گنجور

بخش ۳۰ - فی المناجات

خدایا نفس ما را راهبر کن
سر و سرخیل ارباب سفر کن
مر این مرغ همم را بال و پر ده
شکوه و فر معراج ظفر ده
رسان بر وحدت جمع کمالم
به از این کن که اکنونست حالم
مرا در سیر ثانی گرم پی کن
علاج سرد طبعان را بمی کن
مرا زان می که دور از رنگ و از بوست
زمانی دور کن چون مغز از پوست
شرابی ده بقدرت هم ترازو
که من با او بسنجم زور بازو
اگر بازوی مائی ماند از کار
شوم بازوی قدرت را سزاوار
بجامم ریز آن صهبای سرمد
که تاکش رسته از بطحای احمد
رزی کش آب جوی از جدول ذات
شراب اوست دور از رنج آفات
رزی کش صدر خمتی مرتبت باغ
بود کحل زمینش کحل مازاغ
شرابی کش خمستی سر منصور
بود انگور تاکش آیه نور
میی کز ساغر حبل المتینست
خم او رحمه للعالمینست
خدایا سیر ما را سرمدی کن
رفیق سیر سر احمدی کن
کلید قفل صندوق ولایت
بدست تست ما را کن عنایت
بنام خویش هستی را رقم زن
سوائی را بسر سنگ عدم زن
تو در سیر و سلوک از جمله بیشی
کسی نبود تو خود در سیر خویشی
ز بدو سیر تا ختم مسالک
تو وجه باقی و غیر از تو هالک
توئی سیار و سیر و راه و مقصود
نباشد جز تو در اسفار موجود
علی و سائل و مردود و مقبول
توئی این نقطه محسوس معقول
توئی این نقطه سیال ساری
ازل را تا ابد در دور جاری
نه پیدائی نه پنهانی ز بیرون
ز پیدا و نهان ای ذات بیچون
خمستی گاه و گه می گاه ساقی
درین میخانه نبود جز تو باقی
بدور ما خم و خمخانه و جام
نباشد غیر رند دردی آشام
بچشم ما اگر شام ارد مشقست
تمامی پرتو انوار عشقست
اگر سنگست برهان تجلیست
اگر رویست عکس روی مولیست
بدید دل اگر سنگ و اگر روست
نباشد غیر جان در جامه پوست
که جامه پوست در شهری که یارست
نباشد پوست مغز هوشیارست
توئی طالب توئی مطلوب مطلق
ببام خویش زن کوس اناالحق
انا الحق بانگ کوس بام هستیست
اناالموجود سر می پرستیست
انا اللهست بار نخله طور
بسینای ولایت لمعه نور
سویدای ولی الله مقامش
که باشد مهدی موجود نامش
انا المحبوب ما را سر ساریست
سوی المطلوب امر اعتباریست
حقیقت نیست غیر ذات وحدت
خدا پیداست از مرآت وحدت
مرا این آب تا ناخن ز حلقست
خدا آبیست کاندر جوی خلقست
بر چشمی که بیمویست و بیناست
سر موی سر اندر ناخن پاست
بدید دل که در توحید طاقست
حقیقت بود خلق اختلاقست
نمود ما سوی اللهست بی بود
زیان ما سوی حق را بود سود
بجز حق خویش را در جستجو نیست
بعالم جسته ام من غیر او نیست
تو گر بر دیده مجنون نشینی
بجز دیدار لیلی را نبینی
من و مجنون دو هم سیر پریشیم
دو عاشق پیشه فرخنده کیشیم
هدف معشوق و ما تیر شهابیم
بپیکان طلب پر عقابیم

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خدایا نفس ما را راهبر کن
سر و سرخیل ارباب سفر کن
هوش مصنوعی: خدایا، به ما کمک کن تا در مسیر درست حرکت کنیم و راه را برای ما هموار گردان.
مر این مرغ همم را بال و پر ده
شکوه و فر معراج ظفر ده
هوش مصنوعی: این شعر به تمایل و آرزوی پرواز و آزادی اشاره دارد. گویا شاعر از خداوند می‌خواهد که به او و مرغی که در دل دارد، بال و پر بدهد تا بتوانند به اوج و مقام بلندی برسند. به عبارت دیگر، او از خدا می‌خواهد که برای این مرغ که نماد آرزوها و آمال اوست، امکانات و شرایطی فراهم کند تا به موفقیت و پیروزی دست یابد.
رسان بر وحدت جمع کمالم
به از این کن که اکنونست حالم
هوش مصنوعی: حالتی که اکنون دارم، بهتر از این است که بخواهم به کمال و وحدت جمع دست پیدا کنم.
