گنجور

شمارهٔ ۳۶۷

آبروی تیغ را خونگرمی بسمل برد
کی تواند صرفه ای از قتل ما قاتل برد
چشم همراهی مدار از کی که موج از جوش بحر
کی تواند کشتی خود را سوی ساحل برد
خضر را هم آگهی از کعبه ی توفیق نیست
چون کسی از جستجو راهی به این منزل برد؟
مژده بادا مرغ دل ها را که می بینم دگر
بر سر آن دست شهبازی که زنگ از دل برد
خضر دایم در سر کوی مغان چون روزگار
جاهلان را آورد در مجلس و کامل برد
از شرافت هرکه با ما دم زند، تر می شود
خاک هرکس در ره سیلاب آرد، گل برد
لذت دشنام او دل می برد از کف سلیم
همچو شیرینی ندیدم من که تلخی دل برد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آبروی تیغ را خونگرمی بسمل برد
کی تواند صرفه ای از قتل ما قاتل برد
هوش مصنوعی: آبرو و اعتبار تیغ به خاطر خون گرم و شجاعت قربانی از بین می‌رود. چه کسی می‌تواند از کشتن ما، فایده‌ای برای قاتل به ارمغان بیاورد؟
چشم همراهی مدار از کی که موج از جوش بحر
کی تواند کشتی خود را سوی ساحل برد
هوش مصنوعی: به دیگران اعتماد نکن، چون از چه زمانی موج دریا می‌تواند کشتی را به سمت ساحل هدایت کند؟
خضر را هم آگهی از کعبه ی توفیق نیست
چون کسی از جستجو راهی به این منزل برد؟
هوش مصنوعی: خضر هم از رسیدن به کعبه‌ی توفیق خبری ندارد، چون کسی که در جستجوی این منزل است، به راهی نمی‌رسد.
مژده بادا مرغ دل ها را که می بینم دگر
بر سر آن دست شهبازی که زنگ از دل برد
هوش مصنوعی: خبر خوشی برای دل‌هایمان دارم که می‌بینم دیگر بر روی آن دستان طلایی که غم و ناراحتی‌ها را از دل دور کرد، پرواز می‌کنند.
خضر دایم در سر کوی مغان چون روزگار
جاهلان را آورد در مجلس و کامل برد
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی، خضر همیشه در کنار جمع مغان قرار دارد. او مانند ایامی که جاهلان در مجالس حضور دارند، می‌آید و افرادی را که درک کامل از حقیقت دارند، با خود می‌برد.
از شرافت هرکه با ما دم زند، تر می شود
خاک هرکس در ره سیلاب آرد، گل برد
هوش مصنوعی: هر فردی که با ما صحبت کند، به واسطه‌ی شرافت ما، ارزشمند می‌شود. و هر کسی که در مسیر طغیانی بیفتد، به سرنوشتی نیکو دست می‌یابد.
لذت دشنام او دل می برد از کف سلیم
همچو شیرینی ندیدم من که تلخی دل برد
هوش مصنوعی: چقدر خوشایند است که دشنام او انسان را از خود بی‌خود می‌کند! این لذت را مثل شیرینی نمی‌توانم توصیف کنم، چون تلخی دل او آنقدر عمیق است که همه‌چیز را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.