شمارهٔ ۶۳۰
دل پی لالهرخان همچو صبا میگردد
هیچ کس نیست بپرسد که کجا میگردد
جوهر آینه چون قبلهنما مضطرب است
هوس او نه همین در دل ما میگردد
خاک ما داده به باد ستم و میگوید
چه غبار است که بر روی هوا میگردد
نیست آزادیام امید که صیاد مرا
مرغ بسمل چو شد، از دست رها میگردد
همچو عنقا ز بس آوارهٔ عالم شدهایم
آسمان، گرد جهان از پی ما میگردد
آبروی تو چه کار آیدش ای دل، که فلک
آسیاییست که از باد فنا میگردد
چون نویسم سخن از روزی خود، دست مرا
آستین تنگتر از بند قبا میگردد
دلم از ذوق ثبات قدم خود در عشق
همچو پرگار به گرد سر ما میگردد
پی آوازهٔ هرکس چه دوی گرد جهان؟
همچو اعمی که به دنبال صدا میگردد
بد و نیک آنچه برای دگران میخواهی
همه چون تیر هوایی به تو وامیگردد
همچو شمع آتش سودای تو در سر داریم
گل چو پروانه به گرد سر ما میگردد
لذتی دیده سکندر مگر از عمر، سلیم؟
کاین همه در طلب آب بقا میگردد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل پی لالهرخان همچو صبا میگردد
هیچ کس نیست بپرسد که کجا میگردد
هوش مصنوعی: دل عاشق مانند نسیم، به دنبال زیبایی لالهرخان میچرخد، اما هیچکس نیست که بپرسد او به کجا میرود.
جوهر آینه چون قبلهنما مضطرب است
هوس او نه همین در دل ما میگردد
هوش مصنوعی: جوهر آینه، مانند قبلهنما، در جستجوی هدف و واقعیات است و تمایل او به سوی ما نیز تنها در دل ما اتفاق نمیافتد.
خاک ما داده به باد ستم و میگوید
چه غبار است که بر روی هوا میگردد
هوش مصنوعی: خاک ما به خاطر ظلم و ستمی که بر ما رفته، به باد سپرده شده و او میگوید که این چه گرد و غباری است که در هوا شناور است.
نیست آزادیام امید که صیاد مرا
مرغ بسمل چو شد، از دست رها میگردد
هوش مصنوعی: من امیدی به آزادی ندارم، چرا که وقتی صیاد، پرندهی زخمی را بگیرد، دیگر از دستش رها نمیشود.
همچو عنقا ز بس آوارهٔ عالم شدهایم
آسمان، گرد جهان از پی ما میگردد
هوش مصنوعی: ما مانند پرندهای افسانهای به خاطر آوارهگی در دنیا، از آسمان نمیتوانیم فرار کنیم و همچنان در دور دنیا دنبالمان میگردند.
آبروی تو چه کار آیدش ای دل، که فلک
آسیاییست که از باد فنا میگردد
هوش مصنوعی: ای دل، آیا آبروی تو چه ارزشی دارد وقتی که دنیا مانند آسیایی است که تحت تأثیر باد فنا و نابودی، در حال چرخش و تغییر است؟
چون نویسم سخن از روزی خود، دست مرا
آستین تنگتر از بند قبا میگردد
هوش مصنوعی: وقتی میخواهم درباره روز خود صحبت کنم، احساس میکنم که لباس من فشردهتر از آن است که بتوانم راحت حرکت کنم.
دلم از ذوق ثبات قدم خود در عشق
همچو پرگار به گرد سر ما میگردد
هوش مصنوعی: دل من از شادی و شوق پایداریام در عشق مانند پرگاری که دور سرمان میچرخد، میچرخد.
پی آوازهٔ هرکس چه دوی گرد جهان؟
همچو اعمی که به دنبال صدا میگردد
هوش مصنوعی: به دنبال شهرت و نام هر کسی نروید، زیرا این کار مانند آن است که فردی نابینا به دنبال صدا بگردد.
بد و نیک آنچه برای دگران میخواهی
همه چون تیر هوایی به تو وامیگردد
هوش مصنوعی: هرچه به دیگران خواهی، چه خوب و چه بد، مانند تیر پرتاب شده به سمت هوا، به خودت برمیگردد.
همچو شمع آتش سودای تو در سر داریم
گل چو پروانه به گرد سر ما میگردد
هوش مصنوعی: ما مانند شمعی هستیم که به خاطر عشق تو میسوزیم و در عین حال، گلها مانند پروانهها به دور ما میچرخند.
لذتی دیده سکندر مگر از عمر، سلیم؟
کاین همه در طلب آب بقا میگردد
هوش مصنوعی: آیا سکندر از زندگی خود لذتی برده که اینقدر در جستجوی آب بقاست؟