شمارهٔ ۶۱
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر
آنرا که بود شوری از بستهٔ خندانت
خواهی شب مشتاقان گردد همه صبح ایمه
در اول شب بگشا از مهر گریبانت
ای وصل ترا دایم دل مایل و جان شایق
باز آی که مشتاقان مردند ز هجرانت
هر لحظه کنی از نو شادم بغمی آیا
گشتم به چه خدمت من شایستهٔ احسانت
الا که بیاویزد در زلف تو دل ور نه
بیرون نتواند شد از چاه زنخدانت
از تیغ جدا سازی گر بند ز بندم را
من همچو قلم دارم سر در خط فرمانت
خواهی اگر آگاهی از حال صغیر ایجان
کن موی به مو تحقیق از زلف پریشانت
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نتوان به مثل گفتن خورشید درخشانت
زیرا که بود شمعی خورشید در ایوانت
هوش مصنوعی: نمیتوان مانند تو سخن گفت، زیرا تو همچون خورشید درخشان هستی و دیگران فقط شمعهایی در مقابل نور تو هستند.
گفتی کشمت در خون بشتاب که میترسم
اغیار کنند ایجان از گفته پشیمانت
هوش مصنوعی: گفتی که اگر تو را بکشند، سریع عمل کن چون میترسم دیگران از گفتهات سوء استفاده کنند و جانت به خطر بیفتد.
صد سنک جفا هر دم گردون زندش بر سر
آنرا که بود شوری از بستهٔ خندانت
هوش مصنوعی: هر لحظه آسمان بر سر کسی که بخاطر لبخندت شور و شوق دارد، سنگینی و رنجی میافکند.
خواهی شب مشتاقان گردد همه صبح ایمه
در اول شب بگشا از مهر گریبانت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی که شب برای عاشقان به صبح تبدیل شود، در ابتدای شب از محبت و عشق خود پردهبرداری کن.
ای وصل ترا دایم دل مایل و جان شایق
باز آی که مشتاقان مردند ز هجرانت
هوش مصنوعی: ای معشوق، دل من دائماً به سوی تو متمایل است و جانم در حسرت دیدارت میسوزد. لطفاً برگرد و به ما ملحق شو، چراکه عاشقان به دلیل دوری تو جانشان را از دست دادهاند.
هر لحظه کنی از نو شادم بغمی آیا
گشتم به چه خدمت من شایستهٔ احسانت
هوش مصنوعی: هر لحظه که به من توجه کنی و مرا شاد کنی، آیا من به قدری شایستهٔ محبت و نیکی تو هستم؟
الا که بیاویزد در زلف تو دل ور نه
بیرون نتواند شد از چاه زنخدانت
هوش مصنوعی: تنها راهی که دل میتواند از چاه جذبه و زیبایی تو بیرون بیاید، این است که در زلفت به اسارت درآید. اگر دل به زلف تو آویخته نشود، نمیتواند از آن چاه عمیق رهایی یابد.
از تیغ جدا سازی گر بند ز بندم را
من همچو قلم دارم سر در خط فرمانت
هوش مصنوعی: اگر تو زنجیرهای مرا از هم جدا کنی، من مانند قلمی هستم که سرش در خدمت فرمان توست.
خواهی اگر آگاهی از حال صغیر ایجان
کن موی به مو تحقیق از زلف پریشانت
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از حال و وضعیت کوچکسالیام آگاهی پیدا کنی، به دقت و با جدیت از هر رشته مو و پیچیدگیهای زلف پریشانم تحقیق کن.

صغیر اصفهانی