شمارهٔ ۷
تو کئی کز عقب پردهکشی این همه سر
تا به بینی که بود خفته که بیدار اندر
همه چون خفتند آئی بسرا باز دگر
همچو در چشم که خواب آید ونشاه در سر
هیچ بس چابک و جلدی به نیائی بنظر
قفلها را همه بگشائی بیمیخ و تبر
ببری هر چه بتاریکیت افتد در چنگ
نگذاری ز پی پا و سری کفش و کلاه
همه بربائی و چون باد روی از درگاه
راه بینان دو هزار ار بگمارند براه
کس نه بیند اثر گام ترا بر ناگاه
وربه بینندت بر چرخ روی گردی ماه
نیمه شب دزدی چون روز شود شاهنشاه
دزد را سربری از دار نمائی آونگ
شب چو شد باز دراندازی بر بام کمند
بکمندت نبود حاجت و بر بند ار چند
پیش پای تو چو خواهی که در آئی بگزند
متساویست در کوته و گردون بلند
نهر برکندن سقف و در و ببریدن بند
نه ترا خنجر باید نه کلید و نه کلند
همه را سازی بیآلت و اسباب دبنگ
روشنی دزدی از روز و سیاهی از شب
نشاه از باده و رنگ از گل و سرخی از لب
نیست معلوم که مینشاه نداد از چه سبب
رنگ و بو از چه ز گل رفت و فروغ از کوکب
کسی گمان بر تو بدینسان نبرد نیست ادب
شاه لشکرکش و طرار بس اینست عجب
که ز گنج و سپهش روی زمین باشد تنگ
و از مونی بود این تا که نمائی بعیان
که بکاری نبرد دست کس از من آسان
چونکه در رزم صفآرائی و آئی بمیان
نیست حاجت که دهی از پی غارت فرمان
زنده برجا بنماند یکت اندر میدان
رفته بینی دل و دین جمله بیاد و سر و جان
نفری نیست که بر صلح گراید یا جنگ
چونکه بنشینی در بزم و بری دست بمی
میبرد حسرت از آن رزم روان جم و کی
ملک افسوس خورد کز چه بشر نبود وی
تا که آید بزمین صومعه گیرد در ری
اندران صومعه یک عمر نشیند تا کی
راه در بزم تو یابد غم دل سازد طی
تا که بیند بعبورت سحری مست وملنگ
در همه علم و زبان در همه آداب وفنون
کاملی و ز همه در صنعت و حکمت افزون
لب گشائی چو بتحقیق شفا و قانون
دست حیرت گزد از حسن بیانت افلاطون
از تو آموزد اگر سر تصوف ذوالنون
عجبی نیست که دانی همه چیز از چه و چون
از الهیات تا سحر و فسون و نیرنگ
هر کتابی که بعالم بود از روی عدد
همه ار خوانی از بر چو الفبا و ابجد
ورق و صفحه وسطرس بتو ظاهر بسند
وآنچه دارد زبر و زیر و دگر نقطه و مد
چون بنطق آئی سازی بنظر حل عقد
صعب و آسان همه یکسان برد از هوش خرد
عقل و علم همه در عرصه تحقیقت لنگ
عقل اینها همه در دلبری آن غیرت حور
برده گوئی گرو از هر که بخوبی مشهور
دل هر کس برداز عشق چو نزدیک و چه دور
چشم گر بر نگشائی سوی او بر دستور
که دل و دین به نگهداری از و گاه عبور
ناگهان یابی در سینه شرر در سر شور
دل برفتن نه بقصد تو نماید آهنگ
خواب و بیداری یکسان بودش در آداب
میبرد دل ز بر خلق چه بیدار و چه خواب
گر بود خواب بخواب آیدش از کشف حجاب
همچو ملک است تو گوئی ملکوتش به ایاب
دل بیدار بجلدی برد انسان که عقاب
صید گنجشک کند طره چو آرد در تاب
یا دهان بازنماید ز پی طعمه نهنگ
روزکی رفت پی دیدن شخصی زرجال