مرا در سیر ثانی گرم پی کن
علاج سرد طبعان را بمی کن
هوش مصنوعی: به من بگو که چگونه می‌توانم در این مدت کوتاه، به درمان افرادی که دچار سردی و کسالت هستند کمک کنم.
مرا زان می که دور از رنگ و از بوست
زمانی دور کن چون مغز از پوست
هوش مصنوعی: مرا از آن نوشیدنی که به دور از رنگ و عطر است، به مدت زمانی دور کن، همان‌طور که مغز را از پوست جدا می‌کنند.
شرابی ده بقدرت هم ترازو
که من با او بسنجم زور بازو
هوش مصنوعی: م به من شرابی بده که قدرتش با من برابر باشد؛ تا بتوانم نیروی خود را با آن بسنجم.
اگر بازوی مائی ماند از کار
شوم بازوی قدرت را سزاوار
هوش مصنوعی: اگر قدرت من در تلاش و کوشش محدود شود، باید به نیرویی بالاتر و قوی‌تر تکیه کنم.
بجامم ریز آن صهبای سرمد
که تاکش رسته از بطحای احمد
هوش مصنوعی: مقداری از آن شراب ابدی به من بده که شیره‌اش از سرزمین مقدس احمد بیرون آمده است.
رزی کش آب جوی از جدول ذات
شراب اوست دور از رنج آفات
هوش مصنوعی: آب زلال جوی، ناشی از ذات و خاصیت شراب اوست و این خاصیت، ما را از مشکلات و آفات دور می‌کند.
رزی کش صدر خمتی مرتبت باغ
بود کحل زمینش کحل مازاغ
هوش مصنوعی: در این بیت به توصیف زیبایی و طراوت باغی اشاره شده است که مانند چشمی زیبا، جذاب و دلرباست. این باغ به قدری دلنشین است که به زمین زیبایی خاصی بخشیده و آن را شبیه به یک نگین گرانبها کرده است.
شرابی کش خمستی سر منصور
بود انگور تاکش آیه نور
هوش مصنوعی: در اینجا به یک نوشیدنی اشاره شده که اثرات خاصی دارد و نام منصور بر آن گذاشته شده است. انگور، که منبع این نوشیدنی است، نماد روشنایی و نورانی شدن است. این معنی نشان‌دهنده‌ی تأثیر مثبت و فرح‌بخش شراب است.
میی کز ساغر حبل المتینست
خم او رحمه للعالمینست
هوش مصنوعی: مستی که در جامی سرازیر است، همانند رشته محکم و استواری است که می‌تواند آرامش و رحمت را برای جهان به ارمغان آورد.
خدایا سیر ما را سرمدی کن
رفیق سیر سر احمدی کن
هوش مصنوعی: ای خدا، ما را به حالت روحانی و بی‌پایان درآور و همراهی‌امان را به گونه‌ای قرار ده که به خوبی و زیبایی پناه ببریم.
کلید قفل صندوق ولایت
بدست تست ما را کن عنایت
هوش مصنوعی: کلید قفل حکومت و سرپرستی در دست توست؛ خواهش می‌کنیم با لطف و توجه خود به ما کمک کنی.
بنام خویش هستی را رقم زن
سوائی را بسر سنگ عدم زن
هوش مصنوعی: با نام خود، وجود را شکل بده و بر بی‌نهایت و ناشناخته‌ها غلبه کن.
تو در سیر و سلوک از جمله بیشی
کسی نبود تو خود در سیر خویشی
هوش مصنوعی: در مسیر رشد و پیشرفت معنوی، تو جزو بهترین‌ها هستی و هیچ کس به اندازه خودت در این راه نمی‌تواند به تو کمک کند، زیرا راه خودت را خودت باید طی کنی.
ز بدو سیر تا ختم مسالک
تو وجه باقی و غیر از تو هالک
هوش مصنوعی: از آغاز سفر تا پایان راه، تنها تویی که باقی می‌مانی و غیر از تو همه چیز نابود و زائل است.
توئی سیار و سیر و راه و مقصود
نباشد جز تو در اسفار موجود
هوش مصنوعی: تو از ستاره‌ها در حرکت و سفر هستی، و هیچ مقصدی جز خودت در این سفرها وجود ندارد.
علی و سائل و مردود و مقبول
توئی این نقطه محسوس معقول
هوش مصنوعی: تو همانی که علی، سائل، مردود و مقبول را در وجود خود داری؛ این نکته‌ای است که هم قابل درک است و هم محسوس.
توئی این نقطه سیال ساری
ازل را تا ابد در دور جاری
هوش مصنوعی: تو همان نقطه‌ای هستی که از آغاز تا پایان، جریان حیات را در دورانی بی‌انتها ادامه می‌دهی.
