گنجور

بخش ۶ - در تنزل از مقام ولایت‌ به‌ مرتبه‌ نبوّت‌ و ظهور حضرت‌ احدیّت‌ و تمجید پیر طریقت‌ به‌ معرفت‌ فرماید

خه خه‌ ای طوطی‌ فکرت‌ بال من‌
کز پس‌ آیینه‌ گویی‌ حال من‌
سرّ سرپوشیده را سربسته‌ گو
شو مقیّد باز و حرف‌ از رسته‌ گو
بود جانت‌ گرچه‌ شکرخوار بس‌
صبح‌ شد،از عصر کن‌ گفتار بس‌
نه‌ تو در شکرستان گل‌خواره ای
نی‌ نه‌ گل‌خواری است‌ ما را چاره ای
گاه گاهی‌ هم‌ پی‌ دفع‌ خمار
آن شراب‌ صبحگاه آید به‌ کار
نک‌ مظفر آمدی منکوب‌ رو
واسوی پس‌ چون قُچ‌ مغلوب‌ رو
آسمان بودی، زمین‌ پست‌ باش
در زمین‌ با آسمان همدست‌ باش
تاکنون مستانه‌ گفتی‌ راز عشق‌
باش نک‌ هشیار بر آواز عشق‌
در حریم‌ قرب‌ آن سلطان راز
تکیه‌ چون زد بر سریر عزّ و ناز
بر علّو قرب‌ حق‌ مأوا نمود
جای اندر قرب‌ او ادنی‌ٰ نمود
پرده ای آن دم ز شرع کاملش‌
در میان جسم‌ و جان شد حائلش‌
شد نبوّت‌ مر ولایت‌ را حجاب‌
در حجاب‌ آن بی‌حُجُب‌ جست‌ احتجاب‌
بی‌حُجب‌ یعنی‌ علی‌ مُحتجِب‌
خود حجاب‌ او نبیّ‌ مُنتجِب‌
بی‌حجاب‌ آن دم علی‌ مستعان
در حجاب‌ مستعین‌ آمد نهان
مستعین‌ یعنی‌ علی‌ ذوالدنوّ
مستعان او علی‌ ذوالعلوّ
ای نبی‌ مستعین‌ مستغیث‌
نک‌ شنو از مستعان خود حدیث‌
ناگهان بی‌پرده و صوت‌ و خروش
آمدش زآن پرده آوازی به‌ گوش
گوش هش‌ چون داد بر آواز دوست‌
شد بر او یکباره کشف‌ راز دوست‌
آن هویت‌ جمله‌ گفتی‌ راز بود
هر طرف‌ می‌داد گوش آواز بود
گشت‌ جانش‌ محرم راز علی‌(ع)
چون شنود از پرده آواز علی‌(ع)
رازها شد گفته‌ زآن کآواز حق‌
جفت‌ بودی با لب‌ دمساز حق‌
در میان حرفی‌ که‌ بود، آورده زد
گرچه‌ اندر پرده زد، بی‌پرده زد
گر علی‌(ع) آن دم لسان ﷲ بود
با صدا صاحب‌ صدا همراه بود
از زبان حق‌ تکلّم‌ کرد او
باژگون زد نعل‌ و پی‌ گم‌ کرد او
تا نه‌ گمراهان به‌ سرّش پی‌ برند
رهروان گر پی‌ برند از وی برند
آنکه‌ راه عشق‌ِ او را کرده طی‌
خوش به‌ سرّ نقطه‌ء با، برده پی‌
کی‌ برد بر نقطه‌ غیر از نقطه‌ راه
هرکه‌ جست‌ آن نقطه‌ را قطب‌ است‌ و شاه
مرحبا آن نقطه ‌سنج‌ِ نقطه‌ جو
که‌ شد اندر نقطه‌ جویی‌ نقطه‌ او
نقطه‌ جُست‌ و نقطه‌ توحید شد
قطب‌ ملک‌ و مالک‌ تجرید شد
جسم‌ معنی‌ را سراپا عضو گشت‌
زآن علی‌ کل‌ّ ولیّ‌ جزو گشت‌
جان فنا در نقطه‌ وحدت‌ نمود
جزو آن کل‌ گشت‌ و شد کل‌ِّ وجود
حق‌ نهادش تاج کرّمنا به‌ سر
یافت‌ هم‌ قوّت‌ ز حق‌ و هم‌ ظفر
قو ت‌ حق‌ کرد خوش ذو قوّتش‌
خواند در معنی‌ علی‌ رحمتش‌
خود ندید از حق ‌پرستان هیچ‌ کس‌
در جهان بی‌ یاد حقش‌ یک‌ نفس‌