من و یاران دو سه چون سایه و را از دنبال
اندران بزم در آمد نفری ز اهل ضلال
کرد انکار کلامی زوی از سوء خصال
گفت آرید کتاب از پی اثبات مقال
بر سر صفحه چو بگشود کتاب اندر حال
بود مطلب نه ورق زدنه در آن کرد درنگ
بر عنادش همه بستند کمر ز اهل طریق
او نفرمود بر اینگونه خصومت تصدیق
گفت من شاه دوکونم نشوم عبد فریق
دریم رحمت من خلق دو کونند غریق
گردوایی کند اظهار غرض بهر علیق
یا که خامی فکند خشت بدریای عمیق
یا سفیهی بشکست فلک اندازد سنگ
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو کئی کز عقب پردهکشی این همه سر
تا به بینی که بود خفته که بیدار اندر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به جستجوی شخصی اشاره دارد که در پس پرده پنهان است و پرسش این است که چه کسی در آنجا خوابیده و به خواب رفته است، در حالی که دیگران بیدارند. بیانگر حالتی از سرگردانی و کنجکاوی نسبت به موجودات یا افرادی است که در سایه پنهان هستند و نمیتوان آنها را به راحتی دید.
همه چون خفتند آئی بسرا باز دگر
همچو در چشم که خواب آید ونشاه در سر
هوش مصنوعی: همه خواب رفتهاند، پس تو هم به خانهات برگرد. دوباره مانند کسی که در خواب است، به کارهایت بپرداز و از اوضاع بیخبر باش.
هیچ بس چابک و جلدی به نیائی بنظر
قفلها را همه بگشائی بیمیخ و تبر
هوش مصنوعی: کسی که چابک و سریع باشد، میتواند به راحتی همه درها را باز کند، بدون اینکه نیازی به میخ یا تبر داشته باشد.
ببری هر چه بتاریکیت افتد در چنگ
هوش مصنوعی: هر چیزی که به تاریکی بیفتد، در دستان تو قرار میگیرد.
نگذاری ز پی پا و سری کفش و کلاه
همه بربائی و چون باد روی از درگاه
هوش مصنوعی: مبادا که از زیر پا و بر سر، هیچ چیزی را ترک کنی و همه چیز را از خود دور کنی، زیرا به مانند باد، ناگهانی از درگاه میروی.
راه بینان دو هزار ار بگمارند براه
کس نه بیند اثر گام ترا بر ناگاه
هوش مصنوعی: اگر دو هزار فرد راهبلد هم در مسیر قرار دهند، اما هیچ کس نشانی از گامهای تو را نخواهد دید.
وربه بینندت بر چرخ روی گردی ماه
نیمه شب دزدی چون روز شود شاهنشاه
هوش مصنوعی: اگر کسی تو را در حال گشت و گذار بر آسمان ببیند، شبیه به ماهی در نیمه شب به سرقت میرود، ولی وقتی روز شود، تو به مانند شاهنشاه خواهی شد.
دزد را سربری از دار نمائی آونگ
هوش مصنوعی: اگر دزد خود را در معرض خطر قرار دهد، باید با عواقب عملش مواجه شود و باید مجازات شود.
شب چو شد باز دراندازی بر بام کمند
بکمندت نبود حاجت و بر بند ار چند
هوش مصنوعی: وقتی شب فرا میرسد، نیازی به کمند انداختن بر بام نیست؛ زیرا اگرچه کمند بسیار باشد، تو نیازی به آن نداری.
پیش پای تو چو خواهی که در آئی بگزند
متساویست در کوته و گردون بلند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی که به نزد تو بیایم، همین طور در پیش پاهایت است که هم به کوتاهی و هم به بلندی میتوانم بیایم.
