شمارهٔ ۱ - فرید زمان
فرید زمان آنکه آمد به دنیا
نظیر وعدیلش چو اکسیر و عنقا
وحید زمان میرزا احمد آنکش
ز طلعت بود نور حق آشکارا
ملک پاسبانی فلک آستانی
که با قدرش ادنی بود چرخ اعلا
بلند اختری کزو جود شریفش
زند طعنه هر دم ثری بر ثریا
پی خدمت و طاعت او به درگه
میان بسته کیوان، کمر بسته جوزا
ملک دیده تا رفعت قدر او را
زانجم خوی خجلتش بین بر اعضا
به علمش بود رمز عالم معاین
به رایش بود راز گیتی هویدا
به زیب وفاق است ذاتش مزین
ز عیب نفاق است رایش مبرا
تهی گشته از بذل او زر زمخزن
امان جسته از جود او درز دریا
ز بذلش بود خانه ی بخل ویران
به دستش بود رایت جود بر پا
نه او راست سودی نه او را زیانی
زکین اعادی زمهر احبا
چه سود و زیان مهر را باشد آری
ز بی مهری و مهر خفاش و حربا
بود ظاهر از رای و پیدا ز نطقش
هم اعجاز موسی هم انفاس عیسا
بود یوسف مصر اجلال از وی
جوان گشته زال جهان چون زلیخا
کف او گهر پاش چون چشم وامق
دل او گهر زای چون لعل عذرا
نگاهش به دیدار درویش خوشتر
ز نظاره ی سعد بر روی اسما
به گوشش چنان است آواز سائل
که در گوش خسرو سرود نکیسا
زعمان طبعش خجل گشته عمان
ز بیضای رایش ضیا جسته بیضا
اگر ذکر او صاف او نیست باعث
زبان در دهان از چه گردید گویا؟
اگر گوهر مدح او نیست مطلب
چنین بحر طبع از چه آمد گهرزا؟
چه از طالع سعد و بخت همایون
شد اسباب عیشش به گیتی مهیا
برازنده فرزندیش داد ایزد
که بودش ز ایزد به دل این تمنا
رخش زیور عالم و زیب دوران
قدش غیرت سدره ورشک طوبا
به ذاتش فنون کمال است مضمر
ز رویش نشان جلال است هویدا
چنانش بود ذهن و فرهنگ و دانش
که نادان بود در برش عقل دانا
سزد گر پدر نازد از نسبت او
که نازان از او امهاتند و آبا
یقین چون محمد علی گشت نامش
شود دین آن هر دو را رونق افزا
جهان چون شد از گلستان وجودش
به باغ ارم طعنه زن رشک فرما
به تاریخ کلک سحابش رقم زد:
که آمد محمد علی فخر دنیا
غرض چون شد از مدح آن خامه حیران
غرض چون شد از وصف این عقل شیدا
هم از مدح آن خامشی جستن انسب
هم از وصف این لب فرو بستن اولی
به دل صاف صهبا به جان زهر حسرت
بود تا مسرت ده و محنت افزا
هم اعدای آن را به دل زهر حسرت
هم احباب این را به لب صاف صهبا
اطلاعات
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
فرید زمان آنکه آمد به دنیا
نظیر وعدیلش چو اکسیر و عنقا
هوش مصنوعی: فرید در زمانی که وارد دنیا شد، همانند یک معجزه و موجود نادر بود.
وحید زمان میرزا احمد آنکش
ز طلعت بود نور حق آشکارا
هوش مصنوعی: وحید زمان میرزا احمد، با چهرهای روشن و زیبا، تجلی نور الهی است که به وضوح دیده میشود.
ملک پاسبانی فلک آستانی
که با قدرش ادنی بود چرخ اعلا
هوش مصنوعی: فرشتهای که از آسمان ها نگهداری میکند، درگاهی را پاسبانی میکند که به خاطر مقام والایش، مرتبهاش از دنیای بالاتر نیز مهمتر است.
بلند اختری کزو جود شریفش
زند طعنه هر دم ثری بر ثریا
هوش مصنوعی: ستارهای بلند که برکات و بخششهای باعزت او همواره بر دیگر ستارهها نیشخند میزند و بر آنها برتری دارد.
