شمارهٔ ۱ - در مدح امیر البرره و قاتل الکفره علی علیهالسلام
وقت است تا شویم ز هر کس کناره جوی
با ساقی افکنیم بساطی کنار جوی
گردیم هم ترانه بمرغان بذلهگوی
در پای گل بریم ز مرغان به بذلهگوی
نوشیم میبه زمزمه نی خروش چنگ
بوئیم گل به طره سنبل زنیم چنگ
با ما خرام لاله رخا سوی گلستان
گلچین و گل عطا کن و گلبوی و گلستان
ده سر و قد خویش بسر و چمن نشان
وانرا ز شرم قد خود از پا چو من نشان
گلرا بپیش روی خود از جلوه خوارکن
در چشم خلق خوارتر آنرا ز خار کن
ای چون هوای چین سر زلف تو مشکبار
نخل قدت ز زلف خوش آورده مشکبار
مگذار مشک این همه نازد به خود گذار
تا سوی چین صبا کند از طرهات گذار
گوید حدیث عنبر زلفت به مشک چین
خون سازدش ز خجلت آن زلف پرزچین
ای غمزهات مدرس و خال و خطت کتاب
در درس این کتاب نبردستی ز کهتاب
ای وعدهات بما چو بلب تشنگان سرآب
ما را ببحر عشق تو بگذشته از سر آب
از ما بگیر دست و زغم ساز شادمان
ای آشنا غمین ز تو بیگانه شادمان
هر دل خورد ز غمزهات ای رشک ماه تیر
از دود آه تیره کند روی ماه و تیر
در ملک دل تو شاهی و در شهر جان تو میر
میرم ز روی شوق بگویی اگر تو میر
ور تیغ کین کشی و بیایی بکشتنم
گویم بکش مرا و به خون هم بکش تنم
حسن تو راست تا همی از ریب و فربهی
از لاغری مرا نبود ره به فربهی
دانم ز خویشتن نشوم تا که من تهی
وصلت نیابم و نشود راه منتهی
زان رو بقای وصل تو میجویم از فنا
آری به وصل ره نبرم جز بدین فنا
دل دادهام بدست نگاری که در کمین
بنشسته روز و شب پی آزار این کمین
هرکس که گردد آگه از آن گویدم کزین
بگذر ز دلبران جهان دیگری گزین
گویم که شاه انجمن دلبران یکیست
دلبر اگر هزار بود دل بر آن یکیست
ای زلف پرخم تو کشیده به خم خام
هر دل که بوده پخته و هر دل که بوده خام
این طرفه حالتی است که مستند خود مدام
چشمان فتنه جوی تو بیمنت مدام
ای بیاثر به دور دو چشمت عصیر خم
بر خیز و ریز باده به جام از غدیرخم
آن خم که بادهاش همه فضل و شرافتست
نی شر و آفت است که بر هر شر آفتست
وان باده محبت شاه ولایت است
آنکو خدیو هر بلد و هر ولایت است
اوصاف آن میاست که حق گفته با نبی
از جزء و کل هر آنچه که در جست در نبی
آن باده بد که ختم رسل خواجهٔ بشر
کز خیر ساخت سدی و بر بست ره بشر
روز غدیرخم چو به منبر نشست بر
گفتا ز نخل دین شما هست امید بر
زین آب اگر که ریشهٔ آن خشکتر شود
ورنه ز کفر ریشه آن خشکتر شود
آری علیست حجه بر حجه آفرین
بر حجه آفرین و بر این حجه آفرین
نشناخت کس خدا جز از آن حجه مبین
الحاصل از وجود علی جز خدا مبین
چشم دلت گشوده شود گر هر آینه
بالله جمال او نگری در هر آینه
همواره عشق او بروانها روان بود
یعنی که عشق او بروانها روان بود
از ذکر نام اوست بتن انس جان بود
او فیض بخش هریکی از انس و جان بود
درگاه او دریست که فیضیش اندر است
کز جن و انس چشم تمنا بر آن در است
ای برگزیده غیر علی را برهبری
صدره فزون تو را منم از رسم و رهبری
عیسی نهادی و پی خر رفتی از خری
