گنجور

بخش ۱ - دیباچه و مقدمه

گردد اندر مدحت سلطان عشق
زبدة الاسرار هم دیوان عشق
هر متاعی را دکانی خود سزاست
زبدة الاسرار دکان فناست

یگانه وجودی را ستاینده ام و یکتا معبودی را بنده که نقاب از چهره هویت خود به بیان فاحببت اَن اُعرف گشود و عالم ایجاد را به نور ولی خود که مظهر تمامیت اوست منور فرمود . نه تعقل عاقلی را در ساحت عزتش راه و نه هیچ واصل کاملی به قطره ای از محیط کینونیتش آگاه .عقول ناقص در تقدیسش چگونه توانند سفت که سلطان (عقول) با کمال وصول در مقام معرفتش ما عرفناک گفت. با آنکه وجودش به وحدت در اشیاء متکثره نمودار است هر کس به هر زبانی در معرفت ذات بی زوال و صفات بی مثالش هر چه گفت پندار است.

آنانکه بر ثبوتش برهان اقامه کردند
اظهار خودنمایی و اثبات خامه کردند
ای قطرهٔ سبکسر ز ادراک بحر بگذر
کاینجا ملوک یکسر تبدیل جامه کردند

یعنی چون ممیزان قابل و دانشمندان کامل به قوه ادراک و تبحر عقل چالاکش نشناختند لباس امکانی را که حجاب کنز مخفی اعنی شاه فردانی است از قامت انسانی به مجاهدات نفسانی انداختند. سود و سرمایه هستی را در قمارخانه عشق و خرابات حق پرستی باختند و طلای فطرت را که به انحاس طبیعت آمیخته بود در بوته محبت به نار غیرت گداختند.

هرچه‌ نه‌ پیوند یار بود بریدند
وآنچه‌ نه‌ پیمان دوست‌ بود شکستند

تا یکرو شدند و با او شدند از خود گذشتند، ربانی گشتند.

کت‌ همه‌ بینند و خویشتن‌ نپرستند
پس همان بِه که پستی را بگذاریم و همت عالی به ترک هستی گماریم، تن را پی کنیم و دم از وی زنیم، که از قال و قیل بابی نگشود و از تمهید برهان و دلیل، شاهد معنی رخ ننمود.

«لمؤلفه»

که‌ رفتند از چه‌ راهی‌ ره نوردان
طریقت‌ را به‌ تدبیری گرفتند
به‌ راه عشق‌ با پیری گرفتند
همانا در سفینه ولای علی مرتضی (ع) که ناخدای بحر فناست نشستند و به امداد ولی خدا که از خدا مخاطب به خطاب «انماست» از ورطه پر خوف انانیت و از گرداب نفس دیو سیرت رستند.

«لمؤلفه»

که‌ بر سرمنزل عنقا رسیدند
علی‌ آری خود آن عنقای ذات‌ است‌
که‌ در وی عقل‌ مرغان جمله‌ مات‌ است‌
دم از عشق‌ علی‌ زن گر که‌ مردی
ز گردون تا به‌ کی‌ قانع‌ بگردی
صفی‌ بگرفت‌ دنبال سواران
رساندش لطف‌ پیر آخر به‌ یاران
چو واقف‌ شد وجود حق‌ جلی‌ بود
به‌ قاف‌ معرفت‌ عنقا علی‌ بود
شهی‌ کو بود با حق‌ در مناجات‌
نکو دید آنکه‌ دیدش در خرابات‌
مپرس از من‌، که‌ عارف‌ پرده پوش است‌
ز اسراری که‌ می‌داند خموش است‌
بیان ما ز توحید خدا بود
رسید اینجا که‌ اصل‌ مدعا بود
آری اگرچه اصل مقصود از عنوان این مقدمه توحید بود اما از راهی که ذات حق و وجود مطلق جلت عظمة را نظر به مضمون شریفه «کنت کنزاً مخفیاً فاحببت أن أعرف فخلقت الخلق لکی اعرف » و کریمه «خلق الله آدم علی صورته » بدون انشاء ذو الجلال و ولی بی شبه و مثال که مرآت لم یزل و در تجلی آدم اول است نمودی نبود بلکه نابود مینمود. کارآگاهان معارف و محققان عارف را بدیهی است که طلعت معشوق وجود را بر وجه مثالی در مرآت صافی نماینده دانند و رشته توحید را به ولایت مدنی ذوالتمجید و علی ذوالتحمید کشانند که مقصود از تجلی سلطان ذات در مقام اسماء و صفات و خلقت ممکنات و رسالت انبیاء علیهم افضل التحیات، معرفت آن مولای مقتدا و مسند نشین اورنگ «لافتی » است و خطاب احدیت جل شانه به امین رسالت و صاحب رتبه خاتمیت به مضمون «لولاک لما خلقت الافلاک و لولا علی لما خلقتک» بر این معنی در نزد اهل ادراک گواهی افشاست و الحق برجاست.

