گنجور

شمارهٔ ۱۱۲ - اندرز در جلوگیری از انتحار

بسکه کاهیده ز بار غم و اندوه تنم
خود چو در آینه بینم نشناسم که منم
دوش با خویشتنم بود همی گفت و شنود
که عجب بی‌خبر از کیفیت خویشتنم
گاه گفتم بجهان‌ آمدنم بهرچه بود
من که یعقوب نیم از چه به بیت الحزنم
گاه گفتم که کنم صحبت یارانرا ترک
بلبلم من ز چه رو همدم زاغ و زغنم
گاه گفتم که ز تحصیل چه شد حاصل من
جز که افسرد روان جز که بفرسود تنم
گاه گفتم چه ضرور است حیاطی که در آن
من شب و روز دچار غم و رنج و محنم
محبسی یافتم القصه جهانرا گفتم
انتحار است از اینجا ره بیرون شدنم
خواب بربود مرا صبح ز جا برجستم
مرتعش بود ز اندیشه دوشین بدنم
گاه گفتم که خود از بام بزیر اندازم
گاه گفتم که روم خویش به چه در فکنم
عاقبت رفتم و سمی بکف آوردم و بود
همه در پیش نظر مردن و گور و کفنم
کاغذی را که در آن مایهٔ نومیدی بود
بگشودم که بریزم به ملا در دهنم
روی آن این نمکین شعر خوش مولانا
جلوه‌گر پیش نظر گشت چو در عدنم
من بخود نامدم اینجا که بخود بازروم
آنکه آورده مرا باز برد در وطنم
کرد این نکته دلم را متوجه بخدای
ساخت از یأس بامید و رجا مقترنم
مطمئن میشود البته دل از یاد خدا
بعد از این جز ز توکل بخدا دم نزنم
مستمع‌گوی مگو بیهوده‌گوئیست صغیر
که جز اندرز و نصیحت نبود درسخنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسکه کاهیده ز بار غم و اندوه تنم
خود چو در آینه بینم نشناسم که منم
هوش مصنوعی: به خاطر بار زیاد غم و اندوهی که بر دوش دارم، وقتی به خودم در آینه نگاه می‌کنم، نمی‌توانم خود را بشناسم.
دوش با خویشتنم بود همی گفت و شنود
که عجب بی‌خبر از کیفیت خویشتنم
هوش مصنوعی: دیشب با خودم مشغول گفت‌وگو بودم و به این فکر می‌کردم که چقدر عجیب است که بی‌خبر از حال و احوال واقعی خودم هستم.
گاه گفتم بجهان‌ آمدنم بهرچه بود
من که یعقوب نیم از چه به بیت الحزنم
هوش مصنوعی: گاهی از خودم می‌پرسم که چرا به این دنیا آمده‌ام. من که مانند یعقوب نیستم که به خاطر دلیلی خاص به خانه غم و اندوه بروم.
گاه گفتم که کنم صحبت یارانرا ترک
بلبلم من ز چه رو همدم زاغ و زغنم
هوش مصنوعی: گاهی تصمیم گرفتم که با دوستانم سخن بگویم، اما به خاطر صدای زنگ‌زده‌ام نمی‌توانم؛ بنابراین همدم زاغ و کلاغ شده‌ام.
گاه گفتم که ز تحصیل چه شد حاصل من
جز که افسرد روان جز که بفرسود تنم
هوش مصنوعی: گاهی به خودم گفته‌ام که از تلاش برای یادگیری و تحصیل چه به دست آورده‌ام، جز اینکه روح من افسرده شده و تنم فرسوده و خسته است.
گاه گفتم چه ضرور است حیاطی که در آن
من شب و روز دچار غم و رنج و محنم
هوش مصنوعی: گاهی از خودم می‌پرسم چه فایده‌ای دارد که در اینجا زندگی کنم، در حالی که هر روز و شب با غم و درد دست و پنجه نرم می‌کنم.
محبسی یافتم القصه جهانرا گفتم
انتحار است از اینجا ره بیرون شدنم
هوش مصنوعی: در نهایت، متوجه شدم که این دنیا برای من مانند یک زندان است و به نظر می‌رسد تنها راه نجات از آن، ترک کردن این مکان است.
خواب بربود مرا صبح ز جا برجستم
مرتعش بود ز اندیشه دوشین بدنم
هوش مصنوعی: صبح زود خواب از سرم پراند و با نگرانی و تردید از جا بلند شدم. بدنم هنوز تحت تأثیر افکار و رویدادهای دیشب بود.
گاه گفتم که خود از بام بزیر اندازم
گاه گفتم که روم خویش به چه در فکنم
هوش مصنوعی: گاهی به این فکر کرده‌ام که خودم را از بالای بام بیفکنم، و گاهی هم به این اندیشه بوده‌ام که بروم و ببینم خودم را کجا جا بزنم.
عاقبت رفتم و سمی بکف آوردم و بود
همه در پیش نظر مردن و گور و کفنم
هوش مصنوعی: در نهایت تصمیم گرفتم و سمی به دست آوردم و همه چیز در نظر من به مرگ و گور و کفنم مربوط می‌شد.
کاغذی را که در آن مایهٔ نومیدی بود
بگشودم که بریزم به ملا در دهنم
هوش مصنوعی: کاغذی را که در آن ناامیدی نوشته شده بود باز کردم تا آن را در دهان ملا بریزم.
روی آن این نمکین شعر خوش مولانا
جلوه‌گر پیش نظر گشت چو در عدنم
هوش مصنوعی: در استفاده از این شعر، شاعر با اشاره به زیبایی و جذابیت شعر مولانا، بیان می‌کند که این شعر مانند نمکی خوش‌طعم و جذاب است که در برابر چشم‌ها و نظرها نمایان می‌شود، و این احساس را وقتی تجربه می‌کند که در حال غفلت یا بی‌توجهی به آن است.
من بخود نامدم اینجا که بخود بازروم
آنکه آورده مرا باز برد در وطنم
هوش مصنوعی: من در اینجا نیامده‌ام که به خودم برسم، بلکه کسی مرا به اینجا آورده که دوباره مرا به سرزمین خودم برگرداند.
کرد این نکته دلم را متوجه بخدای
ساخت از یأس بامید و رجا مقترنم
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که دلم به توجه به خداوند متوجه شد و از ناامیدی به امید و انتظار تغییر وضعیت و بهبود حرکت کرد.
مطمئن میشود البته دل از یاد خدا
بعد از این جز ز توکل بخدا دم نزنم
هوش مصنوعی: مطمئن می‌شوم که بعد از این، تنها به توکل به خدا دل بسپارم و دیگر از یاد خدا سخن نگویم.
مستمع‌گوی مگو بیهوده‌گوئیست صغیر
که جز اندرز و نصیحت نبود درسخنم
هوش مصنوعی: بگو کسی که کوچک و بی‌تجربه است، نباید بی‌فایده سخن بگوید، زیرا آنچه من می‌گویم تنها نصیحت و اندرز است.