پی خدمت و طاعت او به درگه
میان بسته کیوان، کمر بسته جوزا
هوش مصنوعی: برای خدمت و اطاعت او، به درگاهی که در میان ستارهها بسته شده، آماده شدهام و خود را متعهد کردهام.
ملک دیده تا رفعت قدر او را
زانجم خوی خجلتش بین بر اعضا
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به توصیف شخصی میپردازد که به واسطه مقام و منزلت خود، احساس خجالت و شرم را در وجودش حس میکند. ستارهها به او غبطه میزنند و عظمت او را میستایند، و او از این عظمت و توجه دیگران، بخصوص از دیدهها، شرمنده است. هر چه قدر او بالاتر برود، احساس ناامنی و خجالتش نیز بیشتر میشود.
به علمش بود رمز عالم معاین
به رایش بود راز گیتی هویدا
هوش مصنوعی: دانش او کلید درک جهان معین است و تفکر او اسرار دنیا را آشکار میسازد.
به زیب وفاق است ذاتش مزین
ز عیب نفاق است رایش مبرا
هوش مصنوعی: این فرد به خاطر زیبایی و حسن نیتش شناخته میشود و از عیوب و نفاق آزاد است.
تهی گشته از بذل او زر زمخزن
امان جسته از جود او درز دریا
هوش مصنوعی: او به خاطر بخششهایش، زر و جواهرات از خزانهها تهی شدهاند و در اثر سخاوتش، درهای دریا هم به روی نعمتها باز شدهاند.
ز بذلش بود خانه ی بخل ویران
به دستش بود رایت جود بر پا
هوش مصنوعی: از بخشش او، خانهی بخیلان خراب میشود و پرچم generosity به دست او برپا است.
نه او راست سودی نه او را زیانی
زکین اعادی زمهر احبا
هوش مصنوعی: نه او به کسی سودی میرساند و نه کسی به او ضرری میزند، زیرا او در میان دوستانش مانند یک نیروی بیتاثیر است.
چه سود و زیان مهر را باشد آری
ز بی مهری و مهر خفاش و حربا
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این موضوع میپردازد که عشق و محبت به خودی خود ارزش و معنایی ندارد، بلکه نتیجهاش به نوع رفتار و رابطه انسانها با یکدیگر مرتبط است. در حقیقت، محبت حقیقی زمانی معنا پیدا میکند که در میان افراد احساس دلسوزی و توجه وجود داشته باشد، در غیر این صورت، مهر و محبت نمیتواند برای کسی سودی به همراه داشته باشد.
بود ظاهر از رای و پیدا ز نطقش
هم اعجاز موسی هم انفاس عیسا
هوش مصنوعی: ظاهر او از اندیشهاش نمایان است و سخن گفتنش مانند معجزهی موسی و نفسهای عیسا تأثیرگذار است.
بود یوسف مصر اجلال از وی
جوان گشته زال جهان چون زلیخا
هوش مصنوعی: یوسف در مصر به خاطر بزرگی و مقامش مورد احترام بود، و این باعث شد که جوانان زیادی به مانند زال (پدر رستم) تحت تأثیر قرار بگیرند و شگفتی زده شوند، همانطور که زلیخا به یوسف عشق ورزید.
کف او گهر پاش چون چشم وامق
دل او گهر زای چون لعل عذرا
هوش مصنوعی: دست او مانند آبهای درخشان و پرنقش و نگار است و دل او چون گوهرهایی گرانبها و زیبا، احساسات و عشق را به وجود میآورد.
نگاهش به دیدار درویش خوشتر
ز نظاره ی سعد بر روی اسما
هوش مصنوعی: چشمانتظار دیدار درویش برایم لذتبخشتر از تماشای زیبایی سعدی بر چهره اسماست.
به گوشش چنان است آواز سائل
که در گوش خسرو سرود نکیسا
هوش مصنوعی: صدای خواهشکننده به گوش او همانند نغمهای زیبا و دلانگیز است که به گوش پادشاه میرسد.
زعمان طبعش خجل گشته عمان
ز بیضای رایش ضیا جسته بیضا
هوش مصنوعی: زبان خود را به خاطر زیبایی و ظرافتش از شرم و افتخار به خلق و خوی عمانیها (عمان) فرو میآید. به خاطر روشنایی و درخشانی خاصی که در وجودش دارد، با بیضا (که به معنی دانه یا گردی منسوب است) متفاوت و برتر است.
