شمارهٔ ۱۲
شراب نقل نخواهد، بگیر ساغر را
که احتیاج شکر نیست شیر مادر را
درین محیط، قناعت به آب تلخی کن
همان به جام صدف ریز آب گوهر را
به راه عشق قدم چون نهی مجرد شو
برهنگی بود اسباب ره شناور را
مباد کم ز سرت سایه ی کلاه نمد
ببوس و بر سر شاهان گذار افسر را
سر برهنه ی خورشید را زوالی نیست
ز شمع پرس که چون تاج می خورد سر را
سلیم آینه در دیده آب می آرد
کند چو یاد، لب تشنه ی سکندر را
درین محیط ز من باخت نوح لنگر را
به ناخدا نبود نسبتی شناور را
چنان زمانه کمر در شکست پاکان بست
که در صدف چو سفیداب کرد گوهر را
چو شمع موم، نسب از پدر شود روشن
بری چو دختر رز چند نام مادر را؟
کسی که سیر خزان کرده است، می داند
که چیست نوحه گری در چمن صنوبر را
به یارنامه چو سازم رقم، کنم قراض
به جای نامه ز غیرت پر کبوتر را
سلیم، کفر ازان زلف بس که رونق یافت
بود به خواری اسلام رحم، کافر را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شراب نقل نخواهد، بگیر ساغر را
که احتیاج شکر نیست شیر مادر را
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که نوشیدنی خوشمزه و شادیبخش نیاز به توجیه و علت ندارد، پس بهتر است از لذتهای زندگی بهرهمند شویم و از آنها لذت ببریم، مثل شیر مادر که نیازی به دلیل ندارد.
درین محیط، قناعت به آب تلخی کن
همان به جام صدف ریز آب گوهر را
هوش مصنوعی: در این فضا، بهتر است به آب تلخ قناعت کنی، زیرا همین آب میتواند گوهرهای گرانبها را در خود داشته باشد.
به راه عشق قدم چون نهی مجرد شو
برهنگی بود اسباب ره شناور را
هوش مصنوعی: وقتی به مسیر عشق گام میگذاری، باید از همه چیزهایی که تو را به دنیای مادی و ظاهری متصل میکنند، آزاد شوی. در این راه، بیپناهی و کنار گذاشتن زرق و برق دنیا، به معنای رهایی از موانع و محدودیتهاست.
مباد کم ز سرت سایه ی کلاه نمد
ببوس و بر سر شاهان گذار افسر را
هوش مصنوعی: سایهی کلاه نمدی تو کم نشود، پس آن را ببوس و بر سر شاهان بگذار.
سر برهنه ی خورشید را زوالی نیست
ز شمع پرس که چون تاج می خورد سر را
هوش مصنوعی: خورشید هیچگاه از بین نمیرود و همیشه در اوج خود باقی است. شمع هم میتواند به ما بگوید که چگونه از زیبایی و شکوه خود لذت ببرد و گرما و نور خود را به اشتراک بگذارد، حتی اگر موقتی باشد.
سلیم آینه در دیده آب می آرد
کند چو یاد، لب تشنه ی سکندر را
هوش مصنوعی: سلیم آینه در چشمانش تصویر آب را به آرامی نشان میدهد، همانطور که یاد سکندر لب تشنهاش را به خاطر میآورد.
درین محیط ز من باخت نوح لنگر را
به ناخدا نبود نسبتی شناور را
هوش مصنوعی: در این فضا، نوح لنگر خود را گم کرده است و هیچ نسبتی با ناخدا ندارد. او در حالتی از شناوری است که نشان میدهد از شرایط خود دور افتاده و ارتباطش با رهبری و هدایت قطع شده است.
چنان زمانه کمر در شکست پاکان بست
که در صدف چو سفیداب کرد گوهر را
هوش مصنوعی: زمانه به قدری بر پاکان سخت گرفت که مانند صدفی، درون خود گوهر را به سفیدی تبدیل کرد.
چو شمع موم، نسب از پدر شود روشن
بری چو دختر رز چند نام مادر را؟
هوش مصنوعی: مانند شمعی که با ذوب شدن روشن میشود، نسب و اصالت از پدر مشخص میشود. اما اگر دختر مانند گل رز باشد، چندان توجهی به نام مادر ندارد؟
کسی که سیر خزان کرده است، می داند
که چیست نوحه گری در چمن صنوبر را
هوش مصنوعی: کسی که تجربهی سختیها و تغییرات زندگی را دارد، میداند که چه حسی دارد وقتی در میان طبیعت و زیباییها، غم و اندوهی از دست دادن را احساس کند.
به یارنامه چو سازم رقم، کنم قراض
به جای نامه ز غیرت پر کبوتر را
هوش مصنوعی: وقتی که نامهای برای محبوبم بنویسم، برای نشان دادن غیرتم، میخواهم آن را با پر کبوتر تزئین کنم.
سلیم، کفر ازان زلف بس که رونق یافت
بود به خواری اسلام رحم، کافر را
هوش مصنوعی: کافر را به خاطر زلفهایش که زیبایی و رونق را به کفر میدهد، بگذارید در خفت و ذلت اسلام رحمت کند.