گنجور

شمارهٔ ۳۸۴

دریغ و درد کز این لطمه های پنهانی
نهاد کشور دل باز رو به ویرانی
ز دیگران بشنو شرح حال من که مرا
خبر ز خویش نباشد ز فرط حیرانی
چه زخمها که به دل خورد و تن بجاست هنوز
مرا بسی عجب آید از این گران جانی
ببند طره ی دلم باز جو ترا چه گناه
که پرسشی بکنی ز آن غریب زندانی
به چشم کفر ندارم چرا سپاری دل
که این معامله دور است از مسلمانی
خیال وصل تو خرسند داردم ورنه
ز هجر حاصل من چیست جز پشیمانی
به خلد بی تو کنم زندگی به دشواری
به همره تو به دوزخ روم به آسانی
به حرمت قد و تعظیم قامتت ننشست
که ایستاده به یک پای سرو بستانی
اگر نه شرم غزال تو بند خاطر اوست
نیاید از چه به شهر آهوی بیابانی
صفایی ار ز خدایت امید مغفرت است
چرا بری همه فرمان نفس شیطانی
به کام خواهی اگر کارهای هر دو جهان
متاب روی ز درگاه وجه یزدانی
جهان دانش و دین آفتاب فضل و شرف
سپهر مجد و کرامت حکیم کرمانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریغ و درد کز این لطمه های پنهانی
نهاد کشور دل باز رو به ویرانی
هوش مصنوعی: متأسفانه، آسیب‌های پنهانی که به کشور وارد شده، باعث شده دل‌ها به سمت ویرانی و ناامیدی برود.
ز دیگران بشنو شرح حال من که مرا
خبر ز خویش نباشد ز فرط حیرانی
هوش مصنوعی: از دیگران بپرسید درباره‌ی من چه می‌گویند، چون من خود از حال و روز خود خبر ندارم و در حیرتم.
چه زخمها که به دل خورد و تن بجاست هنوز
مرا بسی عجب آید از این گران جانی
هوش مصنوعی: زخم‌های زیادی به دل من وارد شده، اما هنوز جسم من در این دنیا باقی مانده است. جای تعجب دارد که چگونه این روح قوی هنوز در این بدن زندگی می‌کند.
ببند طره ی دلم باز جو ترا چه گناه
که پرسشی بکنی ز آن غریب زندانی
هوش مصنوعی: ببند رشته‌های دل مرا، تو چه گناهی کنی اگر از آن زندانی غریب بپرسی.
به چشم کفر ندارم چرا سپاری دل
که این معامله دور است از مسلمانی
هوش مصنوعی: من به کفر شما توجهی نمی‌کنم، چرا باید دل خود را به شما بسپارم در حالی که چنین معاملاتی با مسلمان بودن فاصله دارد.
خیال وصل تو خرسند داردم ورنه
ز هجر حاصل من چیست جز پشیمانی
هوش مصنوعی: اگر به یاد وصال تو خوشحال هستم، به خاطر آن است که اگر نبود، تنها چیزی که به دست می‌آوردم، پشیمانی از جدایی است.
به خلد بی تو کنم زندگی به دشواری
به همره تو به دوزخ روم به آسانی
هوش مصنوعی: بدون تو زندگی در بهشت برایم سخت است، اما با تو حتی اگر به جهنم بروم، برایم آسان خواهد بود.
به حرمت قد و تعظیم قامتت ننشست
که ایستاده به یک پای سرو بستانی
هوش مصنوعی: به خاطر حرمت و زیبایی قامت تو، نشسته است و به احترام ایستاده است، مانند درخت سرو که در باغ ایستاده است.
اگر نه شرم غزال تو بند خاطر اوست
نیاید از چه به شهر آهوی بیابانی
هوش مصنوعی: اگر شرم و حیا وجود نداشت، غزال (آهو) هرگز نمی‌توانست از خود دور شود و به شهر بیابان نخواهد آمد.
صفایی ار ز خدایت امید مغفرت است
چرا بری همه فرمان نفس شیطانی
هوش مصنوعی: اگر از خدا امید داری که تو را ببخشد، پس چرا به همه خواسته‌های نفس و شیطانیت جواب مثبت می‌دهی؟
به کام خواهی اگر کارهای هر دو جهان
متاب روی ز درگاه وجه یزدانی
هوش مصنوعی: اگر به دنبال خوشبختی و لذت واقعی هستی، نباید از درگاه خداوند روی برگردانی.
جهان دانش و دین آفتاب فضل و شرف
سپهر مجد و کرامت حکیم کرمانی
هوش مصنوعی: جهان پر از علم و دین، مانند خورشید بزرگی است که افتخار و شرافت را روشن می‌کند. این روشنایی، نماد عظمت و کرامت حکیم کرمانی است.