شمارهٔ ۶۸۴
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز
چون در رحمت، در میخانه را کردند باز
از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام
ناله ی مستانه ی مطرب چو گلبانگ نماز
خم نشسته همچو محمود و به خدمت پیش او
شیشه ی سبز ایستاده بر سر پا چون ایاز
نیست بیم مرگ مستان را که در دیر مغان
رفته رفته عمر چون آب روان گردد دراز
نیست در میخانه محتاجی که اینجا مرد را
می کند یک ساغر می از دو عالم بی نیاز
سینه صافان را نماید از جبین اسرار دل
اختیارم نیست چون آیینه در افشای راز
گر جنون داری، ز معموری به صحرا نه قدم
تا به کی در خانه تازی اسب چون شطرنج باز
منت یک گل ندارم بر سر از شاخ گلی
باعث این، دست کوته شد، که عمر او دراز!
بر در هرکس درین معموره رفتم بسته بود
ای خوشا ویرانه و از هر طرف درهای باز
تندی احباب را در طبع ما تأثیر نیست
آب کی در چشم نرکس آید از بوی پیاز
مانده از دام کهن تارم درین دشت فریب
حلقه ای بر گردن هر مرغ چون جلقوی باز
از وجود من اثر نگذاشت عشق او سلیم
من ندارم نقش این آیینهٔ صورت گداز
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبحدم چون صاحبان غیب بر اهل نیاز
چون در رحمت، در میخانه را کردند باز
هوش مصنوعی: صبح امروز، زمانی که اهل دانش و عرفان به نیازمندان نظر کردند، درب میخانه به روی آنها گشوده شد، مانند رحمت و لطفی که به آنها میشود.
از سجود شیشه ها، میخانه شد بیت الحرام
ناله ی مستانه ی مطرب چو گلبانگ نماز
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر از تبدیل شدن مکان مقدس به میخانه و فضای شادمانی سخن میگوید. سجده و احترام به شیشهها به نوعی نشاندهندهی عبادت و تقدس است. اما در کنار آن، صدای ناله و آواز دلانگیز مطرب، به معنای شور و حال مستانهای است که موسیقی به ارمغان میآورد. این تضاد میان تقدس و لذت، باعث میشود که تصویر جالبی از مراسم و مراسمات مذهبی و اجتماعی ایجاد شود. در نهایت، نویسنده بر تأثیر عمیق موسیقی و شادابی بر زندگی انسانها تأکید میکند.
خم نشسته همچو محمود و به خدمت پیش او
شیشه ی سبز ایستاده بر سر پا چون ایاز
هوش مصنوعی: شخصی به آرامی و فروتنی در حال خدمت به دیگری است، درست مانند محمود که در کنار ایاز ایستاده است. در این تصویر، شیشه سبزی نیز به نشانه ادب و احترام در دست دارد و به خوبی از خود مراقبت میکند.
نیست بیم مرگ مستان را که در دیر مغان
رفته رفته عمر چون آب روان گردد دراز
هوش مصنوعی: مستان در میخانه هیچ نگرانی از مرگ ندارند، زیرا زندگیشان مانند آب روان در حال گذر است و به طور طبیعی ادامه مییابد.
نیست در میخانه محتاجی که اینجا مرد را
می کند یک ساغر می از دو عالم بی نیاز
هوش مصنوعی: در اینجا به این نکته اشاره شده که در میخانه، کسی نیازمند چیزی نیست، چرا که نوشیدن یک جرعه می میتواند انسان را از تمام مشکلات و نیازها آزاد و بی نیاز کند.
سینه صافان را نماید از جبین اسرار دل
اختیارم نیست چون آیینه در افشای راز
هوش مصنوعی: افراد صاف و بیریا، از پیشانیشان اسرار دلشان را نمایان میسازد. من در این خصوص اختیاری ندارم؛ مثل آیینهای که بهطور طبیعی رازها را آشکار میکند.
گر جنون داری، ز معموری به صحرا نه قدم
تا به کی در خانه تازی اسب چون شطرنج باز
هوش مصنوعی: اگر دیوانهای، از خانهات بیرون برو و به دشت برو. تا کی میخواهی همچنان در خانه بمانی و مثل شطرنج بازی کنی که اسبها را به جلو میبرد؟
منت یک گل ندارم بر سر از شاخ گلی
باعث این، دست کوته شد، که عمر او دراز!
هوش مصنوعی: من از یک گل هیچ توقعی ندارم، چون عمر او کوتاه است و من نمیخواهم به خاطر او وقت خود را بیهوده بگذرانم.
بر در هرکس درین معموره رفتم بسته بود
ای خوشا ویرانه و از هر طرف درهای باز
هوش مصنوعی: در هر مکانی که به در خانهی کسی رفتم، در بسته بود. ای کاش ویرانهای بود که درهای آن از همه جا باز بود.
تندی احباب را در طبع ما تأثیر نیست
آب کی در چشم نرکس آید از بوی پیاز
هوش مصنوعی: تندی صحبتهای دوستان روی روحیه ما تأثیری ندارد، مانند این است که بوی پیاز نتواند در چشمان نرگس تأثیر بگذارد.
مانده از دام کهن تارم درین دشت فریب
حلقه ای بر گردن هر مرغ چون جلقوی باز
هوش مصنوعی: در این دشت فریب، از دام قدیمی که باقی مانده، حلقهای بر گردن هر پرندهای مانند جلقو قرار گرفته است.
از وجود من اثر نگذاشت عشق او سلیم
من ندارم نقش این آیینهٔ صورت گداز
هوش مصنوعی: عشق او آنقدر در من نفوذ کرده که دیگر خیال خودم را هم از دست دادهام. حالا نمیتوانم خودم را در این آیینه ببینم، انگار تمام وجودم از بین رفته است.

سلیم تهرانی