گنجور

شمارهٔ ۳۸۱

بی قراران گر ز کوی او برون گامی نهند
پیش پای خویشتن از نقش پا دامی نهند
بیدلان را طاقت بوسیدن معشوق نیست
می روند از خود اگر لب بر لب جامی نهند
گلرخان صدبوسه می بخشند و آن را نام نیست
این قدر منت چرا بر ما ز دشنامی نهند
زاهدان صافی دلم گویند و رندان دردنوش
چون غلامان هر کجا رفتم مرا نامی نهند
عشقبازان را نشان افسر شاهی سلیم
آن قدر نبود که سر بر پای خودکامی نهند

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی قراران گر ز کوی او برون گامی نهند
پیش پای خویشتن از نقش پا دامی نهند
هوش مصنوعی: بی‌قراران اگر از مسیر محبوب خود خارج شوند، با گذاشتن یک قدم، در واقع دام خود را پیرامون خود می‌سازند و به دام می‌افتند.
بیدلان را طاقت بوسیدن معشوق نیست
می روند از خود اگر لب بر لب جامی نهند
هوش مصنوعی: دوستداران واقعی به دلیل عشق و احساسات عمیق خود، توانایی بوسیدن معشوق را ندارند و اگر هم لب بر جام بگذارند، به زودی از خود بی‌خود می‌شوند و به دنیای دیگری می‌روند.
گلرخان صدبوسه می بخشند و آن را نام نیست
این قدر منت چرا بر ما ز دشنامی نهند
هوش مصنوعی: گلرخان صد بوسه بخشیده‌اند و این عمل نامی ندارد؛ پس چرا این‌قدر باید منت بگذارند بر ما تا از دشنام بگویند؟
زاهدان صافی دلم گویند و رندان دردنوش
چون غلامان هر کجا رفتم مرا نامی نهند
هوش مصنوعی: زاهدان افرادی هستند که دلشان پاک است و از نظر روحی در آرامش به سر می‌برند، در حالی که رندان کسانی هستند که با درد و رنج زندگی را تجربه می‌کنند. در هر کجا که می‌روم، دیگران برای من نام و عنوانی تعیین می‌کنند.
عشقبازان را نشان افسر شاهی سلیم
آن قدر نبود که سر بر پای خودکامی نهند
هوش مصنوعی: عاشقان عشق آنقدر ارزش و مقام نداشتند که بخواهند سر خود را به پای خودخواهی و خودپسندی بگذارند.