اگر ذکر او صاف او نیست باعث
زبان در دهان از چه گردید گویا؟
هوش مصنوعی: اگر یاد و ذکر او خالص و بدون آلودگی نیست، پس چگونه است که زبان ما درباره او صحبت میکند و از او سخن میگوید؟
اگر گوهر مدح او نیست مطلب
چنین بحر طبع از چه آمد گهرزا؟
هوش مصنوعی: اگر در ستایش او چیزی ارزشمند نیست، پس چرا این سخن شگفتانگیز از عمق وجودم جوشیده است؟
چه از طالع سعد و بخت همایون
شد اسباب عیشش به گیتی مهیا
هوش مصنوعی: هر چیزی که ممکن بود باعث خوشحالی و لذت او در دنیا شود، به خاطر تقدیر نیک و خوشبختی برایش فراهم شده است.
برازنده فرزندیش داد ایزد
که بودش ز ایزد به دل این تمنا
هوش مصنوعی: خداوند برازندگی فرزندیش را به او عطا کرد، چرا که در دلش از خداوند آرزوهایی داشت.
رخش زیور عالم و زیب دوران
قدش غیرت سدره ورشک طوبا
هوش مصنوعی: چهرهاش زیور دنیای مادی و زیبایی روزگار است، او به قدری زیباست که حتی درخت طوبی هم به او حسد میبرد.
به ذاتش فنون کمال است مضمر
ز رویش نشان جلال است هویدا
هوش مصنوعی: ذات او پر از هنرنماییها و کمالات است و از چهرهاش جلوهگر زیبایی و عظمت او مشهود است.
چنانش بود ذهن و فرهنگ و دانش
که نادان بود در برش عقل دانا
هوش مصنوعی: او به قدری زیرک و بافرهنگ و با دانش بود که حتی فردی با عقل و دانایی هم در کنار او احساس نادانی میکرد.
سزد گر پدر نازد از نسبت او
که نازان از او امهاتند و آبا
هوش مصنوعی: اگر پدر به نسبت خود افتخار کند، سزاوار است؛ زیرا کسانی که به او نسبت دارند، از مادران و نیاکان او هستند و این نشاندهندهی شایستگی اوست.
یقین چون محمد علی گشت نامش
شود دین آن هر دو را رونق افزا
هوش مصنوعی: زمانی که یقین به اندازهی محمد علی بزرگ و مشهور شود، نام او به دینی تبدیل خواهد شد که هر دو، یعنی یقین و نام، باعث رونق و پیشرفت یکدیگر میشوند.
جهان چون شد از گلستان وجودش
به باغ ارم طعنه زن رشک فرما
هوش مصنوعی: جهان وقتی که از زیبایی و وجود او به باغ ارم تبدیل شد، به او طعنه بزند و حسرت بیاورد.
به تاریخ کلک سحابش رقم زد:
که آمد محمد علی فخر دنیا
هوش مصنوعی: به تاریخ، باران رحمتش را نازل کرد و نوید داد که محمد علی، بزرگمنش و فخر عالم، ظهور کرده است.
غرض چون شد از مدح آن خامه حیران
غرض چون شد از وصف این عقل شیدا
هوش مصنوعی: زمانی که هدف مدح و ستایش آن شخص مشخص شد، قلم در حیرت میماند و وقتی که هدف از توصیف این ذهن شیدا روشن شد، او نیز دچار شگفتی میگردد.
هم از مدح آن خامشی جستن انسب
هم از وصف این لب فرو بستن اولی
هوش مصنوعی: مدح و ستایش آن شخص باعث شده که خاموش بمانم و از طرفی وصف زیبایی این لبها نیز دلیلی برای سکوت من است.
به دل صاف صهبا به جان زهر حسرت
بود تا مسرت ده و محنت افزا
هوش مصنوعی: دل پاک و صاف مانند نوشیدنی خوشمزه است، اما جان انسان از درد حسرت پر شده است. آرزو داریم که شادی به دل ما بیافزاید و رنجها را بیشتر نکند.
هم اعدای آن را به دل زهر حسرت
هم احباب این را به لب صاف صهبا
هوش مصنوعی: دشمنان به دل از حسرت زهرآلود هستند و دوستان این موضوع را با لبهای شاد و خوشحالی بیان میکنند.