نهر برکندن سقف و در و ببریدن بند
نه ترا خنجر باید نه کلید و نه کلند
هوش مصنوعی: برای عبور از موانع و مشکلات، نیازی به ابزارهای تهاجمی یا کلید برای باز کردن درها نیست. بلکه باید با اراده و تصمیم قوی، اقدام کرد و به جلو رفت.
همه را سازی بیآلت و اسباب دبنگ
هوش مصنوعی: همه چیز را بدون ابزار و وسایل آماده کن.
روشنی دزدی از روز و سیاهی از شب
نشاه از باده و رنگ از گل و سرخی از لب
هوش مصنوعی: در این بیت به زیباییهای طبیعی و جلوههای مختلف زندگی اشاره شده است. نور روز و تاریکی شب هر کدام به نوعی زیبایی خاصی را به تصویر میکشند. همچنین، باده، رنگ گل و سرخی لبها نشاندهنده لذتها و جذابیتهای زندگی هستند. به طور کلی، این متن به ارتباط بین زیباییهای مختلف و احساسات اشاره دارد.
نیست معلوم که مینشاه نداد از چه سبب
رنگ و بو از چه ز گل رفت و فروغ از کوکب
هوش مصنوعی: نمیدانیم که چه دلیلی باعث شده است که عطر و رنگ گل از بین برود و درخشش ستاره نیز کم شود.
کسی گمان بر تو بدینسان نبرد نیست ادب
شاه لشکرکش و طرار بس اینست عجب
هوش مصنوعی: هیچ کسی به ذهنش هم نمیرسد که تو در این مقام چنین رفتار کنی. این نشانهی ادب و توانایی یک فرمانده بزرگ و شجاع است و واقعاً شگفتآور است.
که ز گنج و سپهش روی زمین باشد تنگ
هوش مصنوعی: اگر ثروت و قدرت کسی باعث شود که زمین برای او تنگ شود و نتواند از آن بهره برد، چه معنایی دارد؟
و از مونی بود این تا که نمائی بعیان
که بکاری نبرد دست کس از من آسان
هوش مصنوعی: این جملات به این معناست که چیزی در دل وجود دارد که هنوز به وضوح دیده نشده است. این احساس یا حالت درونی، با وجود اینکه قابل لمس نیست، به راحتی درک میشود و نشان میدهد که هیچ کسی نمیتواند به سادگی و بدون تلاش، به آنچه که من میخواهم یا از من ناشی میشود، دست یابد.
چونکه در رزم صفآرائی و آئی بمیان
نیست حاجت که دهی از پی غارت فرمان
هوش مصنوعی: وقتی که در میدان جنگ آماده میشوی و به نبرد میروی، نیازی نیست که از پیش به فکر غارت و دزدی باشی.
زنده برجا بنماند یکت اندر میدان
رفته بینی دل و دین جمله بیاد و سر و جان
هوش مصنوعی: هیچ چیز در دنیا نمیماند و هر چیزی که زنده است، در نهایت از میدان زندگی خارج میشود. در این پروسه، دل و ایمان انسانها نیز به یادگار میمانند و ارزشهای انسانی همچنان در یاد و خاطر باقی خواهند ماند.
نفری نیست که بر صلح گراید یا جنگ
هوش مصنوعی: هیچ کس وجود ندارد که به صلح تمایل داشته باشد یا به جنگ برود.
چونکه بنشینی در بزم و بری دست بمی
میبرد حسرت از آن رزم روان جم و کی
هوش مصنوعی: زمانی که در مهمانی بنشینی و یک لیوان شراب بخوری، حسرت و افسوس بر رزم و جنگ شادی و جمال دیگران از دل تو میفاوت.
ملک افسوس خورد کز چه بشر نبود وی
تا که آید بزمین صومعه گیرد در ری
هوش مصنوعی: فرشته نگهبان از اینکه انسان بر روی زمین نیامد، حسرت میخورد؛ زیرا وقتی او به زمین بیاید، در مکانهای معنوی و عبادتگاهی مانند صومعه، حضور خواهد یافت.