«لمؤلفه»

به‌ خلقان دُّر تمجید علی‌ سفت‌
علی‌ در هر جهت‌ مقصود او بود
که‌ هم‌ سرمایه‌ و هم‌ سود او بود
دلیلِ‌ راه عشق‌ حیدری شد
بر او زآن ختم‌ این‌ پیغمبری شد
نمی‌گفت‌ ار محمد(ص) راز حق‌ را
کجا کس‌ می‌شنید آواز حق‌ را
صد هزار سلام و تحیات و صلوات زاکیات با برکات به روح پر فتوح آن شمع محفل اهل بینش و مسندنشین اورنگ آفرینش، صاحب عقل کل و سرخیل انبیاء و رُسل، سرچشمه حیات و دیباچه دفتر کائنات سلطان ازل و ابد،گنجینه اسرار خدای احد، اول و آخر حروف و عدد و مجموعه اسم و اعتدال (یعنی تجلی جمال احد)، طلسم صد اندر صد، گوهر گنج هدایت و ارشاد و شاه عرصه شطرنج خلقت و ایجاد عدالت سرای تعیین وجود و ماهیات و دفتر خانه تقسیم عقول و قابلیات و ارادات غیبی اهل یقین و مکاشفات قلوبِ عارفان حق بین، حقیقت اسماء غیر محدوده و کیفیت اعیان ثابته و موجوده، سرهنگ افواج قاهره امکانی و محیط امواج متواتره صور و معانی، بادبان سفینه رحمت و ناخدای بحر توحید و معرفت، دقایق نغمه طنبور حقایق و راتق و فاتق حساب یوم النشور خلایق،آیات اسرار قدیم و مرآت انوار ذات پروردگار کریم، لطیفه «بسم الله الرحمن الرحیم» و نکته « هو الاول والآخر والظاهر والباطن و هو به کل شیء علیم»، تمثال جمال عدیم المثال خداوند علی کبیر و مصداق مفهوم «لیس کمثله شیء و هو السمیع البصیر»، نبی سرمد و رسول امجد خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم « رب ثبتنا علی شریعته و سیرنا فی سبیل معرفته » و درود نامحدود غیر معدود بر روان عظیم البرهان دیّان راه یقین و حامیان شریعت سید المرسلین و هیاکل توحید و رسایل احکام تجرید ائمه اثنا عشر و مظاهر ذات و صفات خداوند علی اکبر

«لمؤلفه»

