شمارهٔ ۲۳ - در مدح شاه صفی
ما درین کهنه دیر دیر اساس
خشت ویرانه ایم و نقش پلاس
می زند روز و شب به خرمن ما
تیغ دهقان برای برق از داس
وای بر جان صید خسته ی ما
که درین دشت پرفریب و هراس،
دانه شد سخت دل چو ریزه ی سنگ
دام شد تنگ چشم چون کرباس
دست و دل چون رود به کار مرا؟
نیست چون یک حریف کارشناس
جوهر فطرتم ز بخت زبون
ماند پنهان چو همت از افلاس
نیستم داخل جهان، آری
جزو معجون نمی شود الماس
دایم از ننگ لاغری چو علم
می کند از تنم کناره لباس
شدم از اشک و آه خانه خراب
کس نکرده ست سود ازین اجناس
از جهان گر حریر و گر دیبا
طلبیدم، نگفت غیر پلاس!
بس که عریانی ام خوش افتاده ست
گفتگو هم نمی کنم به لباس
در ره راست، رهنما عبث است
نیست کارم به خضر یا الیاس
دارم از هند، عزم درگه شاه
مانع من مباش ای افلاس
گوهر تاج و تخت پادشهی
صفی بن صفی بن عباس
آن که باشد غضب در اخلاقش
چون به درج جواهری الماس
گر خورد بر خلاف حکمش آب
خوشه را برگ خویش گردد داس
همتش را نماز حق الله
شیوه ی لطف و جود حق الناس
همچو خورشید دست همت او
آنچنان جود را نهاد اساس،
کز طلب در وجود محتاجان
پنجه ی خویش جمع کرد حواس
همچو افسونگران عدالت او
بس که دارد جهانیان را پاس،
زین که ماند به مار زهرآلود
می کند پوست دایم از ریواس
حفظ او گر شبان گله شود
گرگ خود چیست کز سرایت پاس،
از سر گوسفند نتواند
یک سر موی کم کند رواس
ای فزون از جهان و هرچه دروست
با چه سنجد ترا گمان و قیاس
در جهان چشم آفتاب ندید
همچو تو خسروی سپاس شناس
از خدنگ تو بر تن رستم
زره تنگ حلقه چون کرباس
از نهیب تو روح رویین تن
مضطرب همچو مور اندر طاس
در چمن رفت نکهت خلقت
غنچه را شد دماغ پر ز عطاس
دشمنان گرسنه چشم ترا
کشف آید به چشم چون انناس
در زمان تو کار اهل جهان
به گشایش نهاده بس که اساس،
قفل وسواس را گذاشت ز سر
دارد اکنون کلید آن وسواس
تیغ هندی که همچو آیینه
از تو شد در زمانه روی شناس،
اسم اصلیش گرچه فولاد است
شد به دور تو نام او الماس
چه عجب گر مخالف تو گرفت
کام ازین آسمان سفله اساس،
که به افسانه و فسون گیرد
روغن از سنگ همچو گاو خراس
رسد آخر سزا ز تیغ کجت
خصم را کز غرور کرد آماس
باد را از بروت خوشه برون
نتوان برد جز به جلوه ی داس
دولت بی رواج خصم تو هست
از فریب جهان ز روی قیاس،
باغبان گوشوار لعل کند
طفل خود را به گوش از گیلاس
تا که از قطعه و قصیده کنند
گفتگو شاعران پایه شناس
قطعه قطعه چو این قصیده شوند
دشمنانت به تیغ چون الماس
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ما درین کهنه دیر دیر اساس
خشت ویرانه ایم و نقش پلاس
هوش مصنوعی: ما در این بنای قدیمی، مثل سازهای خراب و بیاساس هستیم، که فقط نشانهای از گذشتهاش باقی مانده است.
می زند روز و شب به خرمن ما
تیغ دهقان برای برق از داس
هوش مصنوعی: روز و شب، کشاورز با داس خود به محصول ما ضربه میزند تا برقی از آن به وجود آورد.
وای بر جان صید خسته ی ما
که درین دشت پرفریب و هراس،
هوش مصنوعی: افسوس بر حال دلزده و خسته ما که در این دشت پر از فریب و ترس زندگی میکنیم.
دانه شد سخت دل چو ریزه ی سنگ
دام شد تنگ چشم چون کرباس
هوش مصنوعی: دل مانند دانهای سخت و محکم شده است، و دام اکنون تنگ و باریک شده است، چشمانش مانند کرباس به حالت تنگ و فشرده درآمدهاند.
دست و دل چون رود به کار مرا؟
نیست چون یک حریف کارشناس
هوش مصنوعی: دست و دل من چگونه به کار من میآیند؟ مثل اینکه حریفی باتجربه و کاربلد وجود ندارد.
