گنجور

۱۳- آیه ۳۶

وَ دَخَلَ مَعَهُ اَلسِّجْنَ فَتَیٰانِ قٰالَ أَحَدُهُمٰا إِنِّی أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قٰالَ اَلْآخَرُ إِنِّی أَرٰانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (۳۶)

و در رفتند با او در زندان دو جوان گفت یکی از ایشان بدرستی که من دیدم در خواب که می‌فشردم شراب را و گفت آن دیگری بدرستی که من دیدم خود را که برداشته بودم بر زبر سر خود نایی که می‌خورد مرغی از آن آگاه کن ما را بتعبیرش بدرستی که می‌بینم تو را از نیکوکاران (۳۶)

« بردن یوسف(ع) را به زندان »

چون به زندانش ببردند آن زمان
گشت داخل نیز با وی دو جوان
وآن دو یک ساقی و یک طباخ شاه
که بر ایشان نسبتی بود از گناه
یکدگر را کرده بودند آن دو تن
متهم در نزد ریّان از فتن
گفته بُد ساقی به ریّان در مقام
که مخور چون زهرناک است این طعام
گفت طباخ او به خمرت کرده زهر
کت برد از زندگانی حظّ و بهر
گفت با ساقی ملک کاین جام می
تو بخور خود، در همان دم خورد وی
گفت هم طباخ را خور زین طعام
او نخورد از طبخ و ثابت شد کلام
هر دو را پس حکم بر زندان نمود
متهم را چاره از زندان نبود
یوسف از زندانیان ز اقبالشان
بس تفقد مینمود از حالشان
جامۀ بدریده شان میدوختی
علم و دین بر جمله می آموختی
می نمودی مر مریضان را علاج
می فزودی گاهشان بر ابتهاج
عامل زندان بپرسیدش که تو
کیستی ای ماه روی نیک خو
گفت من یوسف پسر زاده خلیل
ابن یعقوب ابن اسحاق نبیل
گفت عامل، گر توانستم تو را
ای پیمبر زاده میکردم رها
لیک تقصیری کنون در خدمتت
می نخواهم کرد بهر رفعتت
می نشستی روزها در پیش وی
گشته بود اندر ارادت خویش وی
زآن دو زندانی یکی گفت از خطاب
بوستانی دیده ام من خوش به خواب
بودم اندر زیر تاکی با طرب
که سه خوشه بود بر وی از عنب
بود جام پادشه در دست من
میفشردم در وی انگور آن زمن
گفت آن دیگر که دیدم من به خواب
بودم اندر مطبخ شه کامیاب
حمل کردم فوق رأس خویش نان
که سه سفره پُر ز نان میبود آن
می بخوردندی از آنها مرغها
که بُدند از فوق رأسم در هوا
ده خبر ما را تو از تعبیر این
چون تو را بینیم ما از محسنین
۱۲- جذبه: پس بدینسان شد سوار راحله۱۴- آیات ۳۷ تا ۴۱: قٰالَ لاٰ یَأْتِیکُمٰا طَعٰامٌ تُرْزَقٰانِهِ إِلاّٰ نَبَّأْتُکُمٰا بِتَأْوِیلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُمٰا ذٰلِکُمٰا مِمّٰا عَلَّمَنِی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاٰ یُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کٰافِرُونَ (۳۷) وَ اِتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبٰائِی إِبْرٰاهِیمَ وَ إِسْحٰاقَ وَ یَعْقُوبَ مٰا کٰانَ لَنٰا أَنْ نُشْرِکَ بِاللّٰهِ مِنْ شَیْ‌ءٍ ذٰلِکَ مِنْ فَضْلِ اَللّٰهِ عَلَیْنٰا وَ عَلَی اَلنّٰاسِ‌ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَشْکُرُونَ (۳۸) یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَ أَرْبٰابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَیْرٌ أَمِ اَللّٰهُ اَلْوٰاحِدُ اَلْقَهّٰارُ (۳۹) مٰا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاّٰ أَسْمٰاءً سَمَّیْتُمُوهٰا أَنْتُمْ وَ آبٰاؤُکُمْ مٰا أَنْزَلَ اَللّٰهُ بِهٰا مِنْ سُلْطٰانٍ إِنِ اَلْحُکْمُ إِلاّٰ لِلّٰهِ أَمَرَ أَلاّٰ تَعْبُدُوا إِلاّٰ إِیّٰاهُ ذٰلِکَ اَلدِّینُ اَلْقَیِّمُ وَ لٰکِنَّ أَکْثَرَ اَلنّٰاسِ لاٰ یَعْلَمُونَ (۴۰) یٰا صٰاحِبَیِ اَلسِّجْنِ أَمّٰا أَحَدُکُمٰا فَیَسْقِی رَبَّهُ خَمْراً وَ أَمَّا اَلْآخَرُ فَیُصْلَبُ فَتَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْ رَأْسِهِ قُضِیَ اَلْأَمْرُ اَلَّذِی فِیهِ تَسْتَفْتِیٰانِ (۴۱)