ننگی چنین چگونه تو آخر بخود خری
خاک سم سمند علی باش در جهان
اسب شرافت از سر هفت آسمان جهان
دم زن کنون به نامش هر صبح و هر مسا
و اندر صف جزا کف حسرت بهم مسا
خواهی رسی به کعبه مقصود در صفا
کن سعی و بندهگان ورا زود در صف آ
تا در حریم خاص خدا محرمت کنند
یعنی به طوف کعبه دل محرمت کنند
بر شهر علم احمد مختار در علیست
بل شهر علم احمد مختار در علیست
بیچاره هرکه گشت بر او چارهگر علیست
بیچارهگی است چاره ما چارهگر علیست
گر او نبود عالم زیر و زبر نبود
صحبت ز کوه و دشت و ز بحر و زبر نبود
ای یکه تاز بیبدل عرصه قدم
کاول زدی تو عرصه ایجاد را قدم
احکام حق ز قول تو هر لا و هر نعم
گسترده از تو روز و شبان سفره نعم
از نخل هر امید تو ای شه برآوری
دارد صغیر امیدی و خواهد برآوری
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
وقت است تا شویم ز هر کس کناره جوی
با ساقی افکنیم بساطی کنار جوی
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که از هر کس و هر چیز فاصله بگیریم و کنار جوی آب با ساقی، جشن و مینوشی بر پا کنیم.
گردیم هم ترانه بمرغان بذلهگوی
در پای گل بریم ز مرغان به بذلهگوی
هوش مصنوعی: بیایید با هم همصدا شویم و مانند پرندگان شوخیپرداز در کنار گلها بگردیم و از دیگر پرندگان کنجکاوی کنیم.
نوشیم میبه زمزمه نی خروش چنگ
بوئیم گل به طره سنبل زنیم چنگ
هوش مصنوعی: بیایید با هم شراب بنوشیم و با نغمه نی، صدای چنگ را بشنویم و بوی گل را حس کنیم. به تماشای زیبایی گل سنبل بنشینیم و از زندگی لذت ببریم.
با ما خرام لاله رخا سوی گلستان
گلچین و گل عطا کن و گلبوی و گلستان
هوش مصنوعی: با زیباییات همچون لاله به سوی باغ گل برو و از میان گلها و گلها، به ما هدیه بده و ما را با عطر و زیبایی گلها پر کن.
ده سر و قد خویش بسر و چمن نشان
وانرا ز شرم قد خود از پا چو من نشان
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به زیبایی و جذابیت خود اشاره میکند و میگوید که حتی در حضور زیباییهای طبیعی مانند گلها و چمنها، او با ویژگیهای خود میتواند توجهها را جلب کند. او همچنین از این نکته صحبت میکند که زیبایی او باعث شرم و خجالت دیگران میشود. در واقع، او خود را در کنار طبیعت زیبا احساس میکند و نکاتی از زیبایی و شکوه خویش را به تصویر میکشد.
گلرا بپیش روی خود از جلوه خوارکن
در چشم خلق خوارتر آنرا ز خار کن
هوش مصنوعی: به خودت توجه کن و زیباییات را در برابر دیگران کماهمیت نشان بده، زیرا در نظر مردم، آنچه که عادی و ساده است، کمتر ارزشمند است.
ای چون هوای چین سر زلف تو مشکبار
نخل قدت ز زلف خوش آورده مشکبار
هوش مصنوعی: ای که زیباییات مانند هوای چین است و موهایت مانند عطر نخلهای مشکبار، بلندیت برای زلفهای خوشبویت به ارمغان آورده است.
مگذار مشک این همه نازد به خود گذار
تا سوی چین صبا کند از طرهات گذار
هوش مصنوعی: مشک گرانبها را اینقدر به خود نناز، که مبادا صبای خوشبو از روی گیسویت عبور کند و به جایی دیگر برود.
