بند ۷۴
بیع و شرای آب همانا روا نبود
یا مال و جان آل نبی را بها نبود
یک جرعه کس چرا به عوض یا گرو نداد
گر خون و مالشان این هدر آن هبا نبود
میثاق و مهربانی و مردانگی مگر
در کار بستگان پیمبر سزا نبود
در کربلا چو باطل و حق روبرو شدند
مولا و عبد فارغ از آن ماجرا نبود
خون ریز یک تن از شهدا را که پیش خصم
از هیچ ره مجال عوض یا فدا نبود
این یک مریض هم نه خود از باب رحم زیست
کس را به او ز فرط غرور اعتنا نبود
برقتلش اهتمام ندانم چرا نرفت
جز آنقدر که حکم قوی از قضا نبود
مقتول تیغ عمد چو نامد مگر خطا
کو در خور زیاده از آن ابتلا نبود
رفتی ز دست یکسره غیب و شهاده پاک
بعد از پدر اگر پسر آنی به پا نبود
خصمش نخواست زنده ولی در وجود وی
دیگر برای جور بداندیش جا نبود
کوته شد از قصور بر او دست روزگار
یا دهر را گشایش چندان جفا نبود
بستند پا که باز کنندش دری ز درد
افتادنش ز ناقه و ماندن بهانه بود
بی بال کی توان ز قفس به آشیان پرید
حاجت به قید بازو و زنجیر پا نبود
چون یافتی شفا که خود از اشک وخون دل
هر روز و شب جز این دو شرابش دوا نبود
عفریت کفر شاد و سلیمان دین غمین
با این مدار اف به فلک وای بر زمین
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بیع و شرای آب همانا روا نبود
یا مال و جان آل نبی را بها نبود
هوش مصنوعی: خرید و فروش بر سر آب درست نیست، چرا که مال و جان خاندان پیامبر ارزشمندتر از این موارد هستند.
یک جرعه کس چرا به عوض یا گرو نداد
گر خون و مالشان این هدر آن هبا نبود
هوش مصنوعی: چرا هیچکس حتی یک جرعه آب هم در عوض یا به عنوان گرو نمیدهد، در حالی که اگر خون و مالشان هم هدر برود، ارزش این کار را ندارد؟
میثاق و مهربانی و مردانگی مگر
در کار بستگان پیمبر سزا نبود
هوش مصنوعی: عهد و دوستی و جوانمردی فقط باید در کار کسانی باشد که به انجام وعدههای خود پایبندند.
در کربلا چو باطل و حق روبرو شدند
مولا و عبد فارغ از آن ماجرا نبود
هوش مصنوعی: در کربلا وقتی حق و باطل در مقابل هم قرار گرفتند، هیچکس نمیتوانست از آن واقعه بزرگ صرفنظر کند، حتی مولا و بنده نیز از آن ماجرا جدا نبودند.
خون ریز یک تن از شهدا را که پیش خصم
از هیچ ره مجال عوض یا فدا نبود
هوش مصنوعی: خون یک شهید که در برابر دشمن قرار گرفت، به هیچ قیمتی نمیتوانست عوض یا فدای چیزی شود.
این یک مریض هم نه خود از باب رحم زیست
کس را به او ز فرط غرور اعتنا نبود
هوش مصنوعی: این فرد بیمار نه خود به خاطر رحم و محبت دیگران زندگی میکند و نه کسی به او به دلیل خودبینی و تکبرش توجهی دارد.
برقتلش اهتمام ندانم چرا نرفت
جز آنقدر که حکم قوی از قضا نبود
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا برای کشتن او تلاش نکردم، جز به این دلیل که قضا و قدر حکم قویتری داشت.
مقتول تیغ عمد چو نامد مگر خطا
کو در خور زیاده از آن ابتلا نبود
هوش مصنوعی: اگر کسی به عمد کشته شود، به جز خطای او که شایستهی آن شد، دلیل دیگری برای این بلا نیست.
رفتی ز دست یکسره غیب و شهاده پاک
بعد از پدر اگر پسر آنی به پا نبود
هوش مصنوعی: تو از زندگی و وجود ما کاملاً دور شدی، و وجودت خالص و بینقص است. اگر پسر تو هم بعد از رفتن پدرش نتواند به پا بایستد و مستقل شود، چه سودی دارد؟
خصمش نخواست زنده ولی در وجود وی
دیگر برای جور بداندیش جا نبود
هوش مصنوعی: دشمنش از زنده ماندن او راضی نبود، اما در وجود او دیگر جایی برای بداندیشی و دشمنی باقی نمانده بود.
کوته شد از قصور بر او دست روزگار
یا دهر را گشایش چندان جفا نبود
هوش مصنوعی: به خاطر کوتاهی و ناتوانی که بر او آمد، روزگار نتوانست به او جفا کند و سختیهای زیادی ایجاد نماید.
بستند پا که باز کنندش دری ز درد
افتادنش ز ناقه و ماندن بهانه بود
هوش مصنوعی: به خاطر دردهایی که از افتادن به وجود آمد، پاها را بستند تا شاید بتوانند در را باز کنند، اما در حقیقت دلیل ماندن آن شخص بهانهای بیش نبود.
بی بال کی توان ز قفس به آشیان پرید
حاجت به قید بازو و زنجیر پا نبود
هوش مصنوعی: پرندهای که بال ندارد، چگونه میتواند از قفس به آشیانهاش پرواز کند؟ نیازی به بند و زنجیر در مدت پرواز نیست.
چون یافتی شفا که خود از اشک وخون دل
هر روز و شب جز این دو شرابش دوا نبود
هوش مصنوعی: زمانی که به درمانی رسیدی که از درد و رنج دل و اشک و خون ناشی از آن به وجود آمده بود، دیگر هیچ دارویی جز این دو شراب پیدا نشد.
عفریت کفر شاد و سلیمان دین غمین
با این مدار اف به فلک وای بر زمین
هوش مصنوعی: شخصیتهای کفر و دیانت در تقابل هستند؛ در اینجا عفریتی که نماینده کفر است شاد و سلیمان که نماینده دین است غمگین است. این وضعیت نشاندهندهی مشکلات و چالشهایی است که بر زمین وجود دارد.