شمارهٔ ۶۶۰
به خون خود کنم آلوده، ای صبا کاغذ
چو آن کسی که کند رنگ با حنا کاغذ
کند بهار به برگ شکوفه یاد ترا
چو آشنا که فرستد به آشنا کاغذ
گمان بری که ز هم ریخت دفتر افلاک
ز بس به کوی تو می ریزد از هوا کاغذ
نمی رسد به تو دست از کتاب، دانا را
دهد چه پایه بلندی، به زیر پا کاغذ
عجب که زحمت چشمی دگر تواند داد
به خاک پای تو داده ست توتیا کاغذ
به زندگی پی میراث خواری ام صدبار
گرفت همچو کبوتر ز من هما کاغذ
مباش از دم آتش فشان او ایمن
به راه عشق اگر باشد اژدها کاغذ
به کوی او پی رسوایی ام سلیم کند
بلند از بغل قاصدان صدا کاغذ
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به خون خود کنم آلوده، ای صبا کاغذ
چو آن کسی که کند رنگ با حنا کاغذ
هوش مصنوعی: ای نسیم، من هم خود را با خونم آغشته میکنم، مثل کسی که برای رنگآمیزی کاغذ از حنا استفاده میکند.
کند بهار به برگ شکوفه یاد ترا
چو آشنا که فرستد به آشنا کاغذ
هوش مصنوعی: بهار با شکوفههایش تو را به یاد میآورد، همانطور که یک دوست، پیامی برای دوست دیگری میفرستد.
گمان بری که ز هم ریخت دفتر افلاک
ز بس به کوی تو می ریزد از هوا کاغذ
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که به دلایل محبت و زیباییهای تو، آسمان و ستارگان بیوقفه به خاطر تو، چون کاغذی که در باد رها شده، در هم میریزد و به هم میخورند.
نمی رسد به تو دست از کتاب، دانا را
دهد چه پایه بلندی، به زیر پا کاغذ
هوش مصنوعی: اگر به کسی کتاب نرسی، دانایی که دانشش بالا است، کاغذ را زیر پای خود میگذارد.
عجب که زحمت چشمی دگر تواند داد
به خاک پای تو داده ست توتیا کاغذ
هوش مصنوعی: عجیب است که چشمی دیگر میتواند به خاطر تو زحمت بکشد، در حالی که این چشم خود به خاک پای تو عادت کرده است.
به زندگی پی میراث خواری ام صدبار
گرفت همچو کبوتر ز من هما کاغذ
هوش مصنوعی: من بارها در زندگی با مشکلات و دردسرها ویران شدهام، مانند کبوتر که زودتر از هر چیز دیگری، از جانب من به سوی هما (پرندهای زیبا) کاغذی فرستاده شده است.
مباش از دم آتش فشان او ایمن
به راه عشق اگر باشد اژدها کاغذ
هوش مصنوعی: در مسیر عشق، هیچگاه از خطرات و مشکلات نباید غافل شد، حتی اگر به نظر برسد که خطرها کم اهمیت به نظر میرسند.
به کوی او پی رسوایی ام سلیم کند
بلند از بغل قاصدان صدا کاغذ
هوش مصنوعی: در کوچه او، رسواییام را به آرامی میبرد و صدای قاصدان از کنار من بلند میشود.

سلیم تهرانی