گنجور

شمارهٔ ۳۸۹

با آن همه لطف و مهربانی
داری سر خشم و سر گرانی
پیداست از آن دو چشم جادو
اقسام رموز دل ستانی
بالای تو در زمین برانگیخت
صد چرخ بلای ناگهانی
بشتاب به سیر باغ کآنجاست
گسترده بساط کامرانی
برخیز که سرو قامتان را
جاوید به جای خود نشانی
بخرام که بر سر است ما را
در پای تو شوق جان فشانی
کاندر قدمت هلاک صد بار
بهتر ز حیات جاودانی
برخاک تو خون خویش خوردن
ما را به از آب زندگانی
گفتی که به فرقتم بنه دل
تا باز مرا به خود رسانی
دل کو که نهم به صبر کاو را
بردی ز کفم چنانکه دانی
زنهار تو رسم صابری را
آموز به ما اگر توانی
در پیریم او غلام خود خواند
صد حیف صفایی از جوانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

با آن همه لطف و مهربانی
داری سر خشم و سر گرانی
هوش مصنوعی: با وجود اینکه تو اینقدر مهربان و دلنواز هستی، اما گاهی اوقات حالتی خشمگین و دلگیر داری.
پیداست از آن دو چشم جادو
اقسام رموز دل ستانی
هوش مصنوعی: چشم‌های زیبای او، رازهای دل‌ربایی را به خوبی نشان می‌دهند.
بالای تو در زمین برانگیخت
صد چرخ بلای ناگهانی
هوش مصنوعی: خدای تو بر زندگی‌ات تأثیر زیادی دارد و به ناگاه مشکلات بسیاری به وجود می‌آید.
بشتاب به سیر باغ کآنجاست
گسترده بساط کامرانی
هوش مصنوعی: به سرعت به باغ برو که آنجا امکانات خوشبختی برای تو فراهم شده است.
برخیز که سرو قامتان را
جاوید به جای خود نشانی
هوش مصنوعی: برخیز و به یاد بیاور که نشانه‌ای از زیبایی و جوانی همواره باقی است.
بخرام که بر سر است ما را
در پای تو شوق جان فشانی
هوش مصنوعی: بیا و با زیبایی‌ات ما را در پای خود به جان فشانی وادار کن.
کاندر قدمت هلاک صد بار
بهتر ز حیات جاودانی
هوش مصنوعی: در برابر وجود تو، حتی اگر صد بار نابود شوم، باز هم ارزشش بیشتر از زندگی ابدی است.
برخاک تو خون خویش خوردن
ما را به از آب زندگانی
هوش مصنوعی: بخاری که ما در اینجا می‌ریزیم و زحماتی که می‌کشیم، از زندگی و آسایش برای ما ارزش بیشتری دارد.
گفتی که به فرقتم بنه دل
تا باز مرا به خود رسانی
هوش مصنوعی: تو گفتی که دل را به خاطر خودم نگه دار تا دوباره مرا به سوی خودت برسانی.
دل کو که نهم به صبر کاو را
بردی ز کفم چنانکه دانی
هوش مصنوعی: دل کجاست که من بتوانم آن را آرام کنم؛ کسی که تو آن را از دست من ربودی، درست مانند چیزی که خودت می‌دانی.
زنهار تو رسم صابری را
آموز به ما اگر توانی
هوش مصنوعی: مواظب باش! اگر می‌توانی، صبر و بردباری را به ما یاد بده.
در پیریم او غلام خود خواند
صد حیف صفایی از جوانی
هوش مصنوعی: در دوران پیری، او (محبوب یا معشوق) مرا به خود خدمتگار و غلام خود نامید، و این بسیار دردناک است که زیبایی و طراوت جوانی را از دست داده‌ام.