گنجور

شمارهٔ ۳۵۹

چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟
زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد
سایه ی بال هما بستر آسایش نیست
ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد
محتسب چون به در میکده آید، گوید
پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!
شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید
بگذارید که در صومعه تنها باشد
شست و شویی بده ای باطن می زاهد را
که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد
دوستی نیست خصومت که ترقی نکند
در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد
عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی
ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد
آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است
حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد
جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش
غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند چون مرغ کسی بادیه پیما باشد؟
زر ماهی ز سفر کردن دریا باشد
هوش مصنوعی: چند نفر مانند پرنده‌ای که در دشت‌ها پرواز می‌کند وجود دارند؟ آیا طلا می‌تواند از سفر در دریا به دست بیاید؟
سایه ی بال هما بستر آسایش نیست
ای خوش آن خواب که در سایه ی عنقا باشد
هوش مصنوعی: آرامش و آسایش در سایه پرنده‌ای به نام هما یافت نمی‌شود، اما خواب و آرامشی که در سایه پرنده افسانه‌ای به نام عنقا باشد، بسیار خوشایند و دلپذیر است.
محتسب چون به در میکده آید، گوید
پیر میخانه که: خوش باشد، اگر جا باشد!
هوش مصنوعی: وقتی محتسب به درِ میکده می‌آید، پیرِ میخانه می‌گوید: اگر جایی هست، خوشحال می‌شویم.
شیخ حیف است که در حلقه ی مستان آید
بگذارید که در صومعه تنها باشد
هوش مصنوعی: مردی عاقل و با تقوا شایسته نیست که در جمع شاد و پرجنب و جوش عیاشان قرار گیرد. بهتر است او در مکان مقدس خود بماند و از این دنیای پر هیاهو دور باشد.
شست و شویی بده ای باطن می زاهد را
که دگر طعنه به مستان نزند، تا باشد
هوش مصنوعی: به زاهد بگو که باید دلی پاک و خالص داشته باشد تا دیگران نتوانند او را به خاطر عشق و محبت به مستان و شادی‌ها سرزنش کنند.
دوستی نیست خصومت که ترقی نکند
در دلش کینه ی من روغن و دیبا باشد
هوش مصنوعی: دوستی که در دلش کینه‌ای وجود داشته باشد، هرگز نمی‌تواند در دوستی رشد کند. کینه در دل او همچون روغن و دیبا (پارچه لطیف) است که نمی‌گذارد دوستی‌اش به کمال برسد.
عقل و دین و دل و جان را همه از ما بردی
ای بت عهدشکن، پیش تو اینها باشد
هوش مصنوعی: ای معشوق پیمان‌شکن، تو تمام عقل و دین و دل و جان من را از من گرفتی، و حالا همه اینها پیش توست.
آفتابی تو و عالم به وجود تو خوش است
حیف باشد که نباشی تو و دنیا باشد
هوش مصنوعی: تو چون آفتابی هستی و وجودت برای جهان خوشایند است. افسوس که در این دنیا نباشی و این دنیا به تنهایی ادامه داشته باشد.
جام می گیر سلیم این همه آشفته مباش
غم عالم نخورد مرد چو دانا باشد
هوش مصنوعی: نوشیدن جام را بپذیر سلیم، نگران نباش. مردی که دانا باشد، غم دنیا را در دل ندارد.