گنجور

۱- آیات ۱ تا ۳

بسم االله الرحمن الرحیم

الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (۱) إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۲) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ اَلْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ هٰذَا اَلْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ اَلْغٰافِلِینَ (۳) این آیتهای کتابیست روشن (۱) بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را قرآنی بلغت تازی باشد که شما دریابید (۲) ما می‌خوانیم بر تو نیکوترین حکایتها را بآنچه وحی کردیم بتو این قرآن را و بدرستی که بودی تو پیش ازین از بیخبران (۳)

بنام خدای بخشندۀ مهربان

الر ، این آیتهای کتابیست روشن (۱) بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را قرآنی بلغت تازی باشد که شما دریابید (۲) ما می‌خوانیم بر تو نیکوترین حکایتها را بآنچه وحی کردیم بتو این قرآن را و بدرستی که بودی تو پیش ازین از بیخبران (۳)

« در بیان حال عشق »

آمدیم اندر بیان حال عشق
بهر آن کو را بود اقبال عشق
بُد نخستین عشق حق بر ذات خویش
روی خود پس دید در مرآت خویش
تافت عکسی زآن جمال بی ندید
ممکنات از عکس حُسنش شد پدید
آمد اندر جنبش آن دریای نور
ریخت زآن بیرون گهرها بی قصور
هر یکی زآن رتبه ای گشت از وجود
تا به ترتیب آمد اشیاء در نمود
اصل و علت چون در اشیاء عشق بود
مرتبط گشتند با هم در نمود
قدر هستی اندر آیات و صور
جلوه گر شد اصل اول زآن نظر
مظهری میخواست کامل در مقام
تا به زیر بار عشق آید تمام
زآن اِباء کردند این افلاک و ارض
پس بر آدم گشت این اندیشه فرض
زآنکه آدم محرم این خانه بود
دیده بود آن رخ بر او دیوانه بود
عشق هم می خواست مجنون پیشه ای
با خود از راه نظر هم ریشه ای
شانه بدهد محنت انبوه را
بر کند با موی مژگان کوه را
در رهش گر بحرهای آتش است
میکند هموار و با آتش خوش است
از بلائی هیچ ناید در فغان
جز بلای هجر کآید زآن به جان
شرح این اجمال اگر خواهی به نص
حق به قرآن گفته در بهتر قصص

« بسم االله الرحمن الرحیم »

کرد اشارت از الف وز لام و را
ز ابتدای ماخَلَق تا انتها
از الوهیّت الف دارد زمام
وز لزوم بندگی هم حرف لام
حسن او یعنی چو دیدی بنده شو
در سلوک عشق او پوینده شو
لطف معشوق ازل بس دلکش است
در رهش چند ار که کوه آتش است
را به راحت های بعد آمد مشیر
راحت دیدار یار بی نظیر
رنج و سختیها که بردی در سفر
با حضور یار ناید در نظر
چون تو را خواند به بزم خویش یار
از سر و رویت بر افشاند غبار
چون ز دیدارش شوی مدهوش و مست
بر رخ افشاند گلابت خود ز دست
بنهدت سر بر سر زانوی خویش
آردت دیگر به هوش از بوی خویش
چون ببینی آن همه لطف خوشش
وآن به دست خویش زلف دلکشش
وآن کت اندر بزم صدق مشتهر
بر نشاند آن ملیک مقتدر
باده وصلت بپیماید به جام
پرده از رخسار بر گیرد تمام
یابی از بعد از گدایی گنجها
بین کجا ماند به یاد آن رنجها
آیتی بس روشن است این در خطاب
بشنو از وی تِلْکَ ایاتُ الْکِتَاب
ما فرستادیم قرآن را چنین
بر زبانِ تازی از وجه مبین
تا بفهمید ار که با عقلید و جان
از زبان خود که دانید این زبان
سورة یوسف از آن مقصود بود
تسمیۀ جزء او به اسم کل نمود
بر تو ما خوانیم بهتر قصه ای
تا برند از لفظ و معنی حِصّه ای
لفظش اعجاز است و عاری از شکوک
جمله با واقع مطابق در سلوک
سوی تو این سوره مانا وحی ماست