اوست‌ قطب‌ِ وقت‌ و شاهنشاه ما
رهبر و، هم‌ رهنما و، راه ما
گنج‌ دل را تا ابد گنجور باد
چشم‌ بدبین‌ از جمالش‌ دور باد
تا بود شاه او،صفیّش‌ بنده باد
لطف‌ خاصش‌ بر صفی‌ پاینده باد
دست‌ دل بگرفته‌ دامانم‌ که‌ هین‌
بازگو زآن شاه بی‌ مثل‌ و قرین‌
کن‌ شکرریزی که‌ شکر مشربی‌
گو حکایت‌ از لب‌ شیرین‌ لبی‌
من‌ به‌ دل گویم‌ همی‌ گاه طرب‌
لالم‌ اندر وصف‌ یار نوش لب‌
اهل‌ صورت‌ جمله‌ پابست‌ گِلند
وز مذاق قندخواران غافلند
نز شکر، نه‌ از شکرستانشان خبر
قند و شکر نیست‌ طعمه‌ گاو و خر
گویم‌ اندر مجلس‌ روحانیان
مدح او حیف‌ است‌ با زندانیان
گوید او گرد بهانه‌ می‌ متن‌
در زبان شو در ثنایش‌ تن‌ مزن
هین‌ چه‌ گویم‌ نی‌ زبان داری نکوست‌
پیش‌ دلداری که‌ دل مبهوت‌ اوست‌
کس‌ نداند ذات‌ پاکش‌ را سپاس
تا چه‌ گفت‌ آن حق‌ سپاسِ حق‌ شناس
خود ثنا گفتن‌ ز من‌ ترک ثناست‌
کاین‌ دلیل‌ هستی‌ و هستی‌ خطاست‌
لیک‌ چون دل را مذاق شکر است‌
گوش جانش‌ برثنای دلبر است‌
بهر حق‌ِّ صحبت‌ دل، بارها
اندکی‌ هم‌ گویم‌ از بسیارها
تا زمینی‌ آسمان تمکین‌ شود
وز بیانم‌ کام جان شیرین‌ شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خه خه‌ ای طوطی‌ فکرت‌ بال من‌
کز پس‌ آیینه‌ گویی‌ حال من‌
هوش مصنوعی: ای طوطی! افکار تو مانند بال من است که در پشت آینه، حال و روز من را نشان می‌دهد.
سرّ سرپوشیده را سربسته‌ گو
شو مقیّد باز و حرف‌ از رسته‌ گو
هوش مصنوعی: رازهای پنهان را به صورت واضح بیان کن و در عوض از بحث‌های بی‌مورد دوری کن.
بود جانت‌ گرچه‌ شکرخوار بس‌
صبح‌ شد،از عصر کن‌ گفتار بس‌
هوش مصنوعی: اگرچه جان تو شیرین و دلپذیر است، اما صبح که از راه می‌رسد، حرف‌هایی از عصر را باید مطرح کنید.
نه‌ تو در شکرستان گل‌خواره ای
نی‌ نه‌ گل‌خواری است‌ ما را چاره ای
هوش مصنوعی: نه تو در باغ شکر و شیرینی زندگی هستی و نه ما به دنبال خوشی و لذت هستیم.
گاه گاهی‌ هم‌ پی‌ دفع‌ خمار
آن شراب‌ صبحگاه آید به‌ کار
هوش مصنوعی: گاهی اوقات پیش می‌آید که برای رفع نشئه و خمار ناشی از شراب، صبح‌ها نیاز دارم به آن.
نک‌ مظفر آمدی منکوب‌ رو
واسوی پس‌ چون قُچ‌ مغلوب‌ رو
هوش مصنوعی: ای مظفر عزیز، تو با حالتی مغلوب و شکست‌خورده به اینجا آمده‌ای. باید توجه داشته باشی که دیگران چه کسانی هستند و به چه وضعی دچار شده‌اند.
آسمان بودی، زمین‌ پست‌ باش
در زمین‌ با آسمان همدست‌ باش
هوش مصنوعی: اگر آسمانی هستی، پس زمین را پایین نیاور و در زمین با آسمان همکاری کن.