خداوندان راه استقامت‌
بروج آفتاب‌ ذات‌ مطلق
که‌ یک‌ نورند، از یک‌ نور مشتق‌
از آنها برج اول بوتراب‌ است‌
که‌ در آن برج دائم‌ آفتاب‌ است
بود تا شمس‌ بی‌ برجی‌ نبوده است‌
به‌ هر مه‌ سیر برجی‌ می‌ نمود است‌
کند چو از برج آخر طی‌ منزل
شود در برج اول باز داخل‌
ز برجم‌ قصد نی‌ حوت‌ و حَمَل‌ بود
علی‌(ع) را مثل‌ نبود، این‌ مَثل‌ بود
از آن گفتم‌ که‌ تا گردی تو آگه‌
که‌ یک‌ شمس‌ است‌ و برج او دو و ده
بروج آنسان که‌ بهر شمس‌ حتم‌ است‌
امامت‌ بر ده و دو نور ختم‌ است
شدم تا گویم‌ از ایشان ثنایی
خرد زد بانگ‌ کای بی‌ خود، کجایی‌
تو را گفتند رند نکته‌ دان باش
نه‌ هر جایی‌ چو سوسن‌ ده زبان باش
خصوص اندر ثنای شهریاران
مگر دانی‌ حساب‌ برگ و باران
هم‌ ار دانی‌ حساب‌ کوه و مو را
ندانی‌ وصف‌ حیدر و آل او را
ثنای مرتضی‌(ع) کار بشر نیست‌
بشر را زبدة الاسرار کافی‌ است‌
خروشی‌ بس‌ بود، گر هست‌ هوشی‌
وگر نبوَد چه‌ بهتر از خموشی
ای سلطان سریر «لافتی » و مسندنشین اورنگ «هل اتی » که ذات مقدست منزه از حمد و ثناست و شأن ذی شانت مجرد از اندیشه و ادراک هر دانا « لا احصی ثناء علیک انت کما اثنیت علی نفسک عز جارک و جل ثنائک و تقدست اسمائک و عظم شأنک و لا وجود غیرک تفعل ما تشاء بقدرتک و تحکم ما ترید بعزتک الیک تصیر الأمور کل شیء هالک الا وجهک لک الحکم و الیک یرجعون» جایی که عقل (کل) در تمجید ذات مقدست در مقام «ما ذکرناک و ما عرفناک » برآید و اظهار عجز نماید بنده بی زبانی که خاک بود و وجودی نداشت حق سیاست چگونه تواند گذاشت. وجودم دادی که طاعتت نمایم، ننمودم . نعمتم دادی که شکرت کنم، نکردم . زبانم دادی که ثنایت گذارم، نگذاردم . «سبحانک ما عبدناک حق عبادتک سبحانک ما شکرناک حق شکرک » نه اندکی از احسانهای بسیار تو را دانستم و نه شکر یکی از نعمتهای بی حد و شمار تو را توانستم . آنچه زیاده احسان از تو دیدم، بیشتر از بیش عصیان تو ورزیدم، سمند عقل را بسکه در میدان هوا و هوس تاختم لنگ و خسته ساختم و سرمایه که به کرّات دادی در قمارخانه طبیعت و غفلت باختم . در پیشگاه جبروتت بجز دامان پرگناه و نامه سر تا پا سیاه ندارم و در پای میزان حساب اعمال خویش از حضرتت در تشویش و شرمسارم گفتم وجود لاشیئی خود را در ظل بیرق حسینی کشانم شاید به حمایت آن مولای عالمین از سطوت مؤاخذات در امان مانم . گوهر ثنای آن مولا را با کمال نادانی و منتهای بی زبانی به رشته نظم کشیدم و با ران ملخ به پیشگاه جلال سلیمان زمان شدم مگر دیوان زبدة الاسرار مقبول نظر صفی پرور آن برگزیده پروردگار گردد و طلاب معرفت آن حضرت را از این نسخه علم طریقت و عرفان حاصل شود.

کریما به کریمیت تحفه ناقابل تهی دست محتاج را که اصل و فرعش از تو به اراده و امر تو است قبول نما . رحیما به رحیمیت فقیر درویش را به رد این هدیه مأیوس و دل شکسته نفرما . علیا به علو ذاتت از دنو طبیعتم به اوج رفعت رسان . ولیا به نور ولایتت از چاه مجازم به صحرای حقیقت کشان . وحیدا به وحدت حسینت از قید کثرتم برهان . شهیدا به شهادت جوانانت شربت مرادم بچشان . جوادا به محنت سجادت به خلعت ارشادم بنواز . نصیرا به اسیری زینبت از مدینه منیتم در به در ساز . قریبا به اسیری غریبان شام هجرانت صبح وصالم را طالع نما. امیرا به سعی پیران طریقت سعیم را ضایع منما . شجاعا به شیران بیشه غیرتت از پنجه گرگ نفس شریرم خلاصی ببخش . ستارا به محجوبان فاطمی نسبت پرده معایبم مدر . هادیا به درویشان معروفی مشربت از صراط المستقیم ولایتم به مقصود بر . مُعینا به مستان مجذوبت به قلاب جذبات پی در پی ام از خویش بربای .خدیوا به فقیران قلندرت بر نعمتی که از خوان نعمت اللهیم داده ای بیفزای . فتاحا ابواب قلبم را به نور معرفت خویش گشایش ده . طبیبا به دردمندان عشقت شکست های معارفم را از داروخانه رحمت مومیایی نِه .پادشاها به امیران کشورت به تاج فقرم سرافراز دار . حبیبا به سودائیان محبتت بنیاد شهواتم را به دست سیلاب خانه سوز محبت سپار . مُجیبا منتهای آمالم فناست در آن بحرم غریق کن یا غایت آمال العارفین .