جوهر فطرتم ز بخت زبون
ماند پنهان چو همت از افلاس
هوش مصنوعی: ذات و جوهر نیک من به خاطر بدشانسی و بخت کم در خفا مانده است، همانگونه که تلاش و کوشش من به دلیل فقر و ناتوانی پنهان و نادیده مانده است.
نیستم داخل جهان، آری
جزو معجون نمی شود الماس
هوش مصنوعی: من در این دنیا وجود ندارم؛ الماس فقط یک بخش از ترکیبها میشود و بیشتر از این نیست.
دایم از ننگ لاغری چو علم
می کند از تنم کناره لباس
هوش مصنوعی: مدام از شرمندگی لاغری، همچنان که لباس از تنم جدا میشود.
شدم از اشک و آه خانه خراب
کس نکرده ست سود ازین اجناس
هوش مصنوعی: به خاطر اشکها و دردهای قلبیام، زندگیام را بر باد دادم، اما هیچکس از این درد و رنج من سودی نبرده است.
از جهان گر حریر و گر دیبا
طلبیدم، نگفت غیر پلاس!
هوش مصنوعی: اگر از دنیا پارچههای گرانبهایی مثل حریر و دیبا بخواهم، تنها پلاس نصیبم میشود!
بس که عریانی ام خوش افتاده ست
گفتگو هم نمی کنم به لباس
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه احساس خالی بودن و عریانی در وجودم خیلی به من خوشایند شده، دیگر حتی صحبت کردن درباره لباس و پوشش را هم کنار گذاشتهام.
در ره راست، رهنما عبث است
نیست کارم به خضر یا الیاس
هوش مصنوعی: در راه حقیقی، نیازی به هدایتگری نیست. من کارم به هیچیک از آن شخصیتهای مذهبی و عرفانی که برای هدایت آمدهاند، ندارم.
دارم از هند، عزم درگه شاه
مانع من مباش ای افلاس
هوش مصنوعی: من از هند به درگاه شاه میروم، تو ای فقر مانع من نباش.
گوهر تاج و تخت پادشهی
صفی بن صفی بن عباس
هوش مصنوعی: مروارید و سنگهای قیمتی که در تاج و تخت پادشاهی صفی بن صفی بن عباس قرار دارد، بیانگر ارزش و مقام اوست.
آن که باشد غضب در اخلاقش
چون به درج جواهری الماس
هوش مصنوعی: کسی که در رفتار و اخلاقش خشم و غضب وجود دارد، مانند الماس با ارزش و گرانبهاست که در یک جواهر زیبا قرار گرفته است.
گر خورد بر خلاف حکمش آب
خوشه را برگ خویش گردد داس
هوش مصنوعی: اگر بر خلاف دستور طبیعت باشد، خوشهی انگور به ابرور خسارت وارد میشود و به دست خود آن را از بین میبرد.
همتش را نماز حق الله
شیوه ی لطف و جود حق الناس
هوش مصنوعی: عزت و خواستهاش را به درستی و با محبت خداوند انجام میدهد و در خدمت به مردم نیز مهربانی و بخشندگی را سرلوحه کار خود قرار میدهد.
همچو خورشید دست همت او
آنچنان جود را نهاد اساس،
هوش مصنوعی: او مانند خورشید، با تلاش و اراده خود، پایههای generosity (بخشش و سخاوت) را بنا نهاد.
کز طلب در وجود محتاجان
پنجه ی خویش جمع کرد حواس
هوش مصنوعی: کسی که در جستجوی نیازمندان است، تمام توجه و ارادهاش را به جمعآوری تواناییها و مهارتهای خود معطوف میکند.
همچو افسونگران عدالت او
بس که دارد جهانیان را پاس،
هوش مصنوعی: عدالت او مانند جادوگری است که به گونهای همه مردم را تحت تأثیر قرار میدهد و از آنان حمایت میکند.
زین که ماند به مار زهرآلود
می کند پوست دایم از ریواس
هوش مصنوعی: اگر کسی همیشه در معرض خطر و سم باشد، افراد اطراف او نیز به تدریج تحت تأثیر آن قرار میگیرند و ممکن است دچار آسیب شوند.
حفظ او گر شبان گله شود
گرگ خود چیست کز سرایت پاس،
هوش مصنوعی: اگر شبان گله از او محافظت کند، چه چیز او را تهدید میکند که برای سرایت به بدنش خطرناک باشد؟
از سر گوسفند نتواند
یک سر موی کم کند رواس
هوش مصنوعی: از سر یک گوسفند نمیتوان یک تار موی کم کرد، چه رسد به اینکه آن را صاف و پر از مو کنند.
