۷۴- تاریخ اتمام خانه وبنای سید هاشم گیلانی در جندق
سیدهاشم ای ادیب حکیم
ای کمالت منزه از نقصان
نورافزای دیده ی توحید
نار افروز دوده ی طغیان
آسمان کمال را محور
خاندان جلال را ارکان
حکمای لبیب دانشمند
همه در مدرس تو ابجد خوان
دعوی خصم پیش علم تو چیست
کی ز آدم سبق برد شیطان
از حضورت ظهور حق ظاهر
وز معانی عیان مقام بیان
بر تو صادق خصایص بوذر
در تو ثابت مکارم سلمان
همه فعلت نصایح حزقیل
همه قولت مواعظ لقمان
ای رسومت مرتب از سنت
ای علومت معین از قرآن
ای صراط قویم را رهبر
ای نکات دقیق را برهان
روی گردان ز رای و شبهه و شک
رای تابان ز ظن و وهم وگمان
جز توکشنید ای عدیم المثل
ز انس و جان هر که آشکار و نهان
اختری صدفلک فرشته درو
پیکری و اندرو هزار انسان
چون در آرم معانی تو به لفظ
کش بود عاجز از بیان سحبان
ذره جز خود چه لافد از خورشید
قطره جز خود چه راند از عمان
ای دریغا که در ثنای توام
نیست طول زمان و طی لسان
دادمی ورنه داد مدحت تو
افصح از انوری به از سلمان
الغرض خواستت چو صانع ملک
خانه ای ز آب و گل کند بنیان
آمد استاد پیرک ابراهیم
با یکی عقل پیر و بخت جوان
اوستاد صنیع نادره صنع
پیر پاکیزه دید قاعده دان
طرفه طرحی شگرف ریخت رفیع
که از آن به عمارتی نتوان
دلگشا مأمنی به از مینو
کش ندیدی ندی کس به جهان
رونق صنع سنماری
شست پاک این به ناز لوح زمان
میخ خجلت سپوخت بر بهرام
ننگ نکبت نهاد بر نعمان
کاست شوکت به رتبت از مریخ
برد سبقت به رفعت از کیوان
شست رنگ از نگارخانه ی چین
داغ حسرت کشید بر خاقان
راست خواهی بدین بنای بدیع
کش شد امروز مظهر این سامان
کیست دار الاماره ی تبریز
چیست شمس العماره ی طهران
برد از یاد ساکنین زمین
نقش بغداد و نام اصفاهان
به تماشا سزد که حورالعین
سوی جندق برون چمد زجنان
در بهشت برین نیارامد
با چنین مسکنی دگر غلمان
پی تعظیم خاک ایوانش
راست خم گشته پشت هفت ایوان
فرق دولت به عرش ساید اگر
دست گردون رسد به گردن آن
با کمال ستایش این خانه
تو در آن مثل ماه در سرطان
یا چو بوذر به بنگه ربذه
یا چو سلمان اسیر قید خسان
دانمت قدر و جاه از اینها بیش
خود کجا جوی و بحر بی پایان
یونس آسا به کام حوت مقیم
یوسف آسا فتاده در زندان
همچو احمد به مأمن بوجهل
همچو مصحف به دامن عثمان
برتو باری مبارک این مکمن
تا مکین ناگزر بود ز مکان
تن و جان بادت از فسون ایمن
تا به مهد فراغ خفته امان
دل و دستت چو بحر و کان کافی
باشدی بحر تا مرادف کان
عمر و عشرت تو را بود همدوش
عز و عصمت تو را زید هم شان
دوستت سال و ماه در شادی
دشمنت هر چه سال و مه پژمان
پوست بل مغز جو که در معنی
جسم را نیست نسبتی با جان
سال انجام این سرای سره
نامعین فتد به نام و نشان
خواستیم از صفائیش تاریخ
پاسخی در کمال حسن بیان
گفت پای زوال از ان کوته
برد آب خورنق این بنیان
۱۳۱۰ق
۷۳- تاریخ هلاک مصطفی عمزادهٔ شاعر: به داغ مصطفی ملهوف ناکام۷۵- تاریخ مرگ سید محسن: آن سخت روی سست راکش دین هوس آئین هوا
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سیدهاشم ای ادیب حکیم
ای کمالت منزه از نقصان
هوش مصنوعی: سیدهاشم، تو شخصیتی فرزانه و دانا هستی و کمالاتت از هر عیبی پاک و خالص است.