نه پیدائی نه پنهانی ز بیرون
ز پیدا و نهان ای ذات بیچون
هوش مصنوعی: نه در حالت نمایانی هستی و نه در حالت پنهانی؛ تو فراتر از همه‌ی ظواهر و باطن‌ها هستی، ای ذات بی‌نهایت و بدون نقص.
خمستی گاه و گه می گاه ساقی
درین میخانه نبود جز تو باقی
هوش مصنوعی: در این میخانه، گاهی فقط تو هستی که باقی مانده‌ای و هیچ کس دیگری نیست.
بدور ما خم و خمخانه و جام
نباشد غیر رند دردی آشام
هوش مصنوعی: اگر در اطراف ما خبری از میخانه و جام نباشد، تنها یک آدم رند و دردکشیده به دور ما می‌چرخد.
بچشم ما اگر شام ارد مشقست
تمامی پرتو انوار عشقست
هوش مصنوعی: اگر برای ما شامی تلخ هم باشد، باز هم تمام نورها و زیبایی‌های عشق را به همراه دارد.
اگر سنگست برهان تجلیست
اگر رویست عکس روی مولیست
هوش مصنوعی: اگر چیزی سخت و بی‌روح باشد، می‌توان با نور و روشنی آن را به وضوح دید. اگر زیبایی و عشق جلوه‌گر شود، آن در واقع نشانه‌ای از زیبایی معشوق است.
بدید دل اگر سنگ و اگر روست
نباشد غیر جان در جامه پوست
هوش مصنوعی: اگر دل سنگی باشد یا روستایی، نباید فراموش کرد که تنها جان در این لباس فانی وجود دارد.
که جامه پوست در شهری که یارست
نباشد پوست مغز هوشیارست
هوش مصنوعی: در شهری که محبوب حضور ندارد، حتی ظاهر زیبا و شیک هم بی‌فایده است و تنها نشان‌دهنده‌ی پوسته‌ای از وجود است، در حالی که درون انسان باید هوشیار و آگاه باشد.
توئی طالب توئی مطلوب مطلق
ببام خویش زن کوس اناالحق
هوش مصنوعی: تو جوینده‌ی چیزی و همان چیز کامل و نهایی هستی. در اوج وجود خود، با صدای بلند از حقیقت وجودی‌ات آگاه باش و آن را اعلام کن.
انا الحق بانگ کوس بام هستیست
اناالموجود سر می پرستیست
هوش مصنوعی: در اینجا بیان می‌شود که "من حقیقت هستم" صدایی است که در بام وجود و هستی به گوش می‌رسد. همچنین اشاره به این دارد که "من موجود" نشانه پرستش و عشق است. این بیان به مفهوم عمیق وجود و عشق به حقیقت اشاره می‌کند.
انا اللهست بار نخله طور
بسینای ولایت لمعه نور
هوش مصنوعی: من به حقایق خداوند نگاهی عمیق دارم، چنانکه در درخت بلند کوه طور که در سینای وحی و نور تابان است.
سویدای ولی الله مقامش
که باشد مهدی موجود نامش
هوش مصنوعی: سویدای ولی الله، اشاره به مقام و جایگاه خاص او دارد و مهدی، نام اوست که هم‌اکنون در میان ما حضور دارد.
انا المحبوب ما را سر ساریست
سوی المطلوب امر اعتباریست
هوش مصنوعی: من محبوب هستم و سرّی در دل دارم که به سوی خواسته‌هایم می‌کشاند، این موضوع تنها یک اعتبار و مفهوم ذهنی است.
حقیقت نیست غیر ذات وحدت
خدا پیداست از مرآت وحدت
هوش مصنوعی: غیر از ذات یگانه خداوند، هیچ حقیقت دیگری وجود ندارد و این موضوع از آینه‌ی وحدت کاملاً مشخص است.
مرا این آب تا ناخن ز حلقست
خدا آبیست کاندر جوی خلقست
هوش مصنوعی: این آب که به دست من رسیده، از وجود خداوند سرچشمه می‌گیرد و به نوعی به زندگی مردم ارتباط دارد.
بر چشمی که بیمویست و بیناست
سر موی سر اندر ناخن پاست
هوش مصنوعی: بر چشمی که مو ندارد و قادر به دیدن است، موی سر در ناخن پنهان شده است.
بدید دل که در توحید طاقست
حقیقت بود خلق اختلاقست
هوش مصنوعی: دل من به این نتیجه رسیده است که در توحید، حقیقت وجود دارد، اما آنچه مردم می‌سازند و تصور