ای فزون از جهان و هرچه دروست
با چه سنجد ترا گمان و قیاس
هوش مصنوعی: ای کسی که برتر از جهان و هر چیزی که در آن است، با چه معیاری میتوان تو را سنجید و به تو شک کرد؟
در جهان چشم آفتاب ندید
همچو تو خسروی سپاس شناس
هوش مصنوعی: در دنیا هیچکس مانند تو را نمیتوان یافت که هم به نور خورشید مانند باشد و هم قدردان نعمتها.
از خدنگ تو بر تن رستم
زره تنگ حلقه چون کرباس
هوش مصنوعی: پیکان تو بر بدن رستم مانند زرهای تنگ و چسبنده است، درست مانند پارچه کرباس.
از نهیب تو روح رویین تن
مضطرب همچو مور اندر طاس
هوش مصنوعی: از صدای تو، روح انسان که قوی و محکم است، به شدت گرفتار نگرانی و اضطراب میشود، مانند موری که در یک ظرف آب به تلاطم افتاده است.
در چمن رفت نکهت خلقت
غنچه را شد دماغ پر ز عطاس
هوش مصنوعی: در باغ، رایحه ی خوش بوی غنچه باعث شد که دماغ پر از عطسه شود.
دشمنان گرسنه چشم ترا
کشف آید به چشم چون انناس
هوش مصنوعی: دشمنان که در برابر تو قرار دارند، چونان میوهای شیرین و خوشمزه به تو نگاه میکنند و به نوعی خواهان دسترسی به زیبایی و جذابیت تو هستند.
در زمان تو کار اهل جهان
به گشایش نهاده بس که اساس،
هوش مصنوعی: در زمان تو، اوضاع مردم دنیا به خوبی و رونق افتاده است، به قدری که پایه و اساس زندگی بهبود یافته است.
قفل وسواس را گذاشت ز سر
دارد اکنون کلید آن وسواس
هوش مصنوعی: وسواس و نگرانیهای بیمورد از ذهنش بیرون رفته و حالا او به آرامش رسیده است و میتواند به سادگی این فکرهای آزاردهنده را کنار بگذارد.
تیغ هندی که همچو آیینه
از تو شد در زمانه روی شناس،
هوش مصنوعی: تیغ هندی که مثل آیینه به تصویر تو در آمده است، در دنیا چهرهای شناخته شده دارد.
اسم اصلیش گرچه فولاد است
شد به دور تو نام او الماس
هوش مصنوعی: هرچند نام اصلی او فولاد است، اما به خاطر وجود تو، اسم او به الماس تغییر کرده است.
چه عجب گر مخالف تو گرفت
کام ازین آسمان سفله اساس،
هوش مصنوعی: عجب نیست اگر کسی که با تو مخالف است از این دنیا که دارای پایههای ناپایدار و پست است، لذت ببرد.
که به افسانه و فسون گیرد
روغن از سنگ همچو گاو خراس
هوش مصنوعی: کسی که میتواند از سنگ روغن بگیرد، مثل گاو خراسان است که در افسانهها و جادوها مطرح میشود. این فرد، از محال و غیرممکن، بهره میگیرد و به گونهای خاص عمل میکند.
رسد آخر سزا ز تیغ کجت
خصم را کز غرور کرد آماس
هوش مصنوعی: سرانجام دشمنی که به خاطر خودپسندی و غرورش به تو آسیب رسانده، به سزای اعمالش خواهد رسید و طعمه شمشیر کج تو خواهد شد.
باد را از بروت خوشه برون
نتوان برد جز به جلوه ی داس
هوش مصنوعی: باد را نمیتوان از آنجا که ایستادهای برون برد، مگر با نمایان شدن داس.
دولت بی رواج خصم تو هست
از فریب جهان ز روی قیاس،
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو در عدم توجه به دشمنانت نهفته است، و این نتیجهای است از فریبهای دنیاست که بر اساس مقایسه شکل گرفته است.
باغبان گوشوار لعل کند
طفل خود را به گوش از گیلاس
هوش مصنوعی: باغبان گوشوارهای از لعل برای فرزندش درست میکند و آن را به گوش او از میوه گیلاس آویزان میکند.
تا که از قطعه و قصیده کنند
گفتگو شاعران پایه شناس
هوش مصنوعی: شاعران در مورد قسمتها و اشعار مختلف صحبت میکنند و به بررسی آثار یکدیگر میپردازند.
قطعه قطعه چو این قصیده شوند
دشمنانت به تیغ چون الماس
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنانت به قدرت و سختی ضربه میزنند، مانند الماس، تو هم باید به تواناییهای خودت توجه کنی و از هر قسمت و جزئی از وجودت بهرهبرداری کنی. اگرچه ممکن است در برابر مشکلات و چالشها تکهتکه شوی، اما باید استقامت خود را حفظ کنی.