شمارهٔ ۱۳۶
کو طاقت دیدار گرفتم که تواند
سوی تو مرا جذبه ی عشق تو کشاند
یک روز نباشد که بدانیم کجائی
با آن که زبیگانه بپرسیم و بداند
بیطاقتی من زحد افزون شد و ترسم
بسیار جفاهای توناکرده بماند
بیداد بتان غایت مقصود دل ماست
یا رب که زدل داد من خسته ستاند
هم جور تو باشد که فزون باد دمادم
چیزی گرم از سنگ جفای تو رهاند
باشد شبی آیا که مرا آن مه بی مهر
در بزم وصالش زره مهر بخواند
برخیزد و در بر رخ اغیار ببندد
بنشیند و در پهلوی خویشم بنشاند
ای چشم (سحاب) اشک فشان باش که جز تو
کس نیست که بر آتشم آبی بفشاند
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کو طاقت دیدار گرفتم که تواند
سوی تو مرا جذبه ی عشق تو کشاند
هوش مصنوعی: من توانایی تحمل دیدار تو را دارم، زیرا عشق تو میتواند مرا به سوی خود بکشاند.
یک روز نباشد که بدانیم کجائی
با آن که زبیگانه بپرسیم و بداند
هوش مصنوعی: یک روزی نباید بگذرد که ما نفهمیم کجا هستیم، حتی اگر از دیگران بپرسیم و آنها هم ندانند.
بیطاقتی من زحد افزون شد و ترسم
بسیار جفاهای توناکرده بماند
هوش مصنوعی: بیتابی من بیش از حد شده و نگرانم که شاید زخمهایی که به من زدهاید، فراموش شود.
بیداد بتان غایت مقصود دل ماست
یا رب که زدل داد من خسته ستاند
هوش مصنوعی: ظلم و ستم معشوقان هدف نهایی دل ماست. ای خدا، آیا میتوانی دل خستهام را از دست آنان بگیری؟
هم جور تو باشد که فزون باد دمادم
چیزی گرم از سنگ جفای تو رهاند
هوش مصنوعی: همانطور که تو با من رفتار میکنی، به نظر میرسد که هیچ چیز نمیتواند از سنگینی بیمهری تو کاسته و من را راحت کند.
باشد شبی آیا که مرا آن مه بی مهر
در بزم وصالش زره مهر بخواند
هوش مصنوعی: شاید شبی برسد که آن معشوق بیمهر، در جمع وصالش، با نگاهی خاص و سرشار از محبت به من توجه کند.
برخیزد و در بر رخ اغیار ببندد
بنشیند و در پهلوی خویشم بنشاند
هوش مصنوعی: او باید از جا برخیزد و با چهرهای خندان به دیگران نظر کند، اما در کنار خودم هم نشسته و دلم را تسکین دهد.
ای چشم (سحاب) اشک فشان باش که جز تو
کس نیست که بر آتشم آبی بفشاند
هوش مصنوعی: ای چشم، مانند ابرها اشک بریز و ببار، زیرا هیچ کس دیگری نیست که بر آتش دل من آب بریزد و آن را خاموش کند.