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: خانم مقصودی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وَ دَخَلَ مَعَهُ اَلسِّجْنَ فَتَیٰانِ قٰالَ أَحَدُهُمٰا إِنِّی أَرٰانِی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قٰالَ اَلْآخَرُ إِنِّی أَرٰانِی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِی خُبْزاً تَأْکُلُ اَلطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنٰا بِتَأْوِیلِهِ إِنّٰا نَرٰاکَ مِنَ اَلْمُحْسِنِینَ (۳۶)
هوش مصنوعی: دو جوان در زندان با یوسف هم‌سلول شدند. یکی از آن‌ها گفت: «من دیدم که مشغول گرفتن شراب هستم.» و دیگری گفت: «من دیدم که نان را بر روی سرم حمل می‌کنم و پرندگان از آن می‌خورند. لطفاً ما را از تعبیر این خواب‌ها آگاه کن، زیرا ما تو را از نیکوکاران می‌دانیم.»
و در رفتند با او در زندان دو جوان گفت یکی از ایشان بدرستی که من دیدم در خواب که می‌فشردم شراب را و گفت آن دیگری بدرستی که من دیدم خود را که برداشته بودم بر زبر سر خود نایی که می‌خورد مرغی از آن آگاه کن ما را بتعبیرش بدرستی که می‌بینم تو را از نیکوکاران (۳۶)
هوش مصنوعی: دو جوان در زندان با او همراه شدند. یکی از آن‌ها گفت که در خواب دیده است که انگور را می‌فشارد، و دیگری گفت که در خواب خود را با سبدی بر روی سرش دیده است که پرنده‌ای از آن می‌خورد. سپس از او خواستند تا خواب‌هایشان را تعبیر کند و گفتند که به راستی او از نیکوکاران است.
« بردن یوسف(ع) را به زندان »
هوش مصنوعی: یوسف (علیه‌السلام) به خاطر اتهاماتی که به او وارد شده بود، به زندان فرستاده می‌شود. این موضوع نشان‌دهنده سختی‌ها و چالش‌هایی است که او در زندگی‌اش با آن‌ها مواجه شد. با وجود شرایط دشوار زندان، یوسف با ایمان و استقامت به زندگی ادامه می‌دهد و روحیه خود را حفظ می‌کند.
چون به زندانش ببردند آن زمان
گشت داخل نیز با وی دو جوان
هوش مصنوعی: زمانی که او را به زندان بردند، دو جوان دیگر نیز در آنجا با او همراه شدند.
وآن دو یک ساقی و یک طباخ شاه
که بر ایشان نسبتی بود از گناه
هوش مصنوعی: در این بیت، به دو نفر اشاره می‌شود: یکی ساقی و دیگری طباخی که به نوعی به گناهی مرتبط هستند. این دو نفر در خدمت شاه هستند و نقش‌های خاص خود را دارند. وقتی صحبت از نسبت به گناه می‌شود، به نظر می‌رسد که این افراد به دلیل شغل یا رفتارشان تحت تأثیر برخی از مسائل منفی قرار دارند.
یکدگر را کرده بودند آن دو تن
متهم در نزد ریّان از فتن
هوش مصنوعی: آن دو نفر در نزد ریّان به خاطر فتنه‌ای که ایجاد کرده بودند، یکدیگر را متهم کرده بودند.
گفته بُد ساقی به ریّان در مقام
که مخور چون زهرناک است این طعام
هوش مصنوعی: ساقی به میهمانان در جایگاه خود گفت که این غذا را نخورید، چون مانند زهر خطرناک است.
گفت طباخ او به خمرت کرده زهر
کت برد از زندگانی حظّ و بهر
هوش مصنوعی: طباخ به او گفت که شرابش زهرآلود است و از زندگی تنها به تلخی و عذاب رسیده‌ای.
گفت با ساقی ملک کاین جام می
تو بخور خود، در همان دم خورد وی
