شمارهٔ ۲۰۴
ستم گری که جفا کیش اوست دل برباید
ندانم ار به وفا خو کنند چه فتنه نماید
بتی که با همه کین عالمیش عاشق و حیران
خدا نکرده چه خواهد شد ار به مهر گراید
چو عمر رفت و وعیدم به قتل داد دریغا
فزودم انده دیگر که عهد بست و نپاید
مرا ز پای درآورد و دل خورم که ندانم
پس از هلاک من آیا غم تو با که برآید
هلاک خود به فراق اختیار کردم و شادم
که بی تو مرگ مرا ممکن است و صبر نشاید
من و غم تو و دنیا و آخرت دگران را
اگر ملال بکاهد وگر نشاط فزاید
مرا ز خانه به گل گشت بوستان نفرستی
که بی توام ز تماشای باغ دل نگشاید
اگر تو روی نپوشی میان مردم ازین پس
کسی ز شرم تو باغ بهشت را نستاید
یکی در برابر واعظ بیا و پرده برافکن
حدیث حور بگو دیگر این قدر نسراید
تحمل غم هجران مجو دگر صفایی
که این امور خود از شخص ناصبور نیاید
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ستم گری که جفا کیش اوست دل برباید
ندانم ار به وفا خو کنند چه فتنه نماید
هوش مصنوعی: کس که جور و ستمش بر قلبها سنگینی میکند، اگر روزی دل کسی را بدزدد، نمیدانم اگر با محبت و صداقت رفتار کند، چه عواقبی ممکن است به بار بیاورد.
بتی که با همه کین عالمیش عاشق و حیران
خدا نکرده چه خواهد شد ار به مهر گراید
هوش مصنوعی: اگر کسی با تمام کینههایی که از دنیا و مردم دارد، نتوانسته به عشق و حیرت خداوند دست یابد، اگر روزی به محبت کسی دیگر گرایش پیدا کند، چه سرنوشتی خواهد داشت؟
چو عمر رفت و وعیدم به قتل داد دریغا
فزودم انده دیگر که عهد بست و نپاید
هوش مصنوعی: وقتی عمرم گذشت و وعدهای که درباره قتل من بود به حقیقت پیوست، افسوس که بر رنجشهای دیگری افزوده شد، چرا که قولی که داده شد، پایدار نماند.
مرا ز پای درآورد و دل خورم که ندانم
پس از هلاک من آیا غم تو با که برآید
هوش مصنوعی: او مرا به زانو درآورد و دل من در عذاب است، نمیدانم پس از مرگم آیا کسی هست که برای غم تو بگرید.
هلاک خود به فراق اختیار کردم و شادم
که بی تو مرگ مرا ممکن است و صبر نشاید
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری از تو خود را به هلاکت میاندازم و خوشحالم که مرگم بدون تو ممکن است؛ زیرا تحمل این دوری از تو برایم ممکن نیست.
من و غم تو و دنیا و آخرت دگران را
اگر ملال بکاهد وگر نشاط فزاید
هوش مصنوعی: من و درد تو و زندگی و آخرت دیگران، اگر غم و اندوهی را کم کند یا شادی و نشاطی را بیشتر به وجود آورد، چه خوب است.
مرا ز خانه به گل گشت بوستان نفرستی
که بی توام ز تماشای باغ دل نگشاید
هوش مصنوعی: مرا از خانه بیرون نکن، زیرا بدون تو از تماشای زیباییهای باغ دل خوشحال نخواهم شد.
اگر تو روی نپوشی میان مردم ازین پس
کسی ز شرم تو باغ بهشت را نستاید
هوش مصنوعی: اگر تو در میان مردم خود را پنهان کنی، دیگر هیچکس به خاطر شرم تو به بهشت تکیه نخواهد کرد.
یکی در برابر واعظ بیا و پرده برافکن
حدیث حور بگو دیگر این قدر نسراید
هوش مصنوعی: کسی بیاید و در برابر واعظ صحبت کند و پرده از حقیقت بردارد، حرف از حوریان بهشت بزند. دیگر نیازی نیست اینقدر واعظی به تکرار و داستانپردازی بپردازد.
تحمل غم هجران مجو دگر صفایی
که این امور خود از شخص ناصبور نیاید
هوش مصنوعی: غم جدایی را تحمل نکن، زیرا زیبایی این احساسات از کسانی که صبر ندارند، ناشی نمیشود.

صفایی جندقی