این سر و سامان نداشت
نامه ی اقبال پیش از کلک دولت پرورت
داشت گرچه رونقی، اما به این عنوان نداشت
رشک بر شاه جهان آید سکندر را که او
چون تو دستوری خرداندیش و حکمت دان نداشت
از خطت فرمان شه شد چون نگارستان چین
این قدر خیل پری، جمشید در فرمان نداشت
پادشاهی آنچنان را این چنین باید وزیر
آنچه می بایست، شد، زین خوبتر امکان نداشت
کار دولت شد قوی از کلک محکم کار تو
خوب شد، آری ستونی این بلندایوان نداشت
از دواتت عافیت را ساز شد سامان کار
کز برای سینه های ریش، مرهمدان نداشت
چون تو دستوری ندارد هفت اقلیم جهان
این گمان هرگز به بخت خویش، هندستان نداشت
با شجاعت جمع در عهد تو شد دانشوری
در زمان هیچ کس تیر قلم پیکان نداشت
مصرع شمشیر از کلک تو شد بیتی تمام
هیچ دیوانی دو مصرع این چنین چسبان نداشت
پشت شمشیر تو از دلگرمی کلکت قوی ست
قطره ی آبی وگرنه این همه طوفان نداشت
کرد او را خامه ات از وادی حیرت خلاص
رهنمایی خضر سوی چشمه ی حیوان نداشت
نامت از سرچشمه ی خورشید آبش می دهد
آبرویی کاین زمان دارد نگین در کان نداشت
شد کف دست تو دل ها را مقام عافیت
گوهر این آسودگی در مخزن عمان نداشت
تا صلای عام، دست گوهرافشانت نداد
جامه همچون پوست بر تن خلق را دامان نداشت
مهر جودت بر برات رزق اشیا تا نبود
موج دریا بی دهن بود و صدف دندان نداشت
صاحبا! عزم سفر میمون و فرخ فال باد
بی تو خیل شاه را فتح و ظفر امکان نداشت
کرده بیماری مرا نوعی ضعیف و ناتوان
کاین تن رنجور، پنداری که هرگز جان نداشت
غربت و بیماری ام پامال حیرت کرده است
هیچ کس را همچو من، دور جهان حیران نداشت
چند روزی رخصتم ده تا کنم درمان خود
گرچه هرگز درد بیماران دل، درمان نداشت
مختصر کردم حدیث حال خود در خدمتت
ورنه چون اوصاف تو، درددلم پایان نداشت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای سواد هند از کلکت نگارستان چین
کار و بار ملک هرگز این سر و سامان نداشت
هوش مصنوعی: ای رنگ سیاه هند، از دنیای زیبای چین، هرگز حکومت و سرزمین تو اینطور مرتبه و سامان نداشت.
نامه ی اقبال پیش از کلک دولت پرورت
داشت گرچه رونقی، اما به این عنوان نداشت
هوش مصنوعی: نامه اقبال قبل از اینکه به دست قدرت دولت برسد، رونق و جذابیتی داشت، اما به این شکل و عنوان شناخته نشده بود.
رشک بر شاه جهان آید سکندر را که او
چون تو دستوری خرداندیش و حکمت دان نداشت
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوان گفت که سکندر، که شاه جهان بود، به تو حسد نمیورزد. زیرا او هرگز کسی همچون تو را که دارای خرد و دانش حکمت باشد، نداشت.
از خطت فرمان شه شد چون نگارستان چین
این قدر خیل پری، جمشید در فرمان نداشت
هوش مصنوعی: از زیبایی و هنرنمایی تو، فرمانروایان به شگفت آمدهاند؛ همانطور که در چین نگارستانی پر از زیبایی وجود دارد. این همه پری و زیبایی، حتی جمشید را هم حیرتزده کرده و او نتوانسته است چنین فرمانی را صادر کند.
پادشاهی آنچنان را این چنین باید وزیر
آنچه می بایست، شد، زین خوبتر امکان نداشت
هوش مصنوعی: پادشاهی به این صورت باید وزیر داشته باشد که هر آنچه لازم است، به خوبی انجام شود و بهتر از این امکان ندارد.
کار دولت شد قوی از کلک محکم کار تو
خوب شد، آری ستونی این بلندایوان نداشت
هوش مصنوعی: حکومت به خاطر دست خط زیبا و توانمند تو قوی و مستحکم شده است. واقعاً درست است که این بنا هیچ ستونی ندارد.
از دواتت عافیت را ساز شد سامان کار
کز برای سینه های ریش، مرهمدان نداشت
هوش مصنوعی: از قلم تو، آرامش و راحتی به زندگی مردم برسان، زیرا کسانی که دلهای شکسته دارند، جایی برای درمان و تسکین ندارند.
