شمارهٔ ۳۷
جهان علم و بحر فضل و کوه حلم ای کآمد
سپهر مجد و برج فضل را قدرت ثریائی
زهی ذات همایون تو کاندر عرصهٔ عالم
چنان باشد که باشد در میان قطره دریائی
نظیرت در هنر مانند عنقا بود در عالم
به عالم گر نبودی همچو عنقا نام عنقائی
نه عیسائی ولی لطفت بود جانبخش درمانی
نه موسائی ولی رایت بود تابنده بیضائی
بود دست جوادت ابروابر گوهر افشانی
بود شمع ضمیرت مهر و مهر عالم آرائی
چراغ مهر، بزم دانشت را شمع زرینی
رند چرخ، صحن حضرتت را فرش دیبائی
بود روی و ضمیر و دست و طبعت کآمدند الحق
جهان را روشنی بخشی و کار رشک فرمائی
یکی ماه دل افروزی، یکی مهر جهانتابی
یکی ابر درافشانی، یکی بحر گهرزائی
نکردی تربیت گر مهر رای عالم آرایت
که آمد تربیت فرمای هر پنهان و پیدائی
نگردیدی به عمان درتابان قطره ی آبی
نگشتی در بدخشان لعل رخشان سنگ خارائی
ترابا خویش دیدم سر گران و داشتم چندی
از این غم جان بی صبری و حال نا شکیبائی
مرا بگذشت در دل کز پی تقریب این مطلب
فرستم سویت اشعار متین ابیات زیبائی
ولی چون گفته شد این چند بیت و وقت آن آمد
که کلک گوهر افشانم کند از مطلب ایمائی
به من چون بیش گشتی مهربان و ذره سان دادی
مرا در سایه ی خورشید لطفت باز مأوائی
کنون آن به کز این مطلب بکوشم بر دعای تو
که نبود غیر از اینم هر زمان در دل تمنائی
به عالم نیست تا چون نغمه ی دلکش طرب بخشی
به گیتی نیست تا چون جام صهبا بهجت افزائی
به بزمت روز و شب ناهید گردون نغمه پردازی
به دستت سال و مه خورشید تابان جام صهبائی
شمارهٔ ۳۶: فلان گنده بینی را نظر کنشمارهٔ ۳۸ - مرثیه درباره ی فوت صباحی بید گلی: هزار افسوس از حاجی سلیمان صباحی آن
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جهان علم و بحر فضل و کوه حلم ای کآمد
سپهر مجد و برج فضل را قدرت ثریائی
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف برتری و فراوانی علم و فضیلت و شکیبایی در جهان میپردازد. در این جا، به شخصی اشاره میشود که به عنوان شخصیتی برجسته و قدرتمند در عرصه علم و فضیلت شناخته میشود و او را به عنوان ستارهای در آسمان عظمت و برتری توصیف میکند. این فرد به نوعی برتری و مقام والای خود در جامعه تأکید میکند.
زهی ذات همایون تو کاندر عرصهٔ عالم
چنان باشد که باشد در میان قطره دریائی
هوش مصنوعی: چه زیبایی دارد وجود تو که در دنیای بزرگ به مانند دریا در میان قطرهای از آب میباشد.
نظیرت در هنر مانند عنقا بود در عالم
به عالم گر نبودی همچو عنقا نام عنقائی
هوش مصنوعی: شما در هنر بینظیر هستید، مانند پرندهی افسانهای "عنقا" که در دنیا همتا ندارد. اگر نبودید، همچون این پرندهی شگفتانگیز، فقط نامی از شما باقی میماند.
نه عیسائی ولی لطفت بود جانبخش درمانی
نه موسائی ولی رایت بود تابنده بیضائی
هوش مصنوعی: تو نه مسیحی هستی، اما مهربانیات مانند دارویی است که جان میبخشد. تو نه موسی هستی، اما پرچم تو مانند نور درخشان است.
بود دست جوادت ابروابر گوهر افشانی
بود شمع ضمیرت مهر و مهر عالم آرائی
هوش مصنوعی: دست تو مانند ابروان زیبا و گوهرشکن است و روشنایی قلبت دلی سرشار از محبت و زیبایی به جهان میبخشد.
