گنجور

شمارهٔ ۳

شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس
ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب
مپرس حال دل من بخون کیست ببین
تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب
به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر
جدا ز روی تو در دیده ی من آید خواب
نکرد منع نگه یا نکرد رازم فاش
کدام اثر که به حالم نکرد چشم پر آب؟
زروی کار بر افکندیم نقاب آنگه
که بر فکندی از آن روی دلفریب نقاب
همیشه دارد عشق تو جای در دل من
چرا که عشق تو گنج است و جای گنج خراب
زبس که تاب دل بی قرار من بر بود
از این سبب سر زلف تو دارد اینهمه تاب
غم تو با دل و عشق تو با تنم آن کرد
که با گیاه کند برق و با کتان مهتاب
همین به جام تو لعل مذاب ریزی و من
به یاد لعل تو ریزم زدیده لعل مذاب
چنان جدا ز تو گرید که فرق نتواند
کسی که چشم (سحاب) است یا که چشم سحاب

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شود چو شاد زقتلم دل من و تو مترس
ز یک گناه که در ضمن آن بود دو ثواب
هوش مصنوعی: وقتی دل من و تو خوشحال می‌شود، نگران یک گناه نباش، زیرا ممکن است در کنار آن، دو پاداش نیز وجود داشته باشد.
مپرس حال دل من بخون کیست ببین
تو را به پنجه نگار و مرا به چهره خضاب
هوش مصنوعی: از حال دل من نپرس که چه کسی خون من را می‌خواند. تو را با دستان زیبا و نگارانت می‌بینم و من را با چهره‌ای که رنگین کرده‌اند.
به خواب روی تو آید به دیده ی من اگر
جدا ز روی تو در دیده ی من آید خواب
هوش مصنوعی: اگر در خواب چهره‌ات را ببینم، در چشمان من، حتی اگر از چهره‌ات دور باشی، باز هم خواب وارد چشمان من می‌شود.
نکرد منع نگه یا نکرد رازم فاش
کدام اثر که به حالم نکرد چشم پر آب؟
هوش مصنوعی: چشمانم آن‌قدر پر از اشک است که نمی‌دانم چه چیزی باعث شده حال من این‌گونه باشد. نگاهش نه مرا منع کرد و نه راز من را فاش ساخت.
زروی کار بر افکندیم نقاب آنگه
که بر فکندی از آن روی دلفریب نقاب
هوش مصنوعی: ما نقابی از چهره خود برداشتیم زمانی که تو نیز حجاب زیبایت را کنار زدی.
همیشه دارد عشق تو جای در دل من
چرا که عشق تو گنج است و جای گنج خراب
هوش مصنوعی: عشق تو همیشه در دل من جای دارد، زیرا عشق تو مانند گنجی باارزش است که هیچ‌گاه از بین نمی‌رود.
زبس که تاب دل بی قرار من بر بود
از این سبب سر زلف تو دارد اینهمه تاب
هوش مصنوعی: دل بی‌قرار من به شدت تاب و تیری دارد، و این همه شور و شوق به خاطر زیبایی و دلربایی زلف توست.
غم تو با دل و عشق تو با تنم آن کرد
که با گیاه کند برق و با کتان مهتاب
هوش مصنوعی: غم تو در دل و عشق تو در وجودم آن تاثیری گذاشت که مانند برقی بر گیاه و نور ماه بر کتان، روشن و زنده شدم.
همین به جام تو لعل مذاب ریزی و من
به یاد لعل تو ریزم زدیده لعل مذاب
هوش مصنوعی: در ظرف تو گوهر سرخ را می‌ریزی و من به یاد آن گوهر تو نیز اشک می‌ریزم.
چنان جدا ز تو گرید که فرق نتواند
کسی که چشم (سحاب) است یا که چشم سحاب
هوش مصنوعی: چنان از تو دور می‌شود که هیچ‌کس نمی‌تواند تشخیص دهد آیا این چشم‌ها از باران هستند یا خود باران.