تاکنون مستانه‌ گفتی‌ راز عشق‌
باش نک‌ هشیار بر آواز عشق‌
هوش مصنوعی: تا به حال در حالت مستی درباره راز عشق صحبت کردی، حالا آگاهانه و با هوشیاری به صدای عشق گوش کن.
در حریم‌ قرب‌ آن سلطان راز
تکیه‌ چون زد بر سریر عزّ و ناز
هوش مصنوعی: در مکان نزدیک به آن پادشاه بزرگ و با شکوه، وقتی به آرامش و قدرت او نزدیک می‌شوید، حس خاصی را تجربه می‌کنید.
بر علّو قرب‌ حق‌ مأوا نمود
جای اندر قرب‌ او ادنی‌ٰ نمود
هوش مصنوعی: در بالاترین درجات نزدیکی به حق، جایی برای سکونت قرار داده شده است و در همین نزدیکی، در مقام پایین‌تری نیز آماده است.
پرده ای آن دم ز شرع کاملش‌
در میان جسم‌ و جان شد حائلش‌
هوش مصنوعی: در آن لحظه که دین کاملش به میان آمد، پرده ای میان جسم و روح انسان قرار گرفت.
شد نبوّت‌ مر ولایت‌ را حجاب‌
در حجاب‌ آن بی‌حُجُب‌ جست‌ احتجاب‌
هوش مصنوعی: نبوّت به عنوان مقام و راهنمایی الهی، به نوعی مانع و حجاب بر ولایت الهی تبدیل شده است. در این حال، حقیقت و باطن ولایت در پس این حجاب‌ها پنهان مانده و کسی نمی‌تواند آن را به‌راحتی ببیند.
بی‌حُجب‌ یعنی‌ علی‌ مُحتجِب‌
خود حجاب‌ او نبیّ‌ مُنتجِب‌
هوش مصنوعی: علی بدون پرده و حیا، خود را به خوبی نشان می‌دهد و حجاب او، پیامبر برگزیده خداست.
بی‌حجاب‌ آن دم علی‌ مستعان
در حجاب‌ مستعین‌ آمد نهان
هوش مصنوعی: در آن لحظه که علی (علیه‌السلام) به یاری خداوند نیاز داشت، یاری‌کننده‌اش به‌گونه‌ای پنهان به مدد او آمد.
مستعین‌ یعنی‌ علی‌ ذوالدنوّ
مستعان او علی‌ ذوالعلوّ
هوش مصنوعی: شخص مددجو و پناهنده به علی است که در نزدیکی اوست، و او از علی که در اوج مقام و معنویت قرار دارد، یاری می‌طلبد.
ای نبی‌ مستعین‌ مستغیث‌
نک‌ شنو از مستعان خود حدیث‌
هوش مصنوعی: ای پیامبر، به کمک‌خواه و حمایت‌جوی خود گوش فرا بده و از او سخن‌ها بشنو.
ناگهان بی‌پرده و صوت‌ و خروش
آمدش زآن پرده آوازی به‌ گوش
هوش مصنوعی: ناگاه صدایی بلند و رسایی از پشت پرده به گوش رسید.
گوش هش‌ چون داد بر آواز دوست‌
شد بر او یکباره کشف‌ راز دوست‌
هوش مصنوعی: گوش هش، یعنی گوش هوشیار و با دقت، به صدای دوست گوش می‌دهد و به یک باره به راز و حقیقت‌های دوست پی می‌برد.
آن هویت‌ جمله‌ گفتی‌ راز بود
هر طرف‌ می‌داد گوش آواز بود
هوش مصنوعی: آنچه که تو بیان کردی، یک راز عمیق است که در هر سو به گوش می‌رسد و شبیه یک آواز زیباست.
گشت‌ جانش‌ محرم راز علی‌(ع)
چون شنود از پرده آواز علی‌(ع)
هوش مصنوعی: جانی که به رازهای علی(ع) آگاه شد، وقتی صدای علی(ع) را از پرده بشنید، به محرم او تبدیل شد.
رازها شد گفته‌ زآن کآواز حق‌
جفت‌ بودی با لب‌ دمساز حق‌
هوش مصنوعی: رازها فاش شدند زیرا صدای حق با لب‌های هم‌نوا و همساز حق همراه شد.
در میان حرفی‌ که‌ بود، آورده زد
گرچه‌ اندر پرده زد، بی‌پرده زد
هوش مصنوعی: در میان صحبت‌هایی که وجود داشت، او بی‌پرده و بدون ملاحظه حرفش را زد، هرچند که در ابتدا به صورت ضمنی و مخفیانه اشاره کرد.