گوید حدیث عنبر زلفت به مشک چین
خون سازدش ز خجلت آن زلف پرزچین
هوش مصنوعی: او در مورد عطر زلف تو سخن میگوید و میافزاید که این زلف پرچین باعث خجالت و شرم میشود و مانند مشک خون بر دل مینوشاند.
ای غمزهات مدرس و خال و خطت کتاب
در درس این کتاب نبردستی ز کهتاب
هوش مصنوعی: ای معشوقهی زیبا، نگاه و زیبایی تو همچون کتابی است که آموزش و درسی به من میدهد. در این کتاب، تو هیچکس را نمیبینی که توانایی رقابت با تو را داشته باشد.
ای وعدهات بما چو بلب تشنگان سرآب
ما را ببحر عشق تو بگذشته از سر آب
هوش مصنوعی: ای وعدهات برای ما مانند نغمهای است که تشنگان در جستجوی آب میزنند؛ ما در دریای عشق تو، از سطح آب گذشتهایم.
از ما بگیر دست و زغم ساز شادمان
ای آشنا غمین ز تو بیگانه شادمان
هوش مصنوعی: ای دوست، دست ما را بگیر و با دردها و غمهایت کنار بگذار، خوشیها و شادیها را با هم تقسیم کنیم. در حالی که تو در غم به سر میبری، من از خوشحالی بیگانهام.
هر دل خورد ز غمزهات ای رشک ماه تیر
از دود آه تیره کند روی ماه و تیر
هوش مصنوعی: هر دلی از زیبایی و جاذبهی تو به تنگ آمده و غمگین است؛ ای کسی که به خاطر تو، تیرگی غم و آه چهرهی ماه و تیر را نیز تحت تأثیر قرار میدهد.
در ملک دل تو شاهی و در شهر جان تو میر
میرم ز روی شوق بگویی اگر تو میر
هوش مصنوعی: در دنیای احساسات تو، تو سروری و در عرصه زندگیات، تو خانزادهای هستی که من از روی عشق و علاقه تو را خطاب قرار میزنم. اگر تو مایل باشی، من نیز به شوق و ذوق با تو سخن میگویم.
ور تیغ کین کشی و بیایی بکشتنم
گویم بکش مرا و به خون هم بکش تنم
هوش مصنوعی: اگر با شمشیر انتقام به من حمله کنی و بخواهی مرا بکشی، بگو که مرا بکش و حتی بدنم را در خونم غرق کن.
حسن تو راست تا همی از ریب و فربهی
از لاغری مرا نبود ره به فربهی
هوش مصنوعی: زیبایی تو به قدری است که من نه به دلیل لاغری و نه به خاطر چاقی، نمیتوانم به چیزی جز زیباییات توجه کنم.
دانم ز خویشتن نشوم تا که من تهی
وصلت نیابم و نشود راه منتهی
هوش مصنوعی: میدانم که تا زمانی که از وجود خود خالی نشوم، نمیتوانم به وصال محبوب برسم و راهی به سوی هدف نخواهم داشت.
زان رو بقای وصل تو میجویم از فنا
آری به وصل ره نبرم جز بدین فنا
هوش مصنوعی: به خاطر تو و برای حفظ وصل تو، به دنبال جاودانگی هستم. آری، برای رسیدن به وصل تو، جز از طریق فنا و نابودی، راهی نمییابم.
دل دادهام بدست نگاری که در کمین
بنشسته روز و شب پی آزار این کمین
هوش مصنوعی: دل را به دست شخصی سپردهام که به طرز پنهانی و با هدف گمراه کردن، روز و شب در انتظار من نشسته است.
هرکس که گردد آگه از آن گویدم کزین
بگذر ز دلبران جهان دیگری گزین
هوش مصنوعی: هرکسی که از این موضوع آگاه شود، به او میگویم که از دلبرانی که دارد بگذرد و به دنبال دلبر دیگری در جهان بگردد.