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعل العرفان آلة لتحصیل معرفة أرباب التسلیم والرضا و صیر فی معرفتهم مفتاحا لابواب الفقر والفناء و نور صدور العارفین بانوار الکشف والشهود و ابصر عیون الطالبین بضیاء شمس الوجود و ثبت اقدام السالکین فی طریق الاستقامة حتی وصلوا بالمقصود و حصل مقاصد المشتاقین لمحبة ولی المحمود و وصل ارواح المحبین فی مقعد صدق عند ملک الودود وسوی قامة المطیعین فی طاعته بالقیام والقعود والرکوع والسجود و بتل آمال المحسنین من غیره لجمیع الجهات والحدود و طهر فؤاد الخاشعین لماء ولایته من رذیل اوصاف الجحود و وسع قلوب الذاکرین بذکره حتی اوسع من اللاهوت قال جل جلاله ان ارضی واسعة و هی ارض الله الملک المعبود و زکی نفوس المخلصین باسرار معرفته فی قوس الصعود و جر سلاسل المجذوبین بتکرار عنایته فی مقام الوصول و هذا جنات الخلود و کرم علیهم و نزل رحمته بهم حین الوفود هو الذی زین و فتح لسان عبده الفقیر الذلیل المسکین المستکین الابکم المحتاج الصفی علی النعمة اللهی اراه الله حقایق الاشیاء کما هی لمناقب صاحب الکرم والجود علی بن ابیطالب و اولاده الذین یوفون بالعهود و انطق نطقه علی مناقبهم فی زبدة الاسرار و هی کنوز التوحید و العرفان حتی لم اکن لکنود و صلی الله علی محمد و آله الاطهار سیما علی حجة الموعود و لعنة الله علی اعدائهم الی یوم الورود.

