شمارهٔ ۷ - آیت کبری
ای بشر ای آیت کبرای حق
آینهٔ طلعت زیبای حق
ای بشر ای ماحصل ممکنات
ای تو گل سر سبد کاینات
ای در یک دانهٔ دریای دل
ای گهر گمشده در آب و گل
ای فلکی از چه زمینی شدی
شاد به این خاکنشینی شد
از چه سبب دیده ز خود دوختی
این همه غفلت ز که آموختی
خرگه تو بوده فراتر ز ماه
حال تو چون است در این قعر چاه
قوس نزول تو بیامد بسر
قوس صعودت نبود در نظر
آن فلکی وصف تو بر باد رفت
آن ملکی خوی تو از یاد رفت
روی ز خوی ملکی تافتی
بین که چه دادی چه عوض یافتی
نیک نظر کن که ز پا تا بسر
چیستی ای گشته ز خود بیخبر
کیدی و تزویری و مکر و حیل
ظلمی و بیدادی و جور و دغل
رنگ تو بیرنگی و آن شد ز چنگ
بوقلمون را رشدی رنگ رنگ
از بشرت بهر چه بیزاریست
فکر تو دایم بشر آزاریست
ما ولد هفت اب و چارام
خویشی ما از چه سبب گشت گم
ای بشر خیره سر خودپرست
چند دهی رسم معیت ز دست
تا کی و چند این بهم آویختن
خون برادر به زمین ریختن
چند وفا پشت سر انداختن
با بشر این نرد جفا باختن
از بشریت چه زیان دیدهئی
این سبعیت ز چه یگزیدهئی
اینهمه با نوع تطاول چرا
غارت و یغما و چپاول چرا
آنکه گشائی بهلاکش تو دست
روی زمین حق حیاتیش هست
همچو تو او هست از این آب و خاک
از چه بمانی تو شود او هلاک
جای تو تنگ است مگر در جهان
یا خورد او قسم تو از آب و نان
یا مگر آن بنده خدائیش نیست
یا که عمل هست و جزائیش نیست
ای که خدا داده زبر دستیت
هان نکند پست ابد مستیت
تا که زبردستیت ای دوست هست
به که تفقد کنی از زیر دست
نی که توانا شوی و پهلوان
در پی آزردن هر ناتوان
در چمن دهر مشو خار بن
گل شو و دلهای حزین شاد کن
ور بودت تیشه فرو زن بجای
جامعه را خار کن از پیش پای
گر ز صغیر است و گر از کبیر
هر سخن نیک بجان در پذیر
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای بشر ای آیت کبرای حق
آینهٔ طلعت زیبای حق
هوش مصنوعی: ای انسان، تو نشانه بزرگ و نمایاننده حقیقت هستی و آینهای از جمال و زیبایی حق.
ای بشر ای ماحصل ممکنات
ای تو گل سر سبد کاینات
هوش مصنوعی: ای انسان، تو قلهٔ وجود و نمایندهٔ تمام ممکنات هستی، همانند گلی که در گلستان جهان جا خوش کردهای.
ای در یک دانهٔ دریای دل
ای گهر گمشده در آب و گل
هوش مصنوعی: ای تو که در دل مانند یک دانه از دریا ارزشمندی، ای مروارید گمشده در آب و گل.
ای فلکی از چه زمینی شدی
شاد به این خاکنشینی شد
هوش مصنوعی: ای آسمان، چه شده که به خاطر سکونت در این خاک، شاد و خوشحال شدی؟
از چه سبب دیده ز خود دوختی
این همه غفلت ز که آموختی
هوش مصنوعی: چرا چشمانت را از خود بستهای؟ این همه بیتوجهی را از کجا یاد گرفتهای؟
خرگه تو بوده فراتر ز ماه
حال تو چون است در این قعر چاه
هوش مصنوعی: خانهٔ تو در عرش و بالاتر از ماه قرار دارد، اما حالا وضعیت تو در این چاه عمیق چگونه است؟
قوس نزول تو بیامد بسر
قوس صعودت نبود در نظر
هوش مصنوعی: زمانی که مقام و موقعیت تو به اوج رسید، در نظر نداشتیم که مرحله نزول و سقوطت نیز خواهد آمد.
آن فلکی وصف تو بر باد رفت
آن ملکی خوی تو از یاد رفت
هوش مصنوعی: توانایی و زیباییهای تو به باد رفت و آن مقام و زیبایی که به خاطر تو وجود داشت، به فراموشی سپرده شد.
روی ز خوی ملکی تافتی
بین که چه دادی چه عوض یافتی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چهرهات مانند یک ملک به خوبی میدرخشی، حالا ببین که چه چیزی را به دست آوردی و چه بهایی را برای آن پرداخت کردی.
نیک نظر کن که ز پا تا بسر
چیستی ای گشته ز خود بیخبر
هوش مصنوعی: به دقت بنگر که از سر تا پا چه هستی، ای کسی که از خود بیخبر شدهای.