نورافزای دیده ی توحید
نار افروز دوده ی طغیان
هوش مصنوعی: روشنی بخش دیدهٔ توحید تو، مانند آتش زدن دودهٔ طغیان است.
آسمان کمال را محور
خاندان جلال را ارکان
هوش مصنوعی: آسمان کمال به عنوان مرکز و محور اصلی خاندان جلال و عظمت است.
حکمای لبیب دانشمند
همه در مدرس تو ابجد خوان
هوش مصنوعی: حکمای دانا و فرزانه همه در مدرسه تو مثل کسانی هستند که الفبا میخوانند.
دعوی خصم پیش علم تو چیست
کی ز آدم سبق برد شیطان
هوش مصنوعی: دعوی و ادعای دشمن در برابر علم و آگاهی تو چه ارزشی دارد، چون شیطان از زمان آدم جلوتر رفته و فریب داده است.
از حضورت ظهور حق ظاهر
وز معانی عیان مقام بیان
هوش مصنوعی: از وجود تو حقیقت نمایان میشود و معانی روشن، جایگاه بیان و گفتار مشخص میگردد.
بر تو صادق خصایص بوذر
در تو ثابت مکارم سلمان
هوش مصنوعی: خصوصیات نیک بوذر در تو وجود دارد و مکارم اخلاقی سلمان در تو نمایان است.
همه فعلت نصایح حزقیل
همه قولت مواعظ لقمان
هوش مصنوعی: تمام کارهایت پر از نصیحتهای حزقیل است و هر گفتارت مانند موعظههای لقمان است.
ای رسومت مرتب از سنت
ای علومت معین از قرآن
هوش مصنوعی: ای روش تو بر اساس سنت استوار است و علم تو از قرآن مشخص و روشن است.
ای صراط قویم را رهبر
ای نکات دقیق را برهان
هوش مصنوعی: ای راهنمای من در مسیر درست، ای کسی که نقاط دقیق و ظریف را روشن میکنی.
روی گردان ز رای و شبهه و شک
رای تابان ز ظن و وهم وگمان
هوش مصنوعی: از نظر به دوری کن و از تردید و شبهه دوری بجوی، چرا که فکر روشن و درخشان از ظن و خیال و گمان نشأت نمیگیرد.
جز توکشنید ای عدیم المثل
ز انس و جان هر که آشکار و نهان
هوش مصنوعی: به جز تو که همچون هیچ کس دیگری نیستی، از روح و جان بر هر کسی که در ظاهر و باطن معروف است، برتر هستی.
اختری صدفلک فرشته درو
پیکری و اندرو هزار انسان
هوش مصنوعی: در اینجا به ستارهای اشاره شده که مانند فرشتهای در آسمان میدرخشد و درون آن هزاران انسان قرار دارند. این تصویر به زیبایی و عظمت ستارهها و وجود انسانها در کائنات پرداخته است.
چون در آرم معانی تو به لفظ
کش بود عاجز از بیان سحبان
هوش مصنوعی: هرگاه بخواهم معنی تو را با کلمات بیان کنم، زبانم از توصیف زیبایی تو ناتوان میشود.
ذره جز خود چه لافد از خورشید
قطره جز خود چه راند از عمان
هوش مصنوعی: هیچ موجود کوچک و ناچیزی نمیتواند درباره عظمت خورشید صحبت کند، مانند این که یک قطره آب نمیتواند از دریا چیزی بگوید.
ای دریغا که در ثنای توام
نیست طول زمان و طی لسان
هوش مصنوعی: ای کاش که من بتوانم در وصف و ستایش تو به مدت طولانی صحبت کنم، اما کلمات و زمان را نمیتوانم به خوبی به کار ببرم.