اندران صومعه یک عمر نشیند تا کی
راه در بزم تو یابد غم دل سازد طی
هوش مصنوعی: در آن صومعه یک عمر میگذرانید، تا چه زمانی باید منتظر بماند تا راهی به میکده و خوشیهای تو پیدا کند؟ دلش پر از غم است و در انتظار است.
تا که بیند بعبورت سحری مست وملنگ
هوش مصنوعی: تا وقتی که سحری خوشایمان و سرخوش را ببیند.
در همه علم و زبان در همه آداب وفنون
کاملی و ز همه در صنعت و حکمت افزون
هوش مصنوعی: تو در همه علوم و زبانها و در تمام آداب و فنون به کمال رسیدهای و در زمینه صنعت و حکمت نیز برتری داری.
لب گشائی چو بتحقیق شفا و قانون
دست حیرت گزد از حسن بیانت افلاطون
هوش مصنوعی: زمانی که لبهایت را باز میکنی و حقیقت را بیان میکنی، مانند دارویی شفابخش عمل میکنی. هر کسی که از زیبایی گفتارت شگفتزده میشود، به یاد افلاطون میافتد.
از تو آموزد اگر سر تصوف ذوالنون
عجبی نیست که دانی همه چیز از چه و چون
هوش مصنوعی: اگر سرّ و رموز تصوف را از تو بیاموزند، شگفتی ندارد، چون تو درمییابی که همه چیز از چه و چگونه است.
از الهیات تا سحر و فسون و نیرنگ
هوش مصنوعی: از موضوعات فلسفی و مذهبی تا جادو و فریب و ترفندهای نیرنگآمیز.
هر کتابی که بعالم بود از روی عدد
همه ار خوانی از بر چو الفبا و ابجد
هوش مصنوعی: هر کتابی که در علم وجود دارد، اگر بخواهی همه را مثل الفبا و ابجد از حفظ کنی، کاری بسیار دشوار و غیرممکن است.
ورق و صفحه وسطرس بتو ظاهر بسند
وآنچه دارد زبر و زیر و دگر نقطه و مد
هوش مصنوعی: کتاب و صفحات و سطرها همه به تو جلوهگر هستند و آنچه که در آن نوشته شده، شامل تمامی نشانهها و تغییرات است.
چون بنطق آئی سازی بنظر حل عقد
صعب و آسان همه یکسان برد از هوش خرد
هوش مصنوعی: وقتی که با کلامت وارد میشوی، مسألههای دشوار و ساده را به راحتی حل میکنی و همه چیز را به یک شکل برای میآوری که به نیکی درک میشود.
عقل و علم همه در عرصه تحقیقت لنگ
هوش مصنوعی: عقل و دانش در زمینه تحقیق تو کم میآورند.
عقل اینها همه در دلبری آن غیرت حور
برده گوئی گرو از هر که بخوبی مشهور
هوش مصنوعی: فکر و عقل این افراد همه در عشق و زیبایی او غرق شده، انگار که برای محبوبی که به خاطر زیباییاش مشهور است، خود را تسلیم کردهاند.
دل هر کس برداز عشق چو نزدیک و چه دور
چشم گر بر نگشائی سوی او بر دستور
هوش مصنوعی: دل هر انسانی به عشق سپرده شده است، چه نزدیک باشد و چه دور. اگر چشمانت را به سمت او باز نکنی، همه چیز به روال خود ادامه خواهد داشت.
که دل و دین به نگهداری از و گاه عبور
ناگهان یابی در سینه شرر در سر شور
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده است که دل و ایمان فرد به مراقبت از چیزی وابسته است و گاهی ناگهان احساسی عمیق و شورانگیز در درونش بوجود میآید. این احساس میتواند همچون شعلهای در سینهاش روشن شود و او را به وجد آورد.