گر علی‌(ع) آن دم لسان ﷲ بود
با صدا صاحب‌ صدا همراه بود
هوش مصنوعی: اگر آن روز علی(ع) زبان خداوند بود، صدای او نیز با صدای پروردگار هم‌صدا بود.
از زبان حق‌ تکلّم‌ کرد او
باژگون زد نعل‌ و پی‌ گم‌ کرد او
هوش مصنوعی: او به زبان حقیقت صحبت کرد و به شکل معکوس عمل کرد و نشانه‌ها و مسیر را گم کرد.
تا نه‌ گمراهان به‌ سرّش پی‌ برند
رهروان گر پی‌ برند از وی برند
هوش مصنوعی: هر کس که در مسیر حق قرار دارد اگر به حقیقت دست یابد، دیگران که در جستجوی راه هستند نمی‌توانند به اسرار آن پی ببرند.
آنکه‌ راه عشق‌ِ او را کرده طی‌
خوش به‌ سرّ نقطه‌ء با، برده پی‌
هوش مصنوعی: کسی که مسیر عشق او را پیموده، خوشا به حالش که به راز و رمزی عمیق دست یافته است.
کی‌ برد بر نقطه‌ غیر از نقطه‌ راه
هرکه‌ جست‌ آن نقطه‌ را قطب‌ است‌ و شاه
هوش مصنوعی: هر که به دنبال هدفی مشخص باشد و به آن نقطه برسد، در حقیقت به مقام و جایگاهی بلند و رفیع دست یافته است.
مرحبا آن نقطه ‌سنج‌ِ نقطه‌ جو
که‌ شد اندر نقطه‌ جویی‌ نقطه‌ او
هوش مصنوعی: سلام و درود بر آن کسی که در جستجوی نقاط، به نقطه‌ای دست یافت که خود نیز نقطه‌جویی را آغاز کرده است.
نقطه‌ جُست‌ و نقطه‌ توحید شد
قطب‌ ملک‌ و مالک‌ تجرید شد
هوش مصنوعی: نقطه‌ای پیدا شد که مرکز همه چیز گردید و این نقطه به وحدت رسید و به عنوان محور عالم و مقام بی‌نهایت معرفی شد.
جسم‌ معنی‌ را سراپا عضو گشت‌
زآن علی‌ کل‌ّ ولیّ‌ جزو گشت‌
هوش مصنوعی: جسم به طور کامل به نمود و مفهوم خود تبدیل شد و در این فرآیند، علی (مظهر کل) از جزئیات و بخش‌های مختلف تشکیل شده است.
جان فنا در نقطه‌ وحدت‌ نمود
جزو آن کل‌ گشت‌ و شد کل‌ِّ وجود
هوش مصنوعی: در نقطه‌ وحدت، جان فانی به کل وجود پیوست و جزئی از آن کل شد.
حق‌ نهادش تاج کرّمنا به‌ سر
یافت‌ هم‌ قوّت‌ ز حق‌ و هم‌ ظفر
هوش مصنوعی: خداوند به او تاج کرامت را هدیه کرد و هم قوت و توانایی و هم پیروزی از سوی او به دست آمد.
قو ت‌ حق‌ کرد خوش ذو قوّتش‌
خواند در معنی‌ علی‌ رحمتش‌
هوش مصنوعی: قدرت حق را خوشبختانه با قدرت علی (ع) مقایسه کرده و معنای او را با رحمتش در نظر گرفته است.
خود ندید از حق ‌پرستان هیچ‌ کس‌
در جهان بی‌ یاد حقش‌ یک‌ نفس‌
هوش مصنوعی: هیچ‌کس را در این دنیا ندیده‌ام که به یاد خداوند نباشد، حتی برای یک لحظه.
اوست‌ قطب‌ِ وقت‌ و شاهنشاه ما
رهبر و، هم‌ رهنما و، راه ما
هوش مصنوعی: او محور زمان است و سلطانی که رهبر و هدایتگر ما به شمار می‌رود و مسیر ما را مشخص می‌کند.
گنج‌ دل را تا ابد گنجور باد
چشم‌ بدبین‌ از جمالش‌ دور باد
هوش مصنوعی: دل باید همیشه پر از ذخایر ارزشمند باشد و هرگونه نگاه منفی که به زیبایی آن آسیب برساند، باید دور باشد.