گویم که شاه انجمن دلبران یکیست
دلبر اگر هزار بود دل بر آن یکیست
هوش مصنوعی: میگویم که در جمع عاشقان، تنها یک محبوب وجود دارد؛ حتی اگر هزار دلبر هم باشد، دل فقط به همان یک نفر میسپرد.
ای زلف پرخم تو کشیده به خم خام
هر دل که بوده پخته و هر دل که بوده خام
هوش مصنوعی: زلف زیبا و چرخیدهات مانند اهرمی در قلبها تأثیر میگذارد. برخی قلوب تحت تأثیر زیبایی تو پخته و بالغ شدهاند، در حالی که برخی دیگر هنوز ناپخته و خام هستند.
این طرفه حالتی است که مستند خود مدام
چشمان فتنه جوی تو بیمنت مدام
هوش مصنوعی: این یک حالت شگفتانگیز است که در آن، بیوقفه و بدون هیچگونه درخواست، چشمان عاشق و فریبندهات را میبینم.
ای بیاثر به دور دو چشمت عصیر خم
بر خیز و ریز باده به جام از غدیرخم
هوش مصنوعی: ای کسی که تأثیر خاصی نداری، بلند شو و باده را از دور چشمانت به جام بریز، مثل آب از چشمهای که در خم قرار دارد.
آن خم که بادهاش همه فضل و شرافتست
نی شر و آفت است که بر هر شر آفتست
هوش مصنوعی: این خم که سرشار از شراب با فضیلت و نیکی است، نه تنها شر و آفتی ندارد، بلکه خود میتواند مانع هر نوع شر و آفتی باشد.
وان باده محبت شاه ولایت است
آنکو خدیو هر بلد و هر ولایت است
هوش مصنوعی: آن شراب عشق و محبت، متعلق به پادشاهی است که صاحبِ هر سرزمین و هر منطقهای است.
اوصاف آن میاست که حق گفته با نبی
از جزء و کل هر آنچه که در جست در نبی
هوش مصنوعی: صفات و ویژگیهای آن موجود، بیان شده از سوی خداوند به نبی است، که شامل جزئیات و کلیات هر چیزی میشود، آنچه که کسی در تلاش است تا از نبی بیابد.
آن باده بد که ختم رسل خواجهٔ بشر
کز خیر ساخت سدی و بر بست ره بشر
هوش مصنوعی: این شرابی که به دست پیامبر الهی به پایان رسیده، باعث ایجاد مانع و بسته شدن مسیر هدایت بشر شده است.
روز غدیرخم چو به منبر نشست بر
گفتا ز نخل دین شما هست امید بر
هوش مصنوعی: در روز غدیر خم که پیامبر بر منبر رفت، فرمودند که شما به درخت دین امید دارید.
زین آب اگر که ریشهٔ آن خشکتر شود
ورنه ز کفر ریشه آن خشکتر شود
هوش مصنوعی: اگر ریشه این آب خشکتر شود، نشاندهندهٔ کفر آن است که ریشهاش به مرور زمان ضعیفتر میشود.
آری علیست حجه بر حجه آفرین
بر حجه آفرین و بر این حجه آفرین
هوش مصنوعی: بله، علی دلیل و نشانهای بر دلایل و نشانههاست. بر او و بر این دلیل و نشانهها درود و تحسین میفرستم.
نشناخت کس خدا جز از آن حجه مبین
الحاصل از وجود علی جز خدا مبین
هوش مصنوعی: هیچکس خدا را نشناخته است مگر اینکه از طریق دلیل روشنی که از وجود علی (علی) به دست آمده است، او را شناخته باشد.
چشم دلت گشوده شود گر هر آینه
بالله جمال او نگری در هر آینه
هوش مصنوعی: اگر در هر آینه به زیبایی او نگاه کنی، دل تو نیز گشوده خواهد شد.
همواره عشق او بروانها روان بود
یعنی که عشق او بروانها روان بود
هوش مصنوعی: عشق او همیشه در وجود افراد جاری بود.
