شمارهٔ ۶۴۴
دو روز عمر که خواه و نخواه می گذرد
چنان که می بری آن را به راه، می گذرد
هزار تفرقه از گریه در دل است مرا
چو آن دهی که از آنجا سپاه می گذرد
دوند سوی خیابان به دیدنش گل ها
چو کوچه ای که ازان پادشاه می گذرد
نگاه کوته اگر اوفتاده، مژگان بین
که همچو غنچه ز طرف کلاه می گذرد
ز باد صبح، محیط کرم به موج آمد
پیاله گیر که وقت گناه می گذرد
سلیم می گذرد هرچه هست در عالم
ولی ببین به چه روز سیاه می گذرد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دو روز عمر که خواه و نخواه می گذرد
چنان که می بری آن را به راه، می گذرد
هوش مصنوعی: دو روز عمر میگذرد، چه بخواهی، چه نخواهی. به همان شکلی که تو آن را انتخاب میکنی، ادامه پیدا میکند.
هزار تفرقه از گریه در دل است مرا
چو آن دهی که از آنجا سپاه می گذرد
هوش مصنوعی: دل من پر از درد و اندوه است، مانند هزار تفرقه و جدایی که ناشی از گریه است. وقتی که تو به من توجه کنی و از آنجا که سپاه میگذرد، همه این غمها از بین خواهد رفت.
دوند سوی خیابان به دیدنش گل ها
چو کوچه ای که ازان پادشاه می گذرد
هوش مصنوعی: در خیابان دوندگان به سمت او میروند، همچنان که گلها در کوچهای که پادشاه از آن عبور میکند، صف کشیدهاند.
نگاه کوته اگر اوفتاده، مژگان بین
که همچو غنچه ز طرف کلاه می گذرد
هوش مصنوعی: اگر نگاه کسی محدود باشد، باید به مژگان او توجه کرد که مانند غنچهای از زیر کلاه خارج میشود.
ز باد صبح، محیط کرم به موج آمد
پیاله گیر که وقت گناه می گذرد
هوش مصنوعی: از وزش صبحگاهی، فضای لطیفی ایجاد شده است. پیاله را بگیر، چون زمان برای گناه کردن در حال گذر است.
سلیم می گذرد هرچه هست در عالم
ولی ببین به چه روز سیاه می گذرد
هوش مصنوعی: سلیم با آرامش از کنار هر چیزی که در جهان وجود دارد عبور میکند، اما ببین چگونه در روزی تاریک و غمگین گذران زندگی میکند.