گنجور

شمارهٔ ۳

کنون کز ملامت ترا نیست پروا
بکش تیغ بر ما بکش بی محابا
به پای تو جان خواهم افشاند روزی
چه امشب به قتلم رسانی چه فردا
به خون ریزیم حکم کن بی غرامت
که نبود ز جانان جز اینم تمنا
به فرقم قدم رنجه فرما ز رأفت
به دست فراقم ببین چنگ فرسا
رود بی تو عمرم به افغان و زاری
شب و روز پیوسته پنهان و پیدا
رخ از اشک جاری چو تیغ سکندر
دل از زخم کاری چو پهلوی دارا
نثار ترا از درم گر در آیی
ندانم دل از دین نپایم سر از پا
دل مردم از سیر باید تسلی
نه چون من که شوقم فزود ازتماشا
هوای خودی در رضای تو بردم
چو مفتی خدا را ندادم به خرما
به جز درگهت خوابگه بی تفاوت
چه خارا و خارم چه کتان و دیبا
ترا نیست از چهر و لعلش نصیبی
صفایی بشو دست زین نان و حلوا

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کنون کز ملامت ترا نیست پروا
بکش تیغ بر ما بکش بی محابا
هوش مصنوعی: حال که دیگر از انتقاد تو بیمی نداریم، با بی‌پروا تیغ را بر ما بزن.
به پای تو جان خواهم افشاند روزی
چه امشب به قتلم رسانی چه فردا
هوش مصنوعی: روزی جانم را فدای تو می‌کنم، هرچند امشب به دست تو کشته شوم یا فردا.
به خون ریزیم حکم کن بی غرامت
که نبود ز جانان جز اینم تمنا
هوش مصنوعی: به ما دستور بده که بدون هیچ عذری خون بریزیم، چون غیر از این خواسته از محبوبم ندارم.
به فرقم قدم رنجه فرما ز رأفت
به دست فراقم ببین چنگ فرسا
هوش مصنوعی: لطفاً با لطف و محبت خود بر سرم قدم بگذار و با دیدن غم جدایی‌ام، به رنجی که ایجاب کرده، اندکی توجه کن.
رود بی تو عمرم به افغان و زاری
شب و روز پیوسته پنهان و پیدا
هوش مصنوعی: بدون تو، زندگی‌ام به سوگواری و ناله گذرانده می‌شود، هر روز و شب به طور مداوم، هم در پنهان و هم در نمایان.
رخ از اشک جاری چو تیغ سکندر
دل از زخم کاری چو پهلوی دارا
هوش مصنوعی: چهره‌ای زیبا و خیره‌کننده مانند شمشیر سکندر دارد و دل من پر از درد و زخم‌هایی عمیق مانند زخم‌های داریوش است.
نثار ترا از درم گر در آیی
ندانم دل از دین نپایم سر از پا
هوش مصنوعی: اگر تو وارد شوی و به من نیکی کنی، نمی‌دانم چه بر سر دل من می‌آید و از دین و آیین خود پا برمی‌دارم یا نه.
دل مردم از سیر باید تسلی
نه چون من که شوقم فزود ازتماشا
هوش مصنوعی: دل مردم باید از دیدن دل خوش شود، اما من به خاطر تماشای زیبایی‌ها همیشه اشتیاقم بیشتر می‌شود.
هوای خودی در رضای تو بردم
چو مفتی خدا را ندادم به خرما
هوش مصنوعی: من خواسته‌ی خود را در رضایت تو قرار داده‌ام، همان‌طور که یک مفتی نباید تحت تأثیر یک خرما قرار گیرد.
به جز درگهت خوابگه بی تفاوت
چه خارا و خارم چه کتان و دیبا
هوش مصنوعی: غیر از مکان تو، هیچ‌جا برای من آرامش‌بخش نیست. مهم نیست که وضعیت من چگونه است، چه در حال رنج کشیدن باشم یا در حال زندگی راحت و خوش.
ترا نیست از چهر و لعلش نصیبی
صفایی بشو دست زین نان و حلوا
هوش مصنوعی: تو از زیبایی و لذت‌های چهره و لب‌هایش بهره‌ای نداری، بنابراین از این نان و حلوا که مایه‌ی زینت و خوشی است، دست بکش.