از ذکر نام اوست بتن انس جان بود
او فیض بخش هریکی از انس و جان بود
هوش مصنوعی: ذکر نام او باعث آرامش قلب و روح انسانهاست و او منبع خیر و برکت برای هر فردی است.
درگاه او دریست که فیضیش اندر است
کز جن و انس چشم تمنا بر آن در است
هوش مصنوعی: درگاه خداوند، محلی است که نعمتهای او در آن جاری است و تمام موجودات از جن و انس در انتظار بهرهمندی از آن هستند.
ای برگزیده غیر علی را برهبری
صدره فزون تو را منم از رسم و رهبری
هوش مصنوعی: ای کسی که غیر از علی را برای رهبری برگزیدهای، من نسبت به آن اصول و روشهای رهبری از تو برتری دارم.
عیسی نهادی و پی خر رفتی از خری
ننگی چنین چگونه تو آخر بخود خری
هوش مصنوعی: عیسی را به ستیغ عشق و معراج میدانند و تو به خاطر محبت به زندگی مادی مثل یک الاغ به دنبال هوسها و تمایلات پیش میروی. حالا چطور ممکن است که خود را بیخبر از این حقایق واقعی ببینی؟
خاک سم سمند علی باش در جهان
اسب شرافت از سر هفت آسمان جهان
هوش مصنوعی: در دنیا، خاک پای سم اسب علی به قدری با ارزش و شریف است که از سر هفت آسمان هم بالاتر میرود.
دم زن کنون به نامش هر صبح و هر مسا
و اندر صف جزا کف حسرت بهم مسا
هوش مصنوعی: نفس خود را اکنون به نام او بزن، هر صبح و هر شام، و در صف جزا، حسرت را همچون کف پر از غم با خود حمل کن.
خواهی رسی به کعبه مقصود در صفا
کن سعی و بندهگان ورا زود در صف آ
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به هدف خود که مانند کعبهای است برسی، تلاش کن و بگذار تا دیگران نیز به تو کمک کنند و زودتر به مقصودت برسی.
تا در حریم خاص خدا محرمت کنند
یعنی به طوف کعبه دل محرمت کنند
هوش مصنوعی: تا اینکه در فضایی خاص از خداوند حرمتت را لحاظ کنند، مثل اینکه به دور کعبه قلب تو را محترم شمارند.
بر شهر علم احمد مختار در علیست
بل شهر علم احمد مختار در علیست
هوش مصنوعی: شهر دانش و علم، در وجود حضرت علی (ع) نهفته است و در حقیقت، همه علم و دانش به او برمیگردد.
بیچاره هرکه گشت بر او چارهگر علیست
بیچارهگی است چاره ما چارهگر علیست
هوش مصنوعی: هر کسی که برای مشکلاتش به علی پناه میبرد، در واقع در مصیبت و بیچارگی است. این بیچارگی نشانهای از نیاز ما به کسی است که بتواند مشکلاتمان را حل کند و آن شخص نیز علی است.
گر او نبود عالم زیر و زبر نبود
صحبت ز کوه و دشت و ز بحر و زبر نبود
هوش مصنوعی: اگر او نبود، هیچ چیز در این عالم نظم و ترتیب نداشت و گفتوگو از کوهها، دشتها و دریاها وجود نداشت.
ای یکه تاز بیبدل عرصه قدم
کاول زدی تو عرصه ایجاد را قدم
هوش مصنوعی: تو که در میدان بیرقیب و بیهمتا هستی، با اقدام و تلاش خود، عرصه جدیدی را به وجود آوردهای و قدم بهسختی نهادی.
احکام حق ز قول تو هر لا و هر نعم
گسترده از تو روز و شبان سفره نعم
هوش مصنوعی: احکام حق از گفتار تو جاری و ساری است و در هر لحظه، روز و شب، نعمتهای خداوند به برکت تو فراهم میشود.
از نخل هر امید تو ای شه برآوری
دارد صغیر امیدی و خواهد برآوری
هوش مصنوعی: از هر آرزویی که داری، انتظار میرود که آن را محقق کنی؛ حتی اگر این آرزو کوچک باشد.