دادمی ورنه داد مدحت تو
افصح از انوری به از سلمان
هوش مصنوعی: اگر تو را نمیدهم، پس ستایش تو از سخنوری انوری به مراتب برتر از سلمان خواهد بود.
الغرض خواستت چو صانع ملک
خانه ای ز آب و گل کند بنیان
هوش مصنوعی: در نهایت، خواستهات این است که مانند یک هنرمند، بنایی از آب و گل بسازی.
آمد استاد پیرک ابراهیم
با یکی عقل پیر و بخت جوان
هوش مصنوعی: استاد پیر ابراهیم به همراه دانشی کهن و تجربیاتی از سن و سالش، به سراغ کسی جوان و پرامید میرود که دارای بخت و آیندهای روشن است.
اوستاد صنیع نادره صنع
پیر پاکیزه دید قاعده دان
هوش مصنوعی: استاد هنر شگفتانگیز، کار بزرگ و بینظیرش را با دقت و دانش بالا مشاهده کرد.
طرفه طرحی شگرف ریخت رفیع
که از آن به عمارتی نتوان
هوش مصنوعی: درخشان و شگفتانگیز، طرحی توسط دوستی عالیمرتبه ایجاد شد که هیچکس نمیتواند آن را به ساختن یک بنا تبدیل کند.
دلگشا مأمنی به از مینو
کش ندیدی ندی کس به جهان
هوش مصنوعی: دلگشا جایی بهتر از بهشت است، هیچکس در این دنیا چیزی مانند آن را ندیده است.
رونق صنع سنماری
شست پاک این به ناز لوح زمان
هوش مصنوعی: زیبایی و شکوه هنری که از دست من ساخته شده، به لطف زمان و با پاکی خاصی نمایان شده است.
میخ خجلت سپوخت بر بهرام
ننگ نکبت نهاد بر نعمان
هوش مصنوعی: بهرام به خاطر رفتار ناپسندش به شدت شرمنده و خجالتزده است و این خجالت به نوعی بر نعمان نیز تاثیر گذاشته و ننگ و عواقب بدی را بر او تحمیل کرده است.
کاست شوکت به رتبت از مریخ
برد سبقت به رفعت از کیوان
هوش مصنوعی: شکوه و مقام مریخ از کیوان بیشتر است و در عین حال، مرتبه و جایگاه کیوان هم از نظر بلندی بالاتر است.
شست رنگ از نگارخانه ی چین
داغ حسرت کشید بر خاقان
هوش مصنوعی: رنگ و زیبایی از تصویر زیبای چین محو شده و احساس حسرت بر دل فرمانروای آن سرزمین نشسته است.
راست خواهی بدین بنای بدیع
کش شد امروز مظهر این سامان
هوش مصنوعی: اگر حقیقت را بخواهی، این بنای زیبای امروز، نمایانگر و نشانهی این جهان است.
کیست دار الاماره ی تبریز
چیست شمس العماره ی طهران
هوش مصنوعی: کسی که در تبریز مقام و موقعیتی دارد، چه کسی است و در تهران، برجی که نورانی و مشهور است، چه نام دارد؟
برد از یاد ساکنین زمین
نقش بغداد و نام اصفاهان
هوش مصنوعی: یاد ساکنین زمین از زیباییهای بغداد و نام اصفهان رفته است.
به تماشا سزد که حورالعین
سوی جندق برون چمد زجنان
هوش مصنوعی: نگاه کردن به زیباییهای حورالعین در کنار دیگر زنان، زیبا و شایسته است.
در بهشت برین نیارامد
با چنین مسکنی دگر غلمان
هوش مصنوعی: در بهشت بالاتر از این، با این نوع زندگی و مسکن، دیگر جوانان خوشچهرهای نیامدند.
پی تعظیم خاک ایوانش
راست خم گشته پشت هفت ایوان
هوش مصنوعی: به خاطر احترام و ارادت به خاک زیر پایش، تمام قد خم شدهام و حتی هفت ایوان بر سرم سنگینی میکند.
فرق دولت به عرش ساید اگر
دست گردون رسد به گردن آن
هوش مصنوعی: اگر روزی قدرت و مقام به بلندای آسمان برسد، این امکان وجود دارد که سرنوشت به یکباره تغییر کند و آنچه را که در دستان تقدیر است، به چالش بکشد.
