شمارهٔ ۴۶۶
وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد
دست خود سبزه سوی گردن مینا ببرد
بلبلان جمله هم آواز شوند از مستی
سرو دستی ز پی رقص به بالا ببرد
باخبر باش روی چون به چمن ای زاهد
گربه ی بید مبادا که دلت را ببرد!
دل ما از غم ایام به تنگ است، مگر
صندل سرخ می این دردسر ما ببرد
عشقبازان همه ناموس کش یعقوبیم
نگذاریم کزو صرفه زلیخا ببرد
تا قیامت گل خورشید دمد از خاکش
هرکه از راه تو خاری به کف پا ببرد
دل ما نیست همین بی رخش آشفته سلیم
این خزانی ست که رنگ از گل دیبا ببرد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت آن شد که جنون رخت به صحرا ببرد
دست خود سبزه سوی گردن مینا ببرد
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که جنون راهی بیابان شود و دست سبزه را به سمت گردن مینا ببرد.
بلبلان جمله هم آواز شوند از مستی
سرو دستی ز پی رقص به بالا ببرد
هوش مصنوعی: بلبلان همه به خاطر شادمانی و سرمستی به یکصدا آواز میخوانند و به دنبال شادی و رقص، دست خود را به سمت بالا میبرند.
باخبر باش روی چون به چمن ای زاهد
گربه ی بید مبادا که دلت را ببرد!
هوش مصنوعی: ای زاهد، مراقب باش که مانند بیدی در باغ نباشی، زیرا ممکن است دل تو را برباید!
دل ما از غم ایام به تنگ است، مگر
صندل سرخ می این دردسر ما ببرد
هوش مصنوعی: دل ما به خاطر غمها و سختیهای روزگار به شدت آزرده است، مگر اینکه بویی خوش از عطر صندل سرخ این دلتنگیها را برطرف کند.
عشقبازان همه ناموس کش یعقوبیم
نگذاریم کزو صرفه زلیخا ببرد
هوش مصنوعی: عاشقان همگی مانند یعقوب هستند که به خاطر عشق خود نمیگذارند زلیخا از آنها دور شود.
تا قیامت گل خورشید دمد از خاکش
هرکه از راه تو خاری به کف پا ببرد
هوش مصنوعی: تا ابد، گلهای خورشید از خاک او میرویند و هر کسی که در مسیر تو سختی و زحمت را تحمل کند، به او پاداش میدهد.
دل ما نیست همین بی رخش آشفته سلیم
این خزانی ست که رنگ از گل دیبا ببرد
هوش مصنوعی: دل ما بیوجود تو پریشان و آشفته است. این وضعیت مانند یک پاییز است که باعث میشود رنگ و روح از گل و زیبایی برباید.

سلیم تهرانی