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گردد اندر مدحت سلطان عشق
زبدة الاسرار هم دیوان عشق
هوش مصنوعی: در وصف سلطان عشق، بهترین رازها گرد هم می‌آیند و تمامی اشعار عشق در آنجا جمع می‌شوند.
هر متاعی را دکانی خود سزاست
زبدة الاسرار دکان فناست
هوش مصنوعی: هر کالایی برای فروش نیاز به یک محل مختص به خود دارد، اما بهترین و مهم‌ترین رازها و معانی در دکان فنا وجود دارد.
یگانه وجودی را ستاینده ام و یکتا معبودی را بنده که نقاب از چهره هویت خود به بیان فاحببت اَن اُعرف گشود و عالم ایجاد را به نور ولی خود که مظهر تمامیت اوست منور فرمود . نه تعقل عاقلی را در ساحت عزتش راه و نه هیچ واصل کاملی به قطره ای از محیط کینونیتش آگاه .عقول ناقص در تقدیسش چگونه توانند سفت که سلطان (عقول) با کمال وصول در مقام معرفتش ما عرفناک گفت. با آنکه وجودش به وحدت در اشیاء متکثره نمودار است هر کس به هر زبانی در معرفت ذات بی زوال و صفات بی مثالش هر چه گفت پندار است.
«لمؤلفه»
هوش مصنوعی: من تنها یک وجود را می‌ستایم و تنها یک معبود را عبادت می‌کنم که با کمک آن، هویت خود را به نمایش گذاشت و جهان را به نور خودش که نمایانگر کمال اوست، روشن کرد. نه عقل‌ورزی از عاقلان در حریم عزتش راه دارد و نه هیچ عارفی به جزئی از عظمت وجودش دسترسی پیدا کرده است. عقل‌های ناقص چگونه می‌توانند او را تقدیس کنند در حالی که سلطان عقل‌ها در معرفت خود، به ما می‌گوید که ما تو را نشناختیم. هر چند وجود او در اشیاء مختلف به وحدت تجلی یافته، هر کس به هر زبانی در شناخت ذات جاودانه و صفات بی‌نظیرش سخن بگوید، تنها خیال است.
آنانکه بر ثبوتش برهان اقامه کردند
اظهار خودنمایی و اثبات خامه کردند
هوش مصنوعی: افرادی که برای ثابت کردن وجود او دلایل و شواهدی ارائه کردند، به نوعی در تلاش بودند تا خود را نشان دهند و حرف‌های خود را با زبانی زیبا و بامحتوا بیان کنند.
ای قطرهٔ سبکسر ز ادراک بحر بگذر
کاینجا ملوک یکسر تبدیل جامه کردند
هوش مصنوعی: ای قطرهٔ بی‌خبر، از درک و فهم دریا عبور کن؛ زیرا در اینجا، پادشاهان همه لباس‌های خود را عوض کرده‌اند.
یعنی چون ممیزان قابل و دانشمندان کامل به قوه ادراک و تبحر عقل چالاکش نشناختند لباس امکانی را که حجاب کنز مخفی اعنی شاه فردانی است از قامت انسانی به مجاهدات نفسانی انداختند. سود و سرمایه هستی را در قمارخانه عشق و خرابات حق پرستی باختند و طلای فطرت را که به انحاس طبیعت آمیخته بود در بوته محبت به نار غیرت گداختند.
«لمصلح الدین»
هوش مصنوعی: زیرا که درک کنندگان ماهر و دانشمندان برجسته به توانایی ادراک و تیز هوشی خود نتوانستند لباس دنیوی، که مانع از مشاهده حقیقت الهی است، از وجود انسانی جدا کنند. آن‌ها در تلاش‌های روحانی خود، دارایی و فرصتی که وجود داشت را در مقام عشق و بندگی حقیقی از دست دادند و جوهر فطرت را که به طبیعت آمیخته بود، در آتش عشق غیر خدا نابود کردند.
هرچه‌ نه‌ پیوند یار بود بریدند
وآنچه‌ نه‌ پیمان دوست‌ بود شکستند
هوش مصنوعی: هر چیزی که ارتباطی با معشوق نداشت، از هم جدا کردند و هر وعده‌ای که بین دوستان نبود، از هم پاشید.
تا یکرو شدند و با او شدند از خود گذشتند، ربانی گشتند.
ای بت‌ صاحبدلان مشاهده بنما
هوش مصنوعی: زمانی که به یکدیگر نزدیک شدند و از خودخواهی گذشتند، به حالت معنوی و ربانی رسیدند. ای آقایان صاحبدل، لطفاً به این موضوع توجه کنید.
