گنجور

شمارهٔ ۳۸ - مرثیه درباره ی فوت صباحی بید گلی

هزار افسوس از حاجی سلیمان صباحی آن
که صبح معرفت را بود رایش مهر تابانی
دریغ و درد از آن گنج حقایق آنکه بود او را
درون بحر گهر زائی برون ابر در افشانی
به علم انکار کردی صد فلاطون را به تحقیقی
به عجز اقرار دادی صد قلیدس را به برهانی
زنادانی بود در جنب عقل پیش رای او
اگر دانند پیر عقل را جز طفل نادانی
سخن کوتاه تا وضع سخن شد نامد و ناید
جهان را بی سخن چون او سخن سنجی سخندانی
به گلزار جنان شد مرغ روحش زین جهان آری
نماند در چنین مرغ خوش الحانی
سیه شد بی وجودش محفل گیتی که بود الحق
وجودش شمع عالمتابی و عالم شبستانی
نظر بر بند از این گلشن که بی او بر دل و دیده
بود هر سبزه ی او خنجری هر غنچه پیکانی
جهان نظم زین پس رو به ویرانی نهاد آری
جهان ویران شود در وی نباشد چون جهانبانی
گریبان حیاتش چاک از دست اجل چون شد
به هر چشم آستینی به هر دستی گریبانی
دلش فارغ شد از رنج و غم گیتی، نهاد اما
زغم بر هر دلی دردی که دروی نیست درمانی
زخون هر دل سوزان کنون هر دامنی گلشن
اگر از آتشی وقتی پدید آید گلستانی
کنون زین غم به هر دم سیل خونی جوشد از هر دل
اگر زین پیش یکبار از تنوری خاست طوفانی
غرض چون از جهان رفت او رود از ماتمش هر دم
به چرخ از هر دلی فریادی، از هر سینه افغانی
(سحاب) از بهر ضبط سال تاریخ وفات او
رقم زد: «آه کز ملک فصاحت شد سلیمانی»

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هزار افسوس از حاجی سلیمان صباحی آن
که صبح معرفت را بود رایش مهر تابانی
هوش مصنوعی: هزار افسوس بر حال حاجی سلیمان صباحی که صبحی از شناخت و آگاهی را با نوری درخشان داشت.
دریغ و درد از آن گنج حقایق آنکه بود او را
درون بحر گهر زائی برون ابر در افشانی
هوش مصنوعی: شکوه و افسوس بر آن گنجینه‌های ارزشمند که کسی دارای آن‌هاست، اما در درون دریاهای عمیق و پرخروش خود را پنهان کرده و مانند ابر، گنج‌هایش را پخش نمی‌کند.
به علم انکار کردی صد فلاطون را به تحقیقی
به عجز اقرار دادی صد قلیدس را به برهانی
هوش مصنوعی: به وسیله دانش خود، توانسته‌ای تمام فلسفه‌ها و افکار بزرگ را زیر سوال ببری و با تحقیق و بررسی، ناتوانی و کم‌عقلی بسیاری از متفکران را به رسمیت بشناسی.
زنادانی بود در جنب عقل پیش رای او
اگر دانند پیر عقل را جز طفل نادانی
هوش مصنوعی: در کنار عقل، آدمی نادان به نظر می‌آید و تنها اگر بر عمر و تجربه عقل پی ببریم، متوجه می‌شویم که چه اندازه از فهم و دانش کودکانه دور هستیم.
سخن کوتاه تا وضع سخن شد نامد و ناید
جهان را بی سخن چون او سخن سنجی سخندانی
هوش مصنوعی: صحبت را کوتاه کن تا مسئله روشن شود؛ چون در دنیا، هیچ چیز بدون گفتگو به نتیجه نمی‌رسد. فقط اوست که می‌تواند به درستی سخن بگوید.
به گلزار جنان شد مرغ روحش زین جهان آری
نماند در چنین مرغ خوش الحانی
هوش مصنوعی: پرنده روح او از این دنیا به باغ بهشت رفت و در چنین دنیای پر از غم و رنج، دیگر جایی برای ماندن نداشت.
سیه شد بی وجودش محفل گیتی که بود الحق
وجودش شمع عالمتابی و عالم شبستانی
هوش مصنوعی: محفل دنیا بی وجود او سیرتی تیره و تار دارد؛ در حقیقت، وجود او مانند شمعی درخشان است که روشنی‌بخش عالم و از بین برنده تاریکی‌هاست.
نظر بر بند از این گلشن که بی او بر دل و دیده
بود هر سبزه ی او خنجری هر غنچه پیکانی
هوش مصنوعی: به تماشای این گلستان نگاه کن که بدون او، برای دل و چشم هر سبزه، مانند خنجر و هر غنچه، مانند نیزه‌ای شده است.
جهان نظم زین پس رو به ویرانی نهاد آری
جهان ویران شود در وی نباشد چون جهانبانی
هوش مصنوعی: پس از این، جهان به سمت ویرانی خواهد رفت. واقعاً این دنیا نابود خواهد شد و در آن دیگر کسی نیست که به عنوان سرپرست و نگهدار وجود داشته باشد.
گریبان حیاتش چاک از دست اجل چون شد
به هر چشم آستینی به هر دستی گریبانی
هوش مصنوعی: زندگی‌اش چون به مرگ نزدیک شد، مانند گریبان چاک خورده‌ای است که در هر چشم به آستینی و در هر دستی به گریبان دیگری وصل است.
دلش فارغ شد از رنج و غم گیتی، نهاد اما
زغم بر هر دلی دردی که دروی نیست درمانی
هوش مصنوعی: دلش از نگرانی و دردهای دنیا رها شد، اما برای هر دلی که در حال درد است، غمی را باقی گذاشت که برای درویش راهی برای درمان آن نیست.
زخون هر دل سوزان کنون هر دامنی گلشن
اگر از آتشی وقتی پدید آید گلستانی
هوش مصنوعی: از درد و رنج هر دل سوخته، اکنون هر دامن بهشت و گلستانی می‌شود، اگر در شعله آتش، زمانی زیبایی نمایان گردد.
کنون زین غم به هر دم سیل خونی جوشد از هر دل
اگر زین پیش یکبار از تنوری خاست طوفانی
هوش مصنوعی: این بیت بیانگر حالتی از اندوه و غم عمیق است که به طور مداوم دل‌ها را تحت تاثیر قرار می‌دهد. به گونه‌ای که قلب‌ها مانند سیل خون به شدت از درد و غم می‌گدازند. در گذشته، این اندوه به صورت ناگهانی و هر از گاهی پدیدار می‌شد، اما اکنون به شکل مستمر و فزاینده احساس می‌شود، مانند طوفانی که از درون تنوری برمی‌خیزد.
غرض چون از جهان رفت او رود از ماتمش هر دم
به چرخ از هر دلی فریادی، از هر سینه افغانی
هوش مصنوعی: زمانی که او از این دنیا برود، غم و اندوه او هر لحظه در آسمان‌ها جا پیدا می‌کند و از هر دل فریادی و از هر سینه‌ای زاری به گوش می‌رسد.
(سحاب) از بهر ضبط سال تاریخ وفات او
رقم زد: «آه کز ملک فصاحت شد سلیمانی»
هوش مصنوعی: ابر به یاد سال وفات او اشک ریخت و نوشت: «آه که از میان کسانی که در سخنوری برجسته بودند، او همچون سلیمان درخشید.»