چون تو دستوری ندارد هفت اقلیم جهان
این گمان هرگز به بخت خویش، هندستان نداشت
هوش مصنوعی: هیچ قدرتی در هفت اقلیم جهان نمیتواند دستوری بر تو داشته باشد، بنابراین هرگز نباید به شانس و بخت خود مانند هندستان فکر کنی.
با شجاعت جمع در عهد تو شد دانشوری
در زمان هیچ کس تیر قلم پیکان نداشت
هوش مصنوعی: در هنگامهای که تو در میان جمع با شجاعت حضور داری، هیچ فردی در زمانهات نیست که به اندازه تو از فضل و دانش برخوردار باشد؛ چرا که دیگران توانایی نوشتن و بیان عقاید را در مقابله با تو ندارند.
مصرع شمشیر از کلک تو شد بیتی تمام
هیچ دیوانی دو مصرع این چنین چسبان نداشت
هوش مصنوعی: شمشیر تو به گونهای نوشته شده که تمام یک شعر را تشکیل میدهد و هیچ کتاب شعری نتوانسته است دو مصرع به این زیبایی و به هم پیوستگی داشته باشد.
پشت شمشیر تو از دلگرمی کلکت قوی ست
قطره ی آبی وگرنه این همه طوفان نداشت
هوش مصنوعی: پشت شمشیر تو از اعتماد و اطمینان گرفتن نیرو میگیرد، مانند یک قطره آب که اگر نبود، این همه طوفان به وجود نمیآمد.
کرد او را خامه ات از وادی حیرت خلاص
رهنمایی خضر سوی چشمه ی حیوان نداشت
هوش مصنوعی: او را قلم تو از سرگردانی نجات داد و مانند خضر، راهنمایی نکرد که به چشمه زندگی برود.
نامت از سرچشمه ی خورشید آبش می دهد
آبرویی کاین زمان دارد نگین در کان نداشت
هوش مصنوعی: نام تو از نور خورشید الهام گرفته و به تو شکوه و جذابیتی میبخشد که در گذشته هیچ گوهری چنین زیبایی نداشته است.
شد کف دست تو دل ها را مقام عافیت
گوهر این آسودگی در مخزن عمان نداشت
هوش مصنوعی: دلها در دستان تو آرامش یافتهاند، این راحتی و آسایش، مانند گوهری در اعماق عمان نیست که بتوان آن را به آسانی پیدا کرد.
تا صلای عام، دست گوهرافشانت نداد
جامه همچون پوست بر تن خلق را دامان نداشت
هوش مصنوعی: تا زمانی که صدای عمومی و دعوت به وحدت بهوجود نیامده، تو همگام با آن، مانند جواهری که در دل رنگ و زیبایی میبخشد، در جسم و روح مردم تأثیر نمیگذاری و آنها را احاطه نکردهای.
مهر جودت بر برات رزق اشیا تا نبود
موج دریا بی دهن بود و صدف دندان نداشت
هوش مصنوعی: محبت و generosity تو تا زمانی که نیازهای مادی برآورده نشود، مانند دریا بدون موج است و صدف نیز بدون دندان خواهد بود.
صاحبا! عزم سفر میمون و فرخ فال باد
بی تو خیل شاه را فتح و ظفر امکان نداشت
هوش مصنوعی: دوست من! سفر کردن با نیک بختی و شگون آغاز میشود. بدون وجود تو، موفقیت و پیروزی در کارهای بزرگ ممکن نیست.
کرده بیماری مرا نوعی ضعیف و ناتوان
کاین تن رنجور، پنداری که هرگز جان نداشت
هوش مصنوعی: دچار بیماری شدهام که مرا بسیار ضعیف و ناتوان کرده است، بهطوریکه این بدن بیمار به نظر میرسد که هرگز روحی نداشته است.
غربت و بیماری ام پامال حیرت کرده است
هیچ کس را همچو من، دور جهان حیران نداشت
هوش مصنوعی: در غم و بیماریام، احساس تنهایی و حیرت مرا فراگرفته است. هیچ کس به اندازه من، در این دنیا سردرگم نیست.
چند روزی رخصتم ده تا کنم درمان خود
گرچه هرگز درد بیماران دل، درمان نداشت
هوش مصنوعی: مدتی به من فرصت بده تا بتوانم درد خود را درمان کنم، هرچند که میدانم بیماری دل هرگز درمانی نداشته است.
مختصر کردم حدیث حال خود در خدمتت
ورنه چون اوصاف تو، درددلم پایان نداشت
هوش مصنوعی: من در کنار تو، داستان مشکلات و احساسات خود را به طور مختصر بیان کردم، وگرنه سخنان من درباره تو و زیباییهایت آنقدر زیاد است که هیچگاه تمام نمیشود.