زآن تو بودی پیش از این غافل به راست
یعنی آن نشنیده بودی از کسی
عالِمی، تاریخ دانی، مونسی
طرز گفتار ار که هوشی در کس است
بهر آن کاین وحی حق باشد بس است
نزد تأویل این حکایت بس شبیه
هست با انسان به وجهی بس وجیه
گفت زآن احسن بود بی امتناع
یابی اندر ضمن تفسیر اطلاع
وجه دیگر گفته اند ارباب نص
کز چه گفت این قصه را بهتر قصص
در یکی روز احمد (ص) آن سبطین را
دو سرور قلب و نور عین را
بر سر زانو نشاند از خُویشان
بوسه می داد او به فرق و رویشان
جبرئیل اندر زمان دادش سلام
گفت، داری دوست تر زین دو کدام
گفت، هر دو قرة العین منند
هر دو محبوبند و پاره ای از تنند
گفت، امّت هر دو را خواهند کُشت
از شرار زهر و خنجرها به مُشت
آن یکی را زهر در کامش کنند
وین سر اندر نیزه بر شامش کنند
ماند اندر نینوا تنها و خوار
دشمنانش در مقابل صد هزار
سر بُرندش تشنه لب از مظلمه
آن گُره نزدیک نهر علقمه
چون شود او کشته از شمشیر و تیر
می نمایند اهل بیتش را اسیر
جایشان بدهند در ویرانه ها
صدقه ایشان را برند از خانه ها
گفته ام در زبدة الاسرار من
شرح آن را با دقایق در سخن
زبدة الاسرار را گر خوانده ای
نیست عشقت، زنده هیچ ار مانده ای
وقت یاران دیر شد نک گوش باش
قصۀ یوسف شنو خاموش باش
مصطفی(ص) از گفته های جبرئیل
خاستی از هر دو چشمش رود نیل
گشت چون ابر بهاران گریه ور
بر تسلّی گفت جبریلش دگر
یاد کن گمگشته ای را ای رسول
که ملایک بودی از حالش ملول
بُد تمام او مظهر حسن اِله
پس برادرها فکندندش به چاه
پس ورا بر زرّ کم بفروختند
وز غمش جان پدر را سوختند
ساخت بهر خویش او بیت الحزن
که مثل گشت آن در اندوه و محن
تا چهل سال از فراقش خون گریست
حکمتی بود اینکه با آن غم بزیست
گریه بس کرد او دو چشمش گشت کور
که ز چشمش بود نور دیده دور
عرشیان را از غمش اندُه فزود
تا که ماندند از رکوع و از سجود
ناله ها کردند کای خلاّق جان
کو جز این یک بنده پیدا در جهان
از چه افکندی بدینسان در غمش
بر خزان دادی بهار خرمش
شد جدا زو آنکه بودی جان او
مظهر حسن تو و جانان او
حق تعالی گفت کای روحانیان
مصلحتها اندر این باشد نهان
بر مشیّت ها نیارید انقباض
آن چنان کاول نمودید اعتراض
خواستم چون خلقت آدم کنم
خاک را بر سرّ خود محرم کنم
مر شما را بود افسوس و اسف
کاین نباشد جز که بر سفک و تلف

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

الر تِلْکَ آیٰاتُ اَلْکِتٰابِ اَلْمُبِینِ (۱) إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ قُرْآناً عَرَبِیًّا لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ (۲) نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ أَحْسَنَ اَلْقَصَصِ بِمٰا أَوْحَیْنٰا إِلَیْکَ هٰذَا اَلْقُرْآنَ وَ إِنْ کُنْتَ مِنْ قَبْلِهِ لَمِنَ اَلْغٰافِلِینَ (۳) این آیتهای کتابیست روشن (۱) بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را قرآنی بلغت تازی باشد که شما دریابید (۲) ما می‌خوانیم بر تو نیکوترین حکایتها را بآنچه وحی کردیم بتو این قرآن را و بدرستی که بودی تو پیش ازین از بیخبران (۳)
هوش مصنوعی: این آیات، نشانه‌های کتابی روشندل هستند. به راستی ما این قرآن را به زبان عربی نازل کردیم تا شما بتوانید آن را درک کنید. ما بهترین داستان‌ها را طبق وحی‌ای که به تو فرستادیم، برایت تعریف می‌کنیم و تو قبل از این از کسانی بودی که از حقایق بی‌خبر بودند.