تا بود شاه او،صفیّش‌ بنده باد
لطف‌ خاصش‌ بر صفی‌ پاینده باد
هوش مصنوعی: تا وقتی که او شاه است، بنده‌اش خواه‌دوستش پایدار بماند.
دست‌ دل بگرفته‌ دامانم‌ که‌ هین‌
بازگو زآن شاه بی‌ مثل‌ و قرین‌
هوش مصنوعی: دل من دامنم را گرفته و خواستار است که از آن شاه بی‌نظیر و بی‌همتا جلوه‌ها و ویژگی‌هایش بگویی.
کن‌ شکرریزی که‌ شکر مشربی‌
گو حکایت‌ از لب‌ شیرین‌ لبی‌
هوش مصنوعی: به‌خود بیا و از شکرریزی‌های خود بگو، زیرا گفتگو درباره‌ی طعم شیرین لب‌ها، داستانی فراموش‌نشدنی است.
من‌ به‌ دل گویم‌ همی‌ گاه طرب‌
لالم‌ اندر وصف‌ یار نوش لب‌
هوش مصنوعی: به دل می‌گویم که گاهی در وصف دوست خوش‌لب خود، بی‌صدا شاد و خوش باشم.
اهل‌ صورت‌ جمله‌ پابست‌ گِلند
وز مذاق قندخواران غافلند
هوش مصنوعی: همه افرادی که به ظواهر مادی زندگی مشغولند و به نیز از لذت‌های واقعی بی‌خبرند.
نز شکر، نه‌ از شکرستانشان خبر
قند و شکر نیست‌ طعمه‌ گاو و خر
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که افرادی که از ریشه‌های شیرین، مثل شکر و قند، بهره‌مند نیستند، در واقع چیزی از لذت‌ها و نعمت‌های شیرین زندگی نمی‌داند. در واقع، آنها هیچ اطلاعی از زندگی لذت بخش نخواهند داشت و فقط در حال تجربه‌های سخت و دشوار هستند.
گویم‌ اندر مجلس‌ روحانیان
مدح او حیف‌ است‌ با زندانیان
هوش مصنوعی: در جمع روحانیون، به ستایش او صحبت کنم، ولی با زندانیان در کنار هم، این کار ناپسند است.
گوید او گرد بهانه‌ می‌ متن‌
در زبان شو در ثنایش‌ تن‌ مزن
هوش مصنوعی: او می‌گوید که بهانه‌گیری را کنار بگذار و وقتی در حال صحبت از ثنای او هستی، به تن خود ضربه نزن.
هین‌ چه‌ گویم‌ نی‌ زبان داری نکوست‌
پیش‌ دلداری که‌ دل مبهوت‌ اوست‌
هوش مصنوعی: ببین چه می‌گویم، زبانت خوب است، اما در حضور کسی که دل به او باخته‌ام، نمی‌توانم صحبت کنم. دل من تحت تأثیر اوست و حیران مانده است.
کس‌ نداند ذات‌ پاکش‌ را سپاس
تا چه‌ گفت‌ آن حق‌ سپاسِ حق‌ شناس
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌داند که چگونه باید از ذات پاک او سپاسگزاری کرد، زیرا او به حقیقت شایسته‌ی سپاسگذاری است.
خود ثنا گفتن‌ ز من‌ ترک ثناست‌
کاین‌ دلیل‌ هستی‌ و هستی‌ خطاست‌
هوش مصنوعی: ستایش خود به‌دست‌ خود نادرست است، زیرا این خود دلیل وجود و هستی است و وجود خود نشان‌دهنده خطا محسوب می‌شود.
لیک‌ چون دل را مذاق شکر است‌
گوش جانش‌ برثنای دلبر است‌
هوش مصنوعی: اما چون دل مزه‌ی شیرینی را حس می‌کند، گوش جانش به نغمه‌های دلبر توجه دارد.
بهر حق‌ِّ صحبت‌ دل، بارها
اندکی‌ هم‌ گویم‌ از بسیارها
هوش مصنوعی: به خاطر حق صحبت دل، بارها تنها کمی از بسیار چیزها را بیان می‌کنم.
تا زمینی‌ آسمان تمکین‌ شود
وز بیانم‌ کام جان شیرین‌ شود
هوش مصنوعی: تا وقتی که زمین به آسمان تسلیم شود و از گفتار من روح و جان شاداب گردد.