گنجور

شمارهٔ ۲۲ - نتیجهٔ ظلم

بود یکی ظالم مردم گداز
مردم از او در حذر و احتراز
روز و شبان بود به پیکار خلق
کار نبودش مگر آزار خلق
کم‌کمش این خصمی و بیگانگی
شد سبب علت دیوانگی
رفع نشد خوی بدش از جنون
بلکه دل‌آزاری او شد فزون
روز و شبان فتنه برانگیختی
با خودی و غیر درآویختی
بهر وی از آن روش ناپسند
چاره ندیدند بجز کند و بند
جست یکی روز ز بند گران
گشت چو مجنون سوی صحرا روان
مر اجلش بر لب دریا کشید
عکس خود از آب مصفا بدید
کرد گمان کانکه بآب اندر است
نیز چو او آدمی دیگر است
تازه شد آن کینهٔ دیرینه‌اش
آتش کین شعله زد از سینه‌اش
از پی آزردن صورت در آب
جست بگرداب بلا با شتاب
آب مکافات گذشت از سرش
رفت بغرقاب فنا پیکرش
ای که به همنوع خودی در عتاب
عکس تو است اینکه نماید در آب
بحرویم و دجله شط و جو یکیست
نیک ببین ما و تو و او یکیست
با دگران هرچه کنی آن تست
چنگ مکافات بدامان تست
نیک و بدی از تو نگردد جدا
کت نرساند بجزایش خدا
تا که توانی مکن آزار کس
این بتو اندرز صغیر است و بس

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بود یکی ظالم مردم گداز
مردم از او در حذر و احتراز
هوش مصنوعی: در میان مردم، شخصی ستمگر وجود داشت که مردم از او می‌ترسیدند و تلاش می‌کردند از او دوری کنند.
روز و شبان بود به پیکار خلق
کار نبودش مگر آزار خلق
هوش مصنوعی: او در روز و شب به جنگ مردم مشغول بود و تنها کارش آزار رساندن به آنها بود.
کم‌کمش این خصمی و بیگانگی
شد سبب علت دیوانگی
هوش مصنوعی: کم‌کم این دشمنی و بیگانگی باعث شد که به دیوانگی مبتلا شوم.
رفع نشد خوی بدش از جنون
بلکه دل‌آزاری او شد فزون
هوش مصنوعی: خوی بد او به خاطر جنون تغییر نکرد و در واقع او بیشتر از قبل دل مردم را می‌آزارد.
روز و شبان فتنه برانگیختی
با خودی و غیر درآویختی
هوش مصنوعی: تو همواره در طول روز و شب اختلاف و آشوب به راه انداختی و با خود و دیگران درگیر شدی.
بهر وی از آن روش ناپسند
چاره ندیدند بجز کند و بند
هوش مصنوعی: برای او از آن روش ناپسند، جز قطع و محدود کردن چاره‌ای نیافتند.
جست یکی روز ز بند گران
گشت چو مجنون سوی صحرا روان
هوش مصنوعی: روزی، از بار سنگین مشکلات رهایی یافت و مانند مجنون، به سمت دشت و صحرا روانه شد.
مر اجلش بر لب دریا کشید
عکس خود از آب مصفا بدید
هوش مصنوعی: در کنار دریا، مرگ به سراغش آمد و تصویر خود را در آب زلال مشاهده کرد.
کرد گمان کانکه بآب اندر است
نیز چو او آدمی دیگر است
هوش مصنوعی: او تصور کرد که آن کسی که در آب است، مثل خودش آدم دیگری است.
تازه شد آن کینهٔ دیرینه‌اش
آتش کین شعله زد از سینه‌اش
هوش مصنوعی: کینهٔ قدیمی‌اش دوباره زنده شد و آتش حس انتقام از دلش شعله‌ور گردید.
از پی آزردن صورت در آب
جست بگرداب بلا با شتاب
هوش مصنوعی: پس از اینکه کسی را آزار می‌دهد، به سرعت در گرداب مشکلات فرو می‌رود.
آب مکافات گذشت از سرش
رفت بغرقاب فنا پیکرش
هوش مصنوعی: آب انتقام از او گذشت و او در دریاچه فنا غرق شد.
ای که به همنوع خودی در عتاب
عکس تو است اینکه نماید در آب
هوش مصنوعی: ای کسی که وقتی در حال ناراحتی به دیگران نگاه می‌کنی، تصویر ناراحت‌کننده خود را در آب می‌بینی.
بحرویم و دجله شط و جو یکیست
نیک ببین ما و تو و او یکیست
هوش مصنوعی: ما همگی در اصل و حقیقت یکی هستیم. اگر به دقت نگاه کنیم، دریاست که با رودخانه‌ها و جاری‌ها ارتباط دارد و ما نیز در وجود خود به هم پیوسته‌ایم.
با دگران هرچه کنی آن تست
چنگ مکافات بدامان تست
هوش مصنوعی: هر کاری که با دیگران انجام دهی، نتیجه‌اش به سراغ خودت خواهد آمد و عواقب آن به خودت بازمی‌گردد.
نیک و بدی از تو نگردد جدا
کت نرساند بجزایش خدا
هوش مصنوعی: خیر و شر از تو جدا نمی‌شود و هیچ کس نمی‌تواند جز خدا به تو پاداش دهد.
تا که توانی مکن آزار کس
این بتو اندرز صغیر است و بس
هوش مصنوعی: تا زمانی که می‌توانی، دیگران را آزار نده. این نصیحتی است که حتی به بچه‌ها هم گفته می‌شود.