با کمال ستایش این خانه
تو در آن مثل ماه در سرطان
هوش مصنوعی: با تمام احترام و ارادت، این خانه تو در اوج زیبایی و درخشش است، مانند ماهی که در برج سرطان در آسمان میتابد.
یا چو بوذر به بنگه ربذه
یا چو سلمان اسیر قید خسان
هوش مصنوعی: یا مثل بوذر که در سرزمین ربذه به سر میبرد، یا مثل سلمان که در بند و اسارت اطرافیانش قرار دارد.
دانمت قدر و جاه از اینها بیش
خود کجا جوی و بحر بی پایان
هوش مصنوعی: من میدانم که تو از این چیزها بیشتر از ارزش و مقام داری، پس چرا به دنبال جوی و دریای بیپایان هستی؟
یونس آسا به کام حوت مقیم
یوسف آسا فتاده در زندان
هوش مصنوعی: یونس مانند کسی است که در شکم ماهی زندگی میکند و یوسف مانند کسی است که در زندان به سر میبرد.
همچو احمد به مأمن بوجهل
همچو مصحف به دامن عثمان
هوش مصنوعی: مانند احمد که در پناه بوجهل قرار دارد، مانند مصحفی که در دامن عثمان است.
برتو باری مبارک این مکمن
تا مکین ناگزر بود ز مکان
هوش مصنوعی: ای تو که در جایگاه مبارکی قرار داری، هرگز از مکان خود دور نخواهی شد.
تن و جان بادت از فسون ایمن
تا به مهد فراغ خفته امان
هوش مصنوعی: بدن و روحت از جادوی هوس در امان است تا زمانی که در آرامش و آسایش به خواب بروی.
دل و دستت چو بحر و کان کافی
باشدی بحر تا مرادف کان
هوش مصنوعی: اگر دل و دستانت مانند دریا باشد، آنگاه دریا بهاندازهای بزرگ و کافی است که میتواند با کان (معدن) هممعنی باشد.
عمر و عشرت تو را بود همدوش
عز و عصمت تو را زید هم شان
هوش مصنوعی: عمر و شادی تو به اندازهی مقام و پاکی تو ارزشمند است.
دوستت سال و ماه در شادی
دشمنت هر چه سال و مه پژمان
هوش مصنوعی: دوستت هر روز و هر ماه در خوشی و خوشحالی باشد، اما دشمن تو هر چه مدت که میگذرد، در غم و ناراحتی به سر ببرد.
پوست بل مغز جو که در معنی
جسم را نیست نسبتی با جان
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که ظاهری که از پوست و جو (گندم) دیده میشود، هیچ ارتباطی با وجود واقعی و معنوی یا روح ندارد. به عبارت دیگر، آنچه که در ظاهر دیده میشود، تنها یک پوسته است و حقیقت عمیقتری در درون وجود دارد که مهمتر از ظواهر به شمار میآید.
سال انجام این سرای سره
نامعین فتد به نام و نشان
هوش مصنوعی: سالِ ساخت و ایجاد این خانهی بزرگ و باشکوه، بهطور مشخص و با نام و نشانی ویژه بر جای خواهد ماند.
خواستیم از صفائیش تاریخ
پاسخی در کمال حسن بیان
هوش مصنوعی: ما خواستیم از پاکی او، تاریخی پیدا کنیم که در آن زیبایی و کمال بیان شده باشد.
گفت پای زوال از ان کوته
برد آب خورنق این بنیان
هوش مصنوعی: گفت که از افت و زوال گرفته شده، این بنیاد را باید از آب و سر زندگی دور نگه داشت.
۱۳۱۰ق
هوش مصنوعی: در این دنیا، هر گامی که برمیداریم و هر تغییری که در زندگیمان به وجود میآید، ما را به سمت شناخت بهتر خود و دیگران سوق میدهد. این تغییرات ممکن است در ابتدا دشوار به نظر برسند، اما در نهایت منجر به رشد و پیشرفت میشوند.