الر ، این آیتهای کتابیست روشن (۱) بدرستی که ما فرو فرستادیم آن را قرآنی بلغت تازی باشد که شما دریابید (۲) ما می‌خوانیم بر تو نیکوترین حکایتها را بآنچه وحی کردیم بتو این قرآن را و بدرستی که بودی تو پیش ازین از بیخبران (۳)
هوش مصنوعی: این آیات، نشانه‌ای از کتابی روشنگر است. بدون شک، ما این قرآن را به زبان عربی نازل کرده‌ایم تا شما آن را بفهمید. ما بهترین داستان‌ها را به تو می‌خوانیم، بر اساس وحی‌ای که به تو کرده‌ایم این قرآن است و واقعاً تو قبل از این، از جمله کسانی بودی که از این مسائل بی‌خبر بودند.
« در بیان حال عشق »
هوش مصنوعی: «در وصف حال عشق»
آمدیم اندر بیان حال عشق
بهر آن کو را بود اقبال عشق
هوش مصنوعی: به بیان حال و روز عشق آمده‌ایم، برای آن کسی که در عشق خوشاقب است.
بُد نخستین عشق حق بر ذات خویش
روی خود پس دید در مرآت خویش
هوش مصنوعی: در آغازین بار عشق الهی، حق به خود نگریست و زیبایی‌اش را در آینه وجود خود مشاهده کرد.
تافت عکسی زآن جمال بی ندید
ممکنات از عکس حُسنش شد پدید
هوش مصنوعی: عکسی از زیبایی آن موجود خیره‌کننده به دست آمد که هیچ چیز دیگری نمی‌تواند با آن زیبایی رقابت کند.
آمد اندر جنبش آن دریای نور
ریخت زآن بیرون گهرها بی قصور
هوش مصنوعی: به درون آن دریای نور آمد و از آن خارج شدند گوهرهایی بی‌نقص و زیبا.
هر یکی زآن رتبه ای گشت از وجود
تا به ترتیب آمد اشیاء در نمود
هوش مصنوعی: هر یک از موجودات بر اساس مرتبه و مقام خود، در وجود شکل گرفته و به ترتیب در عالم ظاهر شدند.
اصل و علت چون در اشیاء عشق بود
مرتبط گشتند با هم در نمود
هوش مصنوعی: عشق به عنوان اصل و دلیل، ارتباطی بین موجودات ایجاد کرده است که در ظاهر آن را می‌توان مشاهده کرد.
قدر هستی اندر آیات و صور
جلوه گر شد اصل اول زآن نظر
هوش مصنوعی: ماهیت وجود در نشانه‌ها و شکل‌ها نمایان شده است، و از آن دیدگاه، اصل اولیه به ظهور آمده است.
مظهری میخواست کامل در مقام
تا به زیر بار عشق آید تمام
هوش مصنوعی: شخصی به دنبال کمال و نهایت خودش بود تا بتواند تمام آثار محبت و عشق را به دوش بکشد و تحمل کند.
زآن اِباء کردند این افلاک و ارض
پس بر آدم گشت این اندیشه فرض
هوش مصنوعی: به دلیل این که آسمان و زمین از این موضوع سر باز زده‌اند، این فکر به آدم (انسان) تحمیل شده است.
زآنکه آدم محرم این خانه بود
دیده بود آن رخ بر او دیوانه بود
هوش مصنوعی: چون آدم (انسان) به این راز و حقیقت دسترسی داشت و در این فضا حضور داشت، نمی‌توانست از دیدن آن جلوه زیبای محبوب غافل بماند و از عشق و شگفتی به حالت دیوانگی درآمد.