هوش مصنوعی: به ساقی گفت که این جام شراب را بنوش و خود او در همان لحظه شراب را نوشید.
گفت هم طباخ را خور زین طعام
او نخورد از طبخ و ثابت شد کلام
هوش مصنوعی: به طباخ گفته شد که از این غذا بخورد، ولی او به خاطر طعم و مزه‌ی آن، از خوردن آن خودداری کرد و این نشان‌دهنده‌ی حقیقت است.
هر دو را پس حکم بر زندان نمود
متهم را چاره از زندان نبود
هوش مصنوعی: هر دو نفر تصمیم گرفتند که او را به زندان بفرستند و متهم چاره‌ای جز بودن در زندان نداشت.
یوسف از زندانیان ز اقبالشان
بس تفقد مینمود از حالشان
هوش مصنوعی: یوسف به خاطر خوش‌شانسی زندانیان، به حال و روز آن‌ها توجه زیادی می‌کرد.
جامۀ بدریده شان میدوختی
علم و دین بر جمله می آموختی
هوش مصنوعی: تو با دقت و تلاش، لباس‌هایی که پاره شده بود را دوختی و به همه دانایی و علم دین را آموختی.
می نمودی مر مریضان را علاج
می فزودی گاهشان بر ابتهاج
هوش مصنوعی: اگر تو به مریض‌ها درمان می‌دادی، زمانی که آن‌ها خوشحال می‌شدند، درمانت بر درد و رنجشان اثر می‌گذاشت.
عامل زندان بپرسیدش که تو
کیستی ای ماه روی نیک خو
هوش مصنوعی: زندانی از او پرسید که تو کی هستی ای زیبای خوش رفتار.
گفت من یوسف پسر زاده خلیل
ابن یعقوب ابن اسحاق نبیل
هوش مصنوعی: گفت من یوسف، فرزند زاده‌ای از خانواده‌ای شریف و بزرگ، که نسلش به ابراهیم، پسر یعقوب و نوه اسحاق نبی برمی‌گردد.
گفت عامل، گر توانستم تو را
ای پیمبر زاده میکردم رها
هوش مصنوعی: عامل گفت: اگر می‌توانستم، تو را ای فرزند پیامبر، آزاد می‌کردم.
لیک تقصیری کنون در خدمتت
می نخواهم کرد بهر رفعتت
هوش مصنوعی: اما به خاطر مقام و منزلت تو، نمی‌خواهم اکنون در خدمتت قصوری انجام دهم.
می نشستی روزها در پیش وی
گشته بود اندر ارادت خویش وی
هوش مصنوعی: تو روزها در حضور او نشسته بودی و به خاطر عشق و محبت خود به او، تمامی وجودت را به او تقدیم کرده بودی.
زآن دو زندانی یکی گفت از خطاب
بوستانی دیده ام من خوش به خواب
هوش مصنوعی: یکی از آن دو زندانی گفت که من در خواب زیبایی بوستانی را دیده‌ام.
بودم اندر زیر تاکی با طرب
که سه خوشه بود بر وی از عنب
هوش مصنوعی: در زیر یک درخت انگور نشسته بودم و با شادی فراوان به سه خوشه انگور که بر روی آن بود، نگاه می‌کردم.
بود جام پادشه در دست من
میفشردم در وی انگور آن زمن
هوش مصنوعی: در دست من جام پادشاهی بود و من در آن انگور را می‌فشردم.
گفت آن دیگر که دیدم من به خواب
بودم اندر مطبخ شه کامیاب
هوش مصنوعی: او گفت: دیگری را که دیدم در خواب بود، در آشپزخانه‌ای که شاه در آن خوشبخت است.
حمل کردم فوق رأس خویش نان
که سه سفره پُر ز نان میبود آن
هوش مصنوعی: من بر روی سرم نان را حمل کردم، چرا که سه سفره پر از نان در آنجا وجود داشت.
می بخوردندی از آنها مرغها
که بُدند از فوق رأسم در هوا
هوش مصنوعی: پرندگان از آنچه که بالای سرم در آسمان بود، می‌نوشیدند.
ده خبر ما را تو از تعبیر این
چون تو را بینیم ما از محسنین
هوش مصنوعی: اگر تو از حال و روز ما باخبر باشی و ما تو را ببینیم، باور کنیم که تو از نیکوکاران هستی.