شمارهٔ ۶۸۶
چون گلم از جامه بر تن مانده دامانی و بس
همچو تصویرم ز پیراهن گریبانی و بس
توشه ای در راه شوق او مرا همراه نیست
در بغل از داغ دل دارم نمکدانی و بس
از سر عالم گذشتم همچو خورشید ای فلک
چون مه نو از تو می خواهم لب نانی و بس
مستی ام نگذاشت تا علم دگر حاصل کنم
همچو بلبل خوانده ام درس گلستانی و بس
بس که از سرگشتگی ها رفته ام در خود فرو
مانده چون گرداب از اعضایم گریبانی و بس
از خیال روزگار رفته روز و شب سلیم
در نظر دارم همین خواب پریشانی و بس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چون گلم از جامه بر تن مانده دامانی و بس
همچو تصویرم ز پیراهن گریبانی و بس
هوش مصنوعی: من مانند گلی هستم که تنها یک دامن بر تن دارد و فقط به خاطر یک پیراهن، شبیه به تصویر خودم شدهام.
توشه ای در راه شوق او مرا همراه نیست
در بغل از داغ دل دارم نمکدانی و بس
هوش مصنوعی: در مسیر عشق او، هیچ توشهای با خود ندارم و تنها در دل، درد فراوانی دارم که مانند نمکدان تنها من را آزار میدهد.
از سر عالم گذشتم همچو خورشید ای فلک
چون مه نو از تو می خواهم لب نانی و بس
هوش مصنوعی: از دنیای هستی عبور کردم، مانند خورشید در آسمان. ای گردش روزگار، همچون ماه نو، تنها چیزی که از تو میخواهم یک تکه نان است و بس.
مستی ام نگذاشت تا علم دگر حاصل کنم
همچو بلبل خوانده ام درس گلستانی و بس
هوش مصنوعی: مستیم اجازه نداد تا علم جدیدی بیاموزم، مثل بلبل که فقط درس گلزار را خوانده است و بس.
بس که از سرگشتگی ها رفته ام در خود فرو
مانده چون گرداب از اعضایم گریبانی و بس
هوش مصنوعی: چنان در خودم غرق شدهام و از آشفتگیهای زندگی به شدت دچار سردرگمی هستم که انگار مانند گردابی شدهام، در حالی که هر بخش از وجودم درگیر این وضعیت است.
از خیال روزگار رفته روز و شب سلیم
در نظر دارم همین خواب پریشانی و بس
هوش مصنوعی: در فکر روزهای سپری شده هستم و در هر دو زمان شب و روز، تنها به همین خیال آشفته و پریشان مشغولم و بس.

سلیم تهرانی