چراغ مهر، بزم دانشت را شمع زرینی
رند چرخ، صحن حضرتت را فرش دیبائی
هوش مصنوعی: نور عشق، جشن دانشت را روشن میکند و ستارهی گرداگرد، میدان مقدس تو را با فرشی از ابریشم آراسته است.
بود روی و ضمیر و دست و طبعت کآمدند الحق
جهان را روشنی بخشی و کار رشک فرمائی
هوش مصنوعی: وجه و نیّت و رفتار و طبیعت تو، حقیقتاً به جهان روشنی و زیبایی میبخشد و باعث حسادت دیگران میشود.
یکی ماه دل افروزی، یکی مهر جهانتابی
یکی ابر درافشانی، یکی بحر گهرزائی
هوش مصنوعی: یک نفر وجود دارد که دلها را روشن میکند، دیگری مانند خورشید درخشان و تابان است. یک نفر هم مثل ابر، ریزش نعمت و برکت دارد و دیگری همچون دریا، گوهرها و ارزشها را به دوش میکشد.
نکردی تربیت گر مهر رای عالم آرایت
که آمد تربیت فرمای هر پنهان و پیدائی
هوش مصنوعی: اگر تو مربی خوبی نبودی، که محبت و اندیشهی جهان را در دل داری، پس هر کسی که از پنهان و آشکار وجود دارد، تربیت نخواهد شد.
نگردیدی به عمان درتابان قطره ی آبی
نگشتی در بدخشان لعل رخشان سنگ خارائی
هوش مصنوعی: در عمان به دنبال نوری نمیگردی و در بدخشان نیز سنگهای قیمتی را نمیبینی.
ترابا خویش دیدم سر گران و داشتم چندی
از این غم جان بی صبری و حال نا شکیبائی
هوش مصنوعی: من با خودم فکر میکردم که چگونه میتوانم بار سنگین غم را تحمل کنم و به خاطر این ناامیدی و حال ناپایدارم، مدتی است بیتاب و بیقرار هستم.
مرا بگذشت در دل کز پی تقریب این مطلب
فرستم سویت اشعار متین ابیات زیبائی
هوش مصنوعی: من از دل خود عبور کردم تا به هدف این موضوع نزدیک شوم و شعری زیبا و متین را به سمت تو ارسال کنم.
ولی چون گفته شد این چند بیت و وقت آن آمد
که کلک گوهر افشانم کند از مطلب ایمائی
هوش مصنوعی: اما وقتی این چند بیت گفته شد و لحظهای فرا رسید که قلمم بر افشاندن ارزشها و نکات دلخواه بپردازد.
به من چون بیش گشتی مهربان و ذره سان دادی
مرا در سایه ی خورشید لطفت باز مأوائی
هوش مصنوعی: زمانی که توجه و محبت تو به من بیشتر شد، و این محبت مثل ذرهای که در نور خورشید میدرخشد، مرا در آغوش لطفت قرار دادی و به من جایی برای آرامش بخشیدی.
کنون آن به کز این مطلب بکوشم بر دعای تو
که نبود غیر از اینم هر زمان در دل تمنائی
هوش مصنوعی: اکنون من برای این موضوع تلاش میکنم و از دعای تو کمک میخواهم، زیرا در هر زمان تنها آرزوی من همین است که در دل دارم.
به عالم نیست تا چون نغمه ی دلکش طرب بخشی
به گیتی نیست تا چون جام صهبا بهجت افزائی
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ چیزی وجود ندارد که مانند صدای دلنشین موسیقی، شادی و سرور به همراه آورد، و هیچ چیز دیگری هم نیست که همانند یک جام شراب، لذت و نشاط را افزایش دهد.
به بزمت روز و شب ناهید گردون نغمه پردازی
به دستت سال و مه خورشید تابان جام صهبائی
هوش مصنوعی: در روز و شب، ناهید آسمان مانند یک مهمانی برای تو نغمههایی را میسازد و تو با دست خود، سال و ماه را بهدست میگیری. خورشید تابان هم به مانند یک جام شراب در اختیارت است.