کیدی و تزویری و مکر و حیل
ظلمی و بیدادی و جور و دغل
هوش مصنوعی: شما ترفندها و فریبها را به کار میبرید، به ظلم و ستم متوسل میشوید و در کارهای خود نیرنگ و حقه بازی دارید.
رنگ تو بیرنگی و آن شد ز چنگ
بوقلمون را رشدی رنگ رنگ
هوش مصنوعی: رنگ تو هیچ رنگی ندارد و این باعث شده که بوقلمون دیگری از رنگها دور شود و به کمال نرسد.
از بشرت بهر چه بیزاریست
فکر تو دایم بشر آزاریست
هوش مصنوعی: اگر از ظاهر انسان نفرت داری، بدان که فکر و ذهن تو همواره در آزار بشر خواهد بود.
ما ولد هفت اب و چارام
خویشی ما از چه سبب گشت گم
هوش مصنوعی: من فرزند هفت پدر و چهار خویشاوند هستم، اما نمیدانم به چه دلیلی گم شدهام.
ای بشر خیره سر خودپرست
چند دهی رسم معیت ز دست
هوش مصنوعی: ای انسان مغرور و خودپسند، چرا به راه دوستی و همراهی با دیگران اهمیت نمیدهی؟
تا کی و چند این بهم آویختن
خون برادر به زمین ریختن
هوش مصنوعی: برای چه مدت و تا کی باید به هم درگیر شویم و خون برادران را بر زمین بریزیم؟
چند وفا پشت سر انداختن
با بشر این نرد جفا باختن
هوش مصنوعی: انسان با وفاداری و صداقت خود را از مشکلات و ناملایمات دور کند، در حالی که رفتار بیوفا و جفا او فقط به شکست و ناامیدی منجر میشود.
از بشریت چه زیان دیدهئی
این سبعیت ز چه یگزیدهئی
هوش مصنوعی: از بشریت چه آسیبهایی دیدهای که این حالت در تو به وجود آمده است؟
اینهمه با نوع تطاول چرا
غارت و یغما و چپاول چرا
هوش مصنوعی: چرا با این همه قدرت و تسلط، باز هم دزدی و چپاول انجام میدهید؟
آنکه گشائی بهلاکش تو دست
روی زمین حق حیاتیش هست
هوش مصنوعی: هر کس که به او دست یاری بدهی، در حقیقت به او زندگی و حیات را هدیه کردهای.
همچو تو او هست از این آب و خاک
از چه بمانی تو شود او هلاک
هوش مصنوعی: همانطور که تو از این زمین و آسمان هستی، او هم هست. پس چرا تو برای ماندن تلاش کنی در حالی که او به پایان میرسد؟
جای تو تنگ است مگر در جهان
یا خورد او قسم تو از آب و نان
هوش مصنوعی: آیا جای تو در دنیا تنگ است یا اینکه از سر نیاز قسم میخوری که تو در زندگی به آب و نان نیاز داری؟
یا مگر آن بنده خدائیش نیست
یا که عمل هست و جزائیش نیست
هوش مصنوعی: شاید آن فرد بنده خدا نیست، یا اینکه کار انجام شدهای وجود دارد اما جزایی برای آن نیست.
ای که خدا داده زبر دستیت
هان نکند پست ابد مستیت
هوش مصنوعی: ای کسی که خداوند نعمت و قدرتی به تو داده، مواظب باش که این نعمت باعث نادانی و افت شأن تو نشود.
تا که زبردستیت ای دوست هست
به که تفقد کنی از زیر دست
هوش مصنوعی: تا زمانی که قدرت و توانایی تو در بالاست، بهتر است به نیازهای کسانی که در پایینتر از تو هستند، توجه کنی و به آنها کمک کنی.
نی که توانا شوی و پهلوان
در پی آزردن هر ناتوان
هوش مصنوعی: وقتی که قوی و نیرومند شوی، نباید به دنبال آزار کردن افراد ضعیف باشی.
در چمن دهر مشو خار بن
گل شو و دلهای حزین شاد کن
هوش مصنوعی: در دنیای پر از مشکلات و ناگواریها، تلاش کن که به جای زخم زدن و آزار، شادی و خوشحالی را به دلهای غمگین ببخشی و مانند گلی زیبا در این فضای نازیبا بدرخشی.
ور بودت تیشه فرو زن بجای
جامعه را خار کن از پیش پای
هوش مصنوعی: اگر چنانچه تیشهای به دست داری، بیدرنگ آن را به کار ببر و موانع را از مسیر خود بردار.
گر ز صغیر است و گر از کبیر
هر سخن نیک بجان در پذیر
هوش مصنوعی: هر سخنی، چه از کوچک باشد و چه از بزرگ، اگر نیکو و سودمند باشد، باید با جان و دل پذیرفته شود.