شمارهٔ ۳۶۶
ای زلف یار بس که پر از چین و چنبری
دلبند و دل پذیر و دل آویز دلبری
مویی ولی چه موی که بهر شکست ما
پیچیده تر ز مار و قوی تر ز اژدری
تر دست و چابک و چالاک در عمل
گرچه سیاه و سوخته و خشک و لاغری
در هر خم کمند تو نالان هزار دل
مگشا ز هم که گویمت آشوب محشری
پیداست زین کژی و سیاهی که مو به مو
چون هر سیه درون کژ آیین ستمگری
بر چهر مهر تابش وی عاشقی مگر
کآشفته روزگار و پراکنده خاطری
یا پای بست آن لب و دندان نوشخند
یا پاسبان مخزن یاقوت و گوهری
گه دست بر رخش کش وگه سرفکن به پای
آخر چرا ز بخت پریشان مکدری
در آفتاب رخ ز عطش سوختی چرا
با آنکه بر کناره تسنیم وکوثری
جان بخش درحضوری و دور از تو در غیاب
وز عضو عضوم از سر هر موی نشتری
زین پس لقب نه مشک و نه عنبر نهم تو را
کز هر چه خوانمت به ستایش فزون تری
از هر شکنج و چین و خم و پیچ و تاب و بند
صد نافه مشک نابی و صد توده عنبری
خوشبوتری ز عنبر سارا و مشک چین
ور باز این دو گویمت از جای دیگری
گل بویی آنقدر که زهر تار تار موی
تاتارها چو جیب صبا نافه گستری
از فضل زلف یار صفایی ترا صلت
این بس که از سرایت وصفش معطری
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای زلف یار بس که پر از چین و چنبری
دلبند و دل پذیر و دل آویز دلبری
هوش مصنوعی: زلفهای تو به حدی پر پیچ و خم است که دل را میرباید و جذابیت خاصی دارد. تو زیبایی و دلبری که انسان را مجذوب خود میکنی.
مویی ولی چه موی که بهر شکست ما
پیچیده تر ز مار و قوی تر ز اژدری
هوش مصنوعی: مویی وجود دارد که به اندازهای درهم و پیچیده است که برای ما دردسرساز شده، و از نظر قدرت نیز از مار و اژدها قویتر است.
تر دست و چابک و چالاک در عمل
گرچه سیاه و سوخته و خشک و لاغری
هوش مصنوعی: در کار و فعالیت، سریع و چابک است، هرچند که ظاهری سیاه و سوخته، خشک و لاغر دارد.
در هر خم کمند تو نالان هزار دل
مگشا ز هم که گویمت آشوب محشری
هوش مصنوعی: در هر جایی که تو کمند دل را میزنی، هزاران دل نالهزن هستند. اما از هم گسسته نشو، چون میخواهم بگویم که آشوب و اضطراب در دلها برپا شده است.
پیداست زین کژی و سیاهی که مو به مو
چون هر سیه درون کژ آیین ستمگری
هوش مصنوعی: مشخص است که این ناهنجاری و تاریکی مانند هر شیوهای که درون ستمگری وجود دارد، به شکل دقیق و واضحی در همه جزئیات خود نمایان است.
بر چهر مهر تابش وی عاشقی مگر
کآشفته روزگار و پراکنده خاطری
هوش مصنوعی: آن چهرهی تابناک همچون خورشید عشق است، آیا کسی هست که به خاطر آن دلبر، دچار پریشانی و آشفتگی در روزگارش باشد؟
یا پای بست آن لب و دندان نوشخند
یا پاسبان مخزن یاقوت و گوهری
هوش مصنوعی: یا دقت کن به زیبایی لب و دندان آن لبخند، یا از نگهبان گنجینههای یاقوت و گوهر مطلع باش.
گه دست بر رخش کش وگه سرفکن به پای
آخر چرا ز بخت پریشان مکدری
هوش مصنوعی: گاهی نوازش کن و گاهی پایش را به سخره بگیر؛ چرا که در نهایت، به خاطر بخت ناخوشایندت، مایوس نشو.
در آفتاب رخ ز عطش سوختی چرا
با آنکه بر کناره تسنیم وکوثری
هوش مصنوعی: چرا در زیر آفتاب به شدت رنج میکشی و دلت در عذاب است، در حالی که در کنار چشمههای زلال و پربرکت هستی؟
جان بخش درحضوری و دور از تو در غیاب
وز عضو عضوم از سر هر موی نشتری
هوش مصنوعی: تو در حضور میجانی و در غیاب، دور از تو هستم. از هر موی بدنم، قلمی مینویسد که مرا به یاد تو میآورد.
زین پس لقب نه مشک و نه عنبر نهم تو را
کز هر چه خوانمت به ستایش فزون تری
هوش مصنوعی: از این به بعد به تو عنوانهای مشک و عنبر نخواهم داد، زیرا تو از هر چیزی که دربارهات بگویم، ستایشکردنیتر هستی.
از هر شکنج و چین و خم و پیچ و تاب و بند
صد نافه مشک نابی و صد توده عنبری
هوش مصنوعی: از هر نوع زوایا و پیچ و خم و گره و بند، صدها گل خوشبو و تودههای معطر وجود دارد.
خوشبوتری ز عنبر سارا و مشک چین
ور باز این دو گویمت از جای دیگری
هوش مصنوعی: تو بویی خوشتر از عنبر و مشک داری، ولی اگر بخواهم این دو را با تو مقایسه کنم، باید بگویم که از منبعی دیگر این را شایستهتر مییابی.
گل بویی آنقدر که زهر تار تار موی
تاتارها چو جیب صبا نافه گستری
هوش مصنوعی: گل بویی دارد که بهاندازه سمی است که از تارهای موی تاتاریان به مشام میرسد، مانند جیب صبای خوشبو که نافهای را گسترش داده است.
از فضل زلف یار صفایی ترا صلت
این بس که از سرایت وصفش معطری
هوش مصنوعی: زیبایی و جاذبههای زلف محبوب، آنقدر دوستداشتنی است که فقط با یادآوری او و توصیفش، دل انسان شاد و معطر میشود.