گنجور

شمارهٔ ۴۷۳

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد
دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد
با غ بار دل ز بس آمیخت از سیلاب اشک
دامنم پرخاک همچون دامن افلاک شد
هیچ کس پرورده ی خود را نمی خواهد زبون
آب و آتش را خصومت بر سر خاشاک شد
بر سر افشانم کنون، کز بس که بر سینه زدم
سنگ در دست من دیوانه مشت خاک شد
هرچه می آید ز مستان می توان آن را کشید
زیر دست دیگری نتوان به غیر از تاک شد
یار تا از بزم می رفت، از غبار غم سلیم
شیشهٔ ساعت شده مینا، ز بس پر خاک شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

از گریبان سر نیاوردم برون تا چاک شد
دست بر سر داشتم چندان که دستم خاک شد
هوش مصنوعی: من به خاطر درد و اندوهی که در دل دارم، سرم را از غم و غصه بیرون نیاوردم و هر وقت دستم را بر روی سرم گذاشتم، آنقدر از غم و غصه نزدیکش شدم که دستم پر از خاک و غم شده است.
با غ بار دل ز بس آمیخت از سیلاب اشک
دامنم پرخاک همچون دامن افلاک شد
هوش مصنوعی: دل من به قدری آشفته و غمگین شده که با اشک‌ها پر شده و دامنم از خاک و غم پر شده است، مانند دامن آسمان که به خاک آغشته است.
هیچ کس پرورده ی خود را نمی خواهد زبون
آب و آتش را خصومت بر سر خاشاک شد
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌خواهد که فرزندانش تنها به خاطر مسائل کوچک و بی‌اهمیت با هم دچار درگیری و دشمنی شوند.
بر سر افشانم کنون، کز بس که بر سینه زدم
سنگ در دست من دیوانه مشت خاک شد
هوش مصنوعی: من اکنون تاجی از افسانه‌ها بر سر می‌گذارم، زیرا به خاطر ضربات زیادی که به سینه‌ام زدم، سنگ در دست من دیوانه تبدیل به خاک گشت.
هرچه می آید ز مستان می توان آن را کشید
زیر دست دیگری نتوان به غیر از تاک شد
هوش مصنوعی: هرچه از دل شادمانان به دست می‌آید، می‌توان آن را به دیگران ارائه داد، اما هیچ‌کس نمی‌تواند به غیر از انگور، به جای آن چیز دیگری فراهم کند.
یار تا از بزم می رفت، از غبار غم سلیم
شیشهٔ ساعت شده مینا، ز بس پر خاک شد
هوش مصنوعی: دوست وقتی که از میخانه خارج شد، غبار اندوه و ناراحتی بر شیشهٔ مینا نشسته بود، به طوری که شیشهٔ ساعت مانند مینا به خاکستری تبدیل شده بود.