«لمؤلفه»
بیا تاپی‌ زنیم‌ اینک‌ چو مردان
هوش مصنوعی: «دست به کار شویم و کاری کنیم مانند مردان»
«لمؤلفه»
ز عالم‌ سایه‌ عنقا گزیدند
هوش مصنوعی: «لمؤلفه» از عالم به دنیای ناشناخته و دوردست رفتند.
«لمؤلفه»
زهی‌ احمد که‌ اسرار علی‌ گفت‌
هوش مصنوعی: «لمؤلفه» زهی احمد که اسرار علی گفت.
«لمؤلفه»
شهنشاهان اقلیم‌ کرامت‌
هوش مصنوعی: «لمؤلفه» به معنای ویژگی‌ها یا خصوصیات خاصی است که شهنشاهان در سرزمین‌های مرفه و خوشبخت دارند. این اصطلاح به توصیف و تحلیل صفات و ویژگی‌های بارز این فرمانروایان در اقلیم‌های با برکت می‌پردازد.
کریما به کریمیت تحفه ناقابل تهی دست محتاج را که اصل و فرعش از تو به اراده و امر تو است قبول نما . رحیما به رحیمیت فقیر درویش را به رد این هدیه مأیوس و دل شکسته نفرما . علیا به علو ذاتت از دنو طبیعتم به اوج رفعت رسان . ولیا به نور ولایتت از چاه مجازم به صحرای حقیقت کشان . وحیدا به وحدت حسینت از قید کثرتم برهان . شهیدا به شهادت جوانانت شربت مرادم بچشان . جوادا به محنت سجادت به خلعت ارشادم بنواز . نصیرا به اسیری زینبت از مدینه منیتم در به در ساز . قریبا به اسیری غریبان شام هجرانت صبح وصالم را طالع نما. امیرا به سعی پیران طریقت سعیم را ضایع منما . شجاعا به شیران بیشه غیرتت از پنجه گرگ نفس شریرم خلاصی ببخش . ستارا به محجوبان فاطمی نسبت پرده معایبم مدر . هادیا به درویشان معروفی مشربت از صراط المستقیم ولایتم به مقصود بر . مُعینا به مستان مجذوبت به قلاب جذبات پی در پی ام از خویش بربای .خدیوا به فقیران قلندرت بر نعمتی که از خوان نعمت اللهیم داده ای بیفزای . فتاحا ابواب قلبم را به نور معرفت خویش گشایش ده . طبیبا به دردمندان عشقت شکست های معارفم را از داروخانه رحمت مومیایی نِه .پادشاها به امیران کشورت به تاج فقرم سرافراز دار . حبیبا به سودائیان محبتت بنیاد شهواتم را به دست سیلاب خانه سوز محبت سپار . مُجیبا منتهای آمالم فناست در آن بحرم غریق کن یا غایت آمال العارفین .
مقدمه
هوش مصنوعی: ای کریم، تو را به بزرگیت قسم می‌دهم که هدیه ناچیز و بی‌چیز من را که به خواست و اراده توست بپذیری. ای رحیم، نفرین نکن به آن درویش فقیر که این هدیه را رد کرده و دلش شکسته است. ای والا، از درجه پایین طبیعی‌ام به قله رفعت برسان. ای ولی، به نور ولایتی که داری، مرا از چاه ظواهر به دشت حقیقت بکشان. ای بی‌نظیر، به خاطر وحدت حسینت، مرا از بندگی کثرت آزاد کن. ای شهید، از خون جوانانت مرا به شربت مقصود برسان. ای بخشنده، به خاطر تحمل مصائب سجادت، مرا با جام هدایتت نوازش کن. ای یاور، مردم اسیر زینب را در آواره‌گی‌ام یاری کن. ای نزدیک، صبح وصالم را به هنگام جدایی از غریبان شام نمایان کن. ای امیر، سعی پیران طریقت را در کارهایم ضایع نکن. ای شجاع، مرا از پنجه‌های گرگ نفس نجات بخش. ای ستاره، عیوب من را از نظر محجوبان فاطمی پنهان دار. ای هدایت‌گر، درویشان را به صراط مستقیم هدایت کن. ای مددکار، مرا از غم خودت به سوی خود ببر. ای بخشنده، به بیچارگان قلندری که به تو نیازمندند، نعمتی عطا کن. ای فتح کننده، درب قلبم را به نور معرفتت باز کن. ای طبیب، درد من را با داروهای عشق درمان کن. ای پادشاه، تاج فقر مرا بر سر امیران کشورت بگذار. ای دوست، شهواتم را به سیلاب آتشین محبتت بسپار. ای پاسخ دهنده، خواسته‌هایم را در دریا غرق کن یا زمانی که عارفان به اوج آمال خود می‌رسند.
بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله الذی جعل العرفان آلة لتحصیل معرفة أرباب التسلیم والرضا و صیر فی معرفتهم مفتاحا لابواب الفقر والفناء و نور صدور العارفین بانوار الکشف والشهود و ابصر عیون الطالبین بضیاء شمس الوجود و ثبت اقدام السالکین فی طریق الاستقامة حتی وصلوا بالمقصود و حصل مقاصد المشتاقین لمحبة ولی المحمود و وصل ارواح المحبین فی مقعد صدق عند ملک الودود وسوی قامة المطیعین فی طاعته بالقیام والقعود والرکوع والسجود و بتل آمال المحسنین من غیره لجمیع الجهات والحدود و طهر فؤاد الخاشعین لماء ولایته من رذیل اوصاف الجحود و وسع قلوب الذاکرین بذکره حتی اوسع من اللاهوت قال جل جلاله ان ارضی واسعة و هی ارض الله الملک المعبود و زکی نفوس المخلصین باسرار معرفته فی قوس الصعود و جر سلاسل المجذوبین بتکرار عنایته فی مقام الوصول و هذا جنات الخلود و کرم علیهم و نزل رحمته بهم حین الوفود هو الذی زین و فتح لسان عبده الفقیر الذلیل المسکین المستکین الابکم المحتاج الصفی علی النعمة اللهی اراه الله حقایق الاشیاء کما هی لمناقب صاحب الکرم والجود علی بن ابیطالب و اولاده الذین یوفون بالعهود و انطق نطقه علی مناقبهم فی زبدة الاسرار و هی کنوز التوحید و العرفان حتی لم اکن لکنود و صلی الله علی محمد و آله الاطهار سیما علی حجة الموعود و لعنة الله علی اعدائهم الی یوم الورود.
هوش مصنوعی: بسم الله الرحمن الرحیم سپاس خداوندی را که شناخت و آگاهی را وسیله‌ای برای رسیدن به معرفت کسانی قرار داد که تسلیم و راضی‌اند و در این معرفت، کلید درهای نیاز و فنا را قرار داد. او نور قلب عارفان را با انوار کشف و شهود روشن ساخت و دیدگان جویندگان را به روشنایی آفتاب وجود مشرف کرد. قدم‌های سالکان را در طریق راست استوار کرد تا به مقصود برسند و اهداف مشتاقان را به عشق ولی محبوب محقق ساخت. ارواح عاشقان را در مقام صدق پیشگاه محبوب در جایگاهی نیکو جمع کرد و در جایگاه مطیعان، عبادت‌هایشان را در قیام و قعود، رکوع و سجود به رسمیت شناخت. آمال نیکوکاران را از غیر خود به تمامی جوانب و مرزها جلب کرد و دل‌های خاشعان را از رذیلت‌های کفر پاک ساخت. او دل‌های یادکنندگان را با ذکر خود گسترش داد تا به وسعتی بیش از لاهوت برسد، چنانکه خداوند عز و جل می‌فرماید: «زمین من وسیع است» و آن، سرزمین خداوند معبود است. نفس‌های خالصان را با رازهای معرفت در قوس صعود تزکیه کرد و مجذوبان را با لطف مکرر خود در مقام وصول به مقاصدشان راهنمایی کرد. این، بهشت‌های جاودانی است و در زمان ورود به آنان احسان فرمود و رحمتش را بر آنان نازل کرد. اوست که زبان بنده فقیر و ذلیل و نیازمند را آراست و به او حقیقت اشیاء را نشان داد، چنان که بر مناقب صاحب کرم و جود، علی بن ابی‌طالب و فرزندانش که به عهد خود وفا می‌کنند، گواهی داد. او مناقب آنان را در زبدۀ اسرار و گنجینه‌های توحید و معرفت جاری ساخت و آنها را از خساست دور کرد. درود بر محمد و اهل پاک او، به ویژه علی، حجت موعود و نفرین خدا بر دشمنانشان تا روز قیامت.

حاشیه ها

1403/06/23 23:08
افشین یوسفی

مولانا صفی علیشاه رحمت‌الله‌علیه به امر پیر طریقت خویش یعنی حاج میرزا کوچک رحمت علیشاه شیرازی طاب ثراه، در هندوستان شروع به نگارش دفتر اول مثنوی زبدة الاسرار فرمود.