دل برفتن نه بقصد تو نماید آهنگ
هوش مصنوعی: دل به سوی تو نمیرود، بیآنکه بخواهد یا ارادهای در کار باشد.
خواب و بیداری یکسان بودش در آداب
میبرد دل ز بر خلق چه بیدار و چه خواب
هوش مصنوعی: خواب و بیداری برای او تفاوتی نداشت، زیرا به نحوی که در ادبیات و رفتارهایش داشت، دلش را از دیگران میگرفت، چه در حالت بیداری و چه در خواب.
گر بود خواب بخواب آیدش از کشف حجاب
همچو ملک است تو گوئی ملکوتش به ایاب
هوش مصنوعی: اگر خواب باشد، خواب او را از پردهبرداری بیدار میکند؛ مانند فرشتهای است که گویی به دنیای ملکوتی خود برمیگردد.
دل بیدار بجلدی برد انسان که عقاب
صید گنجشک کند طره چو آرد در تاب
هوش مصنوعی: دل آگاه و بیدار، انسان را به سرعت وادار به عمل میکند، چنانکه عقابی که در پی شکار گنجشکی است، وقتی به شکار نزدیک میشود، دقت و تمرکز خود را حفظ میکند.
یا دهان بازنماید ز پی طعمه نهنگ
هوش مصنوعی: شاید دهانش را باز کند تا شکار نهنگ را بگیرد.
روزکی رفت پی دیدن شخصی زرجال
من و یاران دو سه چون سایه و را از دنبال
هوش مصنوعی: روزی مردی به همراه چند نفر از یارانش، به دیدن شخصی رفت و آنها مانند سایه از او پیروی کردند.
اندران بزم در آمد نفری ز اهل ضلال
کرد انکار کلامی زوی از سوء خصال
هوش مصنوعی: در آن مهمانی، یکی از افرادی که به گمراهی افتاده بود، به نقد و انکار سخنانی از کسی پرداخت که به خاطر بدیهایش، طعن زده میشد.
گفت آرید کتاب از پی اثبات مقال
بر سر صفحه چو بگشود کتاب اندر حال
هوش مصنوعی: در این ابیات، شخصی به جمعآوری اسنادی پرداخته تا بر اساس آنها مطلبی را اثبات کند. زمانی که کتاب را گشود، افکار و مقالات موجود در آن به وضوح نمایان شد.
بود مطلب نه ورق زدنه در آن کرد درنگ
هوش مصنوعی: موضوع فقط ورق زدن نیست، بلکه باید در آن تدبر و تفکر کرد.
بر عنادش همه بستند کمر ز اهل طریق
او نفرمود بر اینگونه خصومت تصدیق
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنی او، همه علیهاش ایستادهاند، اما او دربارهی این نوع خصومت، چیزی نمیگوید.
گفت من شاه دوکونم نشوم عبد فریق
دریم رحمت من خلق دو کونند غریق
هوش مصنوعی: من شاه دو جهان هستم و هرگز آهنگ بندگی دیگری نمیکنم. رحمت من سبب نجات مردم دو جهان است.
گردوایی کند اظهار غرض بهر علیق
یا که خامی فکند خشت بدریای عمیق
هوش مصنوعی: روشی به نمایش میگذارد که ممکن است برای رسیدن به هدفی خاص باشد، مانند اینکه کسی جویای راهی برای به دست آوردن چیزی است یا به چیزی بیفایده توجه میکند. این کار میتواند به مانند کسی باشد که میخواهد خشت (آجر) را در دریایی عمیق بیندازد که به آن بیفایده است.
یا سفیهی بشکست فلک اندازد سنگ
هوش مصنوعی: عجب اشتباهی کرد، آن کسی که از روی نادانی چیزی را شکست و حالا دچار پیامدهای سنگین آن شده است.