عشق هم می خواست مجنون پیشه ای
با خود از راه نظر هم ریشه ای
هوش مصنوعی: عشق نیز آرزو داشت که مجنون را به خود جلب کند و با او رابطه ای عمیق و دلنشین برقرار کند، رابطه ای که از نگاه و احساسات مشترک نشأت بگیرد.
شانه بدهد محنت انبوه را
بر کند با موی مژگان کوه را
هوش مصنوعی: با موی بلندش، سختی‌های زیاد را کنار می‌زند و مشکل‌ها را از میان برداشته و کوه را هم تسخیر می‌کند.
در رهش گر بحرهای آتش است
میکند هموار و با آتش خوش است
هوش مصنوعی: در مسیر او اگر هم دریاهای آتش وجود داشته باشد، او آن را صاف و هموار می‌کند و با آتش هم راحت است.
از بلائی هیچ ناید در فغان
جز بلای هجر کآید زآن به جان
هوش مصنوعی: از هیچ مشکلی نمی‌توان فریاد و ناله‌ای سر داد، جز درد جدایی که از آن به جان آدمی می‌رسد.
شرح این اجمال اگر خواهی به نص
حق به قرآن گفته در بهتر قصص
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی معنی این مطالب مختصر را بفهمی، به سخنان صریح خدا در قرآن مراجعه کن که در آن بهترین داستان‌ها توضیح داده شده است.
« بسم االله الرحمن الرحیم »
هوش مصنوعی: با نام خداوند بخشنده مهربان
کرد اشارت از الف وز لام و را
ز ابتدای ماخَلَق تا انتها
هوش مصنوعی: این جمله به مفهوم اشاره به الفبا و حروف ابتدایی زبان است که از آغاز خلقت تا انتهای آن، از وجود و معنای آنها سخن می‌گوید. به نوعی به ارتباط میان زبان و آفرینش اشاره دارد.
از الوهیّت الف دارد زمام
وز لزوم بندگی هم حرف لام
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به اهمیت و جایگاه خداوند و بندگی او دارد. حرف "الف" به الوهیت و وجود خداوند اشاره دارد و حرف "لام" نماد بندگی و وابستگی انسان به خداست. بنابراین، این بیت بر ارتباط میان خدا و بندگانش تأکید می‌کند و به نوعی بیانگر ضرورت و لزوم اطاعت و بندگی انسان نسبت به خالق خویش است.
حسن او یعنی چو دیدی بنده شو
در سلوک عشق او پوینده شو
هوش مصنوعی: زیبایی او را که دیدی، به او خدمت کن و در راه عشق او قدم بردار.
لطف معشوق ازل بس دلکش است
در رهش چند ار که کوه آتش است
هوش مصنوعی: محبت و محبت معشوق همیشه زیبا و دلنشین است، حتی اگر در مسیر او سختی‌ها و چالش‌های زیادی وجود داشته باشد.
را به راحت های بعد آمد مشیر
راحت دیدار یار بی نظیر
هوش مصنوعی: به آرامش‌هایی که پس از سختی‌ها به دست می‌آید، اشاره شده است. در اینجا، دیدار با محبوب و یار عزیز به عنوان یک تجربه بی‌نظیر و دلپذیر توصیف می‌شود.
رنج و سختیها که بردی در سفر
با حضور یار ناید در نظر
هوش مصنوعی: رنج‌ها و سختی‌هایی که در سفر تحمل کردی، در کنار محبوب هیچ توجهی به چشم نمی‌آید.
چون تو را خواند به بزم خویش یار
از سر و رویت بر افشاند غبار
هوش مصنوعی: وقتی یار تو را به مهمانی خود دعوت کرد، غبار از چهره‌ات پاشید.
چون ز دیدارش شوی مدهوش و مست
بر رخ افشاند گلابت خود ز دست
هوش مصنوعی: وقتی که از دیدن او گیج و سرمست می‌شوی، گلبرگ‌های زیبای خود را به حالت انکار بر روی رخسارش میریزد.
