گنجور

شمارهٔ ۱

سوگند خورده‌ایم بموی تو بارها
تا بگذریم در غمت از اختیار‌ها
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار
زان بیخبر که داده بیاد او قرار‌ها
داند کسی که روزش از آن طره گشته شام
بر عاشقان گذشته چسان روزگار‌ها
گیرم مگر که دامنت اندر رهی بکف
چون خاک شدن نشیمن من رهگذار‌ها
شرم آیدم بجان تو کائی مرا بسر
بینی چه کرد عشق تو با جان نثار‌ها
شاید یک اَرزِ حال غریبی کنی سراغ
کز عشق تست در بدراندر دیار‌ها
ز آغاز عمر پیشه من بود درد و غم
تا چون بود زعشق تو انجام کار‌ها
تا رو نهادم از غم عشقت بکوه و دشت
شستی زروی سیل سر شکم غبار‌ها
چون می‌زدم بوادی سرگشتگی قدم
یارا نبود سرکشی از زخم خار‌ها
در سوزش فراق تو هر شام تا سحر
بد موی بر تنم همه چون نیش مار‌ها
بیرون دلی ز حلقه زلفت یکی کجاست
کاری بدام و بندیش آسان بتار‌ها
مانا بوعده تو هنوزم امیدوار
چشم ار چه شد سفید همی ز انتظار‌ها
آنکس که شد زنرگس مستت غرابه نوش
می‌نشکند ز ساغر و جامش خمار‌ها
خط بر دمید گرد رخت یا کشیده‌‌اند
بر باغ گل ز سبزه ریحان حصار‌ها
با طلعت تو فارغم از باغ و گل که هست
شرمنده پیش روی بدیعت بهار‌ها
رفت آنچه بود جز غم روی تو در نظر
ما را بس است یاد تو از یادگار‌ها
داند کمال شعر کجا هر مکدری
شعر صفی است آیت صفوت شعار‌ها

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سوگند خورده‌ایم بموی تو بارها
تا بگذریم در غمت از اختیار‌ها
هوش مصنوعی: ما بارها به موی تو قسم خورده‌ایم که برای غم تو از همه اختیارات خود بگذریم.
گفتم که دل بزلف تو گیرد مگر قرار
زان بیخبر که داده بیاد او قرار‌ها
هوش مصنوعی: گفتم که دل به گیسوان تو آرام بگیرد، اما او که از این موضوع بی‌خبر است، باعث شده که تنها یاد او برای دل، آرامش بیاورد.
داند کسی که روزش از آن طره گشته شام
بر عاشقان گذشته چسان روزگار‌ها
هوش مصنوعی: کسی خبر دارد که روز به پایان رسیده و شب آغاز شده، و این تغییرات چگونه بر عاشقان تأثیر گذاشته است.
گیرم مگر که دامنت اندر رهی بکف
چون خاک شدن نشیمن من رهگذار‌ها
هوش مصنوعی: فرض کن که در راهی غم‌انگیز، دامن تو به خاک آغشته شود، آیا از این موضوع ناراحت می‌شوی؟ زیرا من پرنده‌ای در این مسیر هستم که در میان رهگذران سرنوشت‌ساز قرار گرفته‌ام.
شرم آیدم بجان تو کائی مرا بسر
بینی چه کرد عشق تو با جان نثار‌ها
هوش مصنوعی: مرا خجالت می‌آید از اینکه ببینم چقدر عشق تو با جان من و جان‌باختن‌ها چه کرده است.
شاید یک اَرزِ حال غریبی کنی سراغ
کز عشق تست در بدراندر دیار‌ها
هوش مصنوعی: شاید برایت اتفاقی عجیب بیفتد که به عشق تو در سفرهایی که می‌روی، برمی‌گردی و به آن فکر می‌کنی.
ز آغاز عمر پیشه من بود درد و غم
تا چون بود زعشق تو انجام کار‌ها
هوش مصنوعی: از آغاز زندگی، من درگیر درد و غم بودم، اما با عشق تو کارها به پایان می‌رسند.
تا رو نهادم از غم عشقت بکوه و دشت
شستی زروی سیل سر شکم غبار‌ها
هوش مصنوعی: وقتی از غصه عشق تو بیرون رفتم، کوه و دشت را شستم و چهرهٔ دردمند خود را از غبارها پاک کردم.
چون می‌زدم بوادی سرگشتگی قدم
یارا نبود سرکشی از زخم خار‌ها
هوش مصنوعی: وقتی به بیابانی پر از سرگردانی وارد شدم، کسی کنارم نبود که بتوانم از دردهای ناشی از خارها فرار کنم.
در سوزش فراق تو هر شام تا سحر
بد موی بر تنم همه چون نیش مار‌ها
هوش مصنوعی: در شب‌هایی که دوری تو را احساس می‌کنم، تا صبح دردی سوزان بر تنم حس می‌شود که مانند نیش مارها آزاردهنده است.
بیرون دلی ز حلقه زلفت یکی کجاست
کاری بدام و بندیش آسان بتار‌ها
هوش مصنوعی: کسی در خارج از دایره زلف‌های تو وجود ندارد، کار من آسان است و می‌توانم راحت او را به دام بندم.
مانا بوعده تو هنوزم امیدوار
چشم ار چه شد سفید همی ز انتظار‌ها
هوش مصنوعی: من هنوز به وعده تو امیدوارم، حتی اگر موهایم از انتظار سفیدی بزند.
آنکس که شد زنرگس مستت غرابه نوش
می‌نشکند ز ساغر و جامش خمار‌ها
هوش مصنوعی: کسی که تحت تأثیر زیبایی تو قرار گرفته و دیوانه‌وار به تو عشق ورزیده است، هرگز از نوشیدنی‌های خود سیر نمی‌شود و شوق و حال خوبش را از دست نمی‌دهد.
خط بر دمید گرد رخت یا کشیده‌‌اند
بر باغ گل ز سبزه ریحان حصار‌ها
هوش مصنوعی: بر چهره‌ی تو خطی افتاده و یا بر باغ گل، حصاری از سبزه و ریحان کشیده‌اند.
با طلعت تو فارغم از باغ و گل که هست
شرمنده پیش روی بدیعت بهار‌ها
هوش مصنوعی: با زیبایی تو، ما به باغ و گل نیازی نداریم، چون جلوه‌های تو شرمنده جلوه‌های بهار هستند.
رفت آنچه بود جز غم روی تو در نظر
ما را بس است یاد تو از یادگار‌ها
هوش مصنوعی: تمام چیزهایی که بر ما گذشته، فراموش شده و تنها غم چهره‌ی تو باقی مانده است. یاد تو برای ما کافی است و از یادگارهای دیگر بی‌نیازیم.
داند کمال شعر کجا هر مکدری
شعر صفی است آیت صفوت شعار‌ها
هوش مصنوعی: می‌دانند که بهترین شعر کجا است، زیرا هر شعر ناخالصی در خود دارد و فقط شعر خالص نشانه‌ای از پاکی و زیبایی است.