گنجور

شمارهٔ ۱۷۴

فغان که نیست مرا در دهان زبانی چند
که از معانی حسنت کنم بیانی چند
کجا مجال که تا صبح حشر هر نفسی
کنم ز شام فراق تو داستانی چند
غم تو سوخت ریاضم به می چه خواهد ماند
به یک بهار اگر برخورد خزانی چند
نه باغبان و نه گلچین مرا به داد رسید
به سینه ماند همان حسرت فغانی چند
مگر به چنگ کنم یک ره آستین را
هزار ناحیه سودم بر آستانی چند
ز خوف و خشیت و خواری ز صبر و صدق و صفا
به عرض عشق تو آورد به ارمغانی چند
به چاک سینه ام از زخم آخرین پیداست
ز تیرهای نخستین به دل نشانی چند
مرا سپار به سگ های کوی خویش کنون
که نیست از همه هستی جز استخوانی چند
کجاست جز تو که آرایش صد انجمنی
صنوبری که بود زیب بوستانی چند
به قدر چهر خود آزادکن صفایی را
ز سرو و سوری و شمشاد و ارغوانی چند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

فغان که نیست مرا در دهان زبانی چند
که از معانی حسنت کنم بیانی چند
هوش مصنوعی: ای وای، که زبانم قادر به بیان زیبایی‌ها و معانی تو نیست! چقدر دلم می‌خواهد که بتوانم دربارهٔ زیبایی‌ات صحبت کنم و احساساتم را با کلمات منتقل کنم، اما هیچ زبانی برای این کار کافی نیست.
کجا مجال که تا صبح حشر هر نفسی
کنم ز شام فراق تو داستانی چند
هوش مصنوعی: کجا فرصتی دارم که تا صبح قیامت هر نفسی را برای تو داستانی از جدایی‌ام بگویم؟
غم تو سوخت ریاضم به می چه خواهد ماند
به یک بهار اگر برخورد خزانی چند
هوش مصنوعی: غم تو باعث شد که عارفتم را بسوزانم و دیگر چیزی از آن باقی نماند. اگر در یک بهار، چندین خزانی را تجربه کنم، چه فایده‌ای خواهد داشت؟
نه باغبان و نه گلچین مرا به داد رسید
به سینه ماند همان حسرت فغانی چند
هوش مصنوعی: نه باغبان و نه گلچین نتوانستند به من کمک کنند و حسرت و فغان در دل من باقی ماند.
مگر به چنگ کنم یک ره آستین را
هزار ناحیه سودم بر آستانی چند
هوش مصنوعی: آیا ممکن است راهی پیدا کنم که با دستم آستینم را بگیرم و از آن هزاران فایده به دست آورم، فایده‌هایی که در خانه‌های مختلف هستند؟
ز خوف و خشیت و خواری ز صبر و صدق و صفا
به عرض عشق تو آورد به ارمغانی چند
هوش مصنوعی: از ترس و بیم و خجالت، از صبر و صداقت و پاکی، به خاطر عشق تو چندین هدیه آورده‌ام.
به چاک سینه ام از زخم آخرین پیداست
ز تیرهای نخستین به دل نشانی چند
هوش مصنوعی: در سینه‌ام نشانه‌های زخم آخرین به وضوح دیده می‌شود، ناشی از تیرهای اولیه‌ای که به قلبم زده شده است.
مرا سپار به سگ های کوی خویش کنون
که نیست از همه هستی جز استخوانی چند
هوش مصنوعی: اکنون که دیگر هیچ چیز از وجودم باقی نمانده و فقط چند استخوان دارم، مرا به سگ های محله‌ام بسپار.
کجاست جز تو که آرایش صد انجمنی
صنوبری که بود زیب بوستانی چند
هوش مصنوعی: کجا می‌توانم پیدا کنم کسی را که به زیبایی تو باشد، کسی که مانند یک سرو در میان باغ‌ها و بوستان‌ها به نظر برسد و زیبایی‌اش همچون صدها مجلس زیبا باشد؟
به قدر چهر خود آزادکن صفایی را
ز سرو و سوری و شمشاد و ارغوانی چند
هوش مصنوعی: به اندازه زیبایی خود، فضایی زیبا با درختان سرو، گل‌های سرخ و یاس و سایر رنگ‌ها بساز.