شمارهٔ ۴۷۰
شورش منصور را آخر سرم معراج شد
مغزم از آشفتگی چون پنبهٔ حلاج شد
تاب یک افغان ندارد از نزاکت گوش گل
زین چمن صد بلبل از بهر همین اخراج شد
در گره چون غنچه محکم دار نقد خویش را
تا صدف بگشود دست بسته را، محتاج شد
پادشاه وقت خویشم کرد یک جام شراب
همچو شمعم شعلهای بر سر دوید و تاج شد
هرچه حاصل شد سلیم از عمر، آن را عشق برد
زین سفر هر چیز آوردیم، صرف باج شد
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شورش منصور را آخر سرم معراج شد
مغزم از آشفتگی چون پنبهٔ حلاج شد
هوش مصنوعی: در پایان شورش منصور، عقل و فکر من به مرحلهای از روشنایی و درک رسید که مانند پنبهای که توسط حلاج در هم پیچیده میشود، به شدت دچار آشفتگی و تحول شد.
تاب یک افغان ندارد از نزاکت گوش گل
زین چمن صد بلبل از بهر همین اخراج شد
هوش مصنوعی: یک افغان نمیتواند به نرمی و لطافت گل گوش دهد، به همین دلیل، صد بلبل از این چمن رانده شدهاند.
در گره چون غنچه محکم دار نقد خویش را
تا صدف بگشود دست بسته را، محتاج شد
هوش مصنوعی: در بند و زنجیر، باید ارزش و دارایی خود را محکم نگهداری، زیرا زمانی میرسد که دست بسته و محدود مجبور به باز شدن میشود و به آن ارزش نیاز پیدا میکند.
پادشاه وقت خویشم کرد یک جام شراب
همچو شمعم شعلهای بر سر دوید و تاج شد
هوش مصنوعی: پادشاه زمان به من جامی از شراب داد که مانند شمع، شعلهای بر سرم درخشید و به مایهی افتخار و بزرگی برای من تبدیل شد.
هرچه حاصل شد سلیم از عمر، آن را عشق برد
زین سفر هر چیز آوردیم، صرف باج شد
هوش مصنوعی: هرچه در زندگی به دست آوردیم و تجربه کردیم، عشق همه آن را به همراه خود برد و از این سفر، تنها باج پرداختیم.

سلیم تهرانی