بنهدت سر بر سر زانوی خویش
آردت دیگر به هوش از بوی خویش
هوش مصنوعی: سر را بر زانوی خود می‌نهد و از بوی خودت به هوش می‌آوری.
چون ببینی آن همه لطف خوشش
وآن به دست خویش زلف دلکشش
هوش مصنوعی: زمانی که آن همه لطف و زیبایی را ببینی، مخصوصاً وقتی که زلف‌های دلکش او را با دستان خود لمس کنی، حس خوبی به تو دست می‌دهد.
وآن کت اندر بزم صدق مشتهر
بر نشاند آن ملیک مقتدر
هوش مصنوعی: در جمعی که پر از راستگویی و صداقت است، آن شخص برجسته و قدرتمند بر تخت می‌نشیند.
باده وصلت بپیماید به جام
پرده از رخسار بر گیرد تمام
هوش مصنوعی: شراب وصال بنوشید و پرده از چهره برهم بزنید تا همه چیز آشکار شود.
یابی از بعد از گدایی گنجها
بین کجا ماند به یاد آن رنجها
هوش مصنوعی: پس از آن که به دنبال گنج و ثروت می‌روی، به یاد بیاور که در گذشته چه سختی‌ها و زحماتی را متحمل شده‌ای.
آیتی بس روشن است این در خطاب
بشنو از وی تِلْکَ ایاتُ الْکِتَاب
هوش مصنوعی: این آیه به وضوح دلالت بر نشانه‌های روشنی دارد. به او گوش بده که اینها آیات کتاب هستند.
ما فرستادیم قرآن را چنین
بر زبانِ تازی از وجه مبین
هوش مصنوعی: ما قرآن را به زبان عربی و به شکلی روشن نازل کردیم.
تا بفهمید ار که با عقلید و جان
از زبان خود که دانید این زبان
هوش مصنوعی: تا زمانی که بفهمید، باید بدانید که عقل و روح شما از زبان شما آگاه است و این زبان چه چیزی را به شما می‌آموخت.
سورة یوسف از آن مقصود بود
تسمیۀ جزء او به اسم کل نمود
هوش مصنوعی: سوره یوسف به این دلیل نام‌گذاری شده که محتوای آن به نوعی به تمامی موضوعات و معانی سوره‌ها اشاره دارد و می‌توان آن را نماینده‌ای از کل قرآن دانست.
بر تو ما خوانیم بهتر قصه ای
تا برند از لفظ و معنی حِصّه ای
هوش مصنوعی: ما برای تو داستانی بهتری را روایت کنیم تا از کلمات و معانی، قسمت بهتری به دست آوریم.
لفظش اعجاز است و عاری از شکوک
جمله با واقع مطابق در سلوک
هوش مصنوعی: این کلام به شدت تاثیرگذار و بدون تردید است و تمامی جزئیات آن با حقیقت و رفتارهای واقعی هماهنگ است.
سوی تو این سوره مانا وحی ماست
زآن تو بودی پیش از این غافل به راست
هوش مصنوعی: این متن به این معناست که این شعر یا نوشته به نوعی پیام و الهام ماست که به سوی تو ارسال شده است. تو پیش از این از آن غافل بودی، اما حالا حقیقت را بهتر درک می‌کنی.
یعنی آن نشنیده بودی از کسی
عالِمی، تاریخ دانی، مونسی
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که تو هیچ‌گاه از کسی که در علم تاریخ دانا و آگاه باشد، چنین چیزی نشنیده‌ای.
طرز گفتار ار که هوشی در کس است
بهر آن کاین وحی حق باشد بس است
هوش مصنوعی: اگر کسی در گفتار خود هوش و ذکاوت داشته باشد، همین کافی است که بداند این وحی از جانب حق است.
نزد تأویل این حکایت بس شبیه
هست با انسان به وجهی بس وجیه
هوش مصنوعی: تأویل این داستان بسیار شبیه به خود انسان است، به گونه‌ای که می‌توان به راحتی شباهت‌های زیادی بین آن‌ها پیدا کرد.
گفت زآن احسن بود بی امتناع
یابی اندر ضمن تفسیر اطلاع
هوش مصنوعی: گفت که از آن بهتر است که بدون شک و تردید در توضیحات و تفسیر اطلاعاتی پیدا کنی.
وجه دیگر گفته اند ارباب نص
کز چه گفت این قصه را بهتر قصص
هوش مصنوعی: یک جنبه دیگر از این موضوع بیان شده که سرانجام چه کسی این داستان را بازگو کرده و آن را از دیگر داستان‌ها بهتر دانسته است.
در یکی روز احمد (ص) آن سبطین را
دو سرور قلب و نور عین را
هوش مصنوعی: یک روز، پیامبر اسلام (ص) به دو نوه‌اش که محبوب دل و روشنی چشمش بودند، توجه خاصی نشان داد.
بر سر زانو نشاند از خُویشان
بوسه می داد او به فرق و رویشان
هوش مصنوعی: او بر روی زانوهایش نشسته و به خویشانش بوسه می‌داد، به سر و صورتشان نوازش می‌کرد.
جبرئیل اندر زمان دادش سلام
گفت، داری دوست تر زین دو کدام
هوش مصنوعی: جبرئیل در زمان خاصی به او سلام کرد و از او پرسید آیا کسی را دوست‌داشتنی‌تر از این دو (که اشاره به کسی یا چیزی دارد) دارد؟
گفت، هر دو قرة العین منند
هر دو محبوبند و پاره ای از تنند
هوش مصنوعی: او گفت که هر دو عزیز و محبوب من هستند و مانند بخشی از وجودم به آن‌ها وابسته‌ام.
گفت، امّت هر دو را خواهند کُشت
از شرار زهر و خنجرها به مُشت
هوش مصنوعی: او گفت که مردم هر دو را از خطر زهر و خنجر خواهند کشت.
آن یکی را زهر در کامش کنند
وین سر اندر نیزه بر شامش کنند
هوش مصنوعی: یک نفر را با زهر مسموم می‌کنند و دیگری را هم با صورت بر نیزه به نمایش می‌گذارند.
ماند اندر نینوا تنها و خوار
دشمنانش در مقابل صد هزار
هوش مصنوعی: او در نینوا تنها و درمانده باقی ماند و دشمنانش در برابر او مانند صد هزار نفر به نظر می‌رسیدند.
سر بُرندش تشنه لب از مظلمه
آن گُره نزدیک نهر علقمه
هوش مصنوعی: نوجوانی که از تشنگی در حال مرگ بود، به سمت نهر علقمه رفت و در عین حال که در جستجوی آب بود، با ظلم و ستمی که بر او رفته بود، مواجه شد.
چون شود او کشته از شمشیر و تیر
می نمایند اهل بیتش را اسیر
هوش مصنوعی: وقتی او به دست شمشیر و تیر کشته می‌شود، اهل بیتش را به اسیری می‌برند.
جایشان بدهند در ویرانه ها
صدقه ایشان را برند از خانه ها
هوش مصنوعی: آنها را در خرابه‌ها جا بدهند و صدقه‌اشان را از خانه‌ها ببرند.
گفته ام در زبدة الاسرار من
شرح آن را با دقایق در سخن
هوش مصنوعی: در نوشته‌های مهم من توضیحات دقیق و جزئیات آن موضوع را بیان کرده‌ام.
زبدة الاسرار را گر خوانده ای
نیست عشقت، زنده هیچ ار مانده ای
هوش مصنوعی: اگر زبدة الاسرار را مطالعه کرده‌ای، اما عشق تو زنده نیست، هیچ چیز از آنچه از دست داده‌ای باقی نمانده است.
وقت یاران دیر شد نک گوش باش
قصۀ یوسف شنو خاموش باش
هوش مصنوعی: زمانی که دوستان دیر شده‌اند، به جای صحبت کردن، خوب است که به داستان یوسف گوش دهی و ساکت باشی.
مصطفی(ص) از گفته های جبرئیل
خاستی از هر دو چشمش رود نیل
هوش مصنوعی: حضرت مصطفی (ص) از سخنان جبرئیل، اشک‌هایی ریخت که مانند نیل به زمین جاری شد.
گشت چون ابر بهاران گریه ور
بر تسلّی گفت جبریلش دگر
هوش مصنوعی: وقتی که بهار همچون ابر، باران می‌بارد و غم و اندوه رو به چشمانش می‌آید، جبرئیل به او می‌گوید که دیگر نگران نباش.
یاد کن گمگشته ای را ای رسول
که ملایک بودی از حالش ملول
هوش مصنوعی: یاد کن آن گم‌شده‌ای را ای پیامبر که فرشتگان از حال او نگران بودند.
بُد تمام او مظهر حسن اِله
پس برادرها فکندندش به چاه
هوش مصنوعی: تمام وجود او جلوه‌ای از زیبایی الهی بود، اما برادرانش او را به چاه انداختند.
پس ورا بر زرّ کم بفروختند
وز غمش جان پدر را سوختند
هوش مصنوعی: آنها پس از او، طلا را به قیمت اندکی فروختند و به خاطر غم او، دل پدر را به آتش کشیدند.
ساخت بهر خویش او بیت الحزن
که مثل گشت آن در اندوه و محن
هوش مصنوعی: او به خاطر خود خانه‌ای از غم و اندوه ساخته است که مانند آن در دل مشکلات و مصائب به وجود نیامده است.
تا چهل سال از فراقش خون گریست
حکمتی بود اینکه با آن غم بزیست
هوش مصنوعی: سال‌ها در غم دوری او اشک ریختم و غم را به جان خریدم. این درد و اندوه برای من حکمتی داشت که باید با آن زندگی می‌کردم.
گریه بس کرد او دو چشمش گشت کور
که ز چشمش بود نور دیده دور
هوش مصنوعی: او دیگر گریه نمی‌کند و چشمانش به شدت آسیب دیده و نابینا شده‌اند، زیرا هر چیزی که به چشمانش مربوط می‌شود، او را دچار مشکل کرده است.
عرشیان را از غمش اندُه فزود
تا که ماندند از رکوع و از سجود
هوش مصنوعی: فرشتگان بی‌نهایت از غم او دچار ناراحتی شدند تا جایی که از عبادت و سجده‌کردن باز ماندند.
ناله ها کردند کای خلاّق جان
کو جز این یک بنده پیدا در جهان
هوش مصنوعی: آهی از دل برآمد که ای خداوند جان، کجا است غیر از این یک بنده در این جهان؟
از چه افکندی بدینسان در غمش
بر خزان دادی بهار خرمش
هوش مصنوعی: چرا اینقدر غم و اندوه را بر دل او سنگین کردی و بهارِ خوشحالی‌اش را به خزان تبدیل کردی؟
شد جدا زو آنکه بودی جان او
مظهر حسن تو و جانان او
هوش مصنوعی: آن که خصلتی زیبا و جانش مظهر زیبایی تو بود، از تو جدا شد.
حق تعالی گفت کای روحانیان
مصلحتها اندر این باشد نهان
هوش مصنوعی: خداوند فرمود، ای روحانیان! مصلحت‌ها در این مسائل پنهان است.
بر مشیّت ها نیارید انقباض
آن چنان کاول نمودید اعتراض
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که نباید به سرنوشت‌ها و تقدیرها، به گونه‌ای منفی و محدود کننده نگاه کرد؛ چرا که این کار مانند اعتراض کردن به آن چیزی است که از ابتدا مشخص شده است.
خواستم چون خلقت آدم کنم
خاک را بر سرّ خود محرم کنم
هوش مصنوعی: خواستم مانند آفرینش آدم، خاک را به راز درون خود نزدیک کنم و با آن پیوندی عمیق برقراربکنم.
مر شما را بود افسوس و اسف
کاین نباشد جز که بر سفک و تلف
هوش مصنوعی: شما به خاطر این موضوع احساس تاسف و ناراحتی می‌کنید که این وضعیت جز به نابودی و هدر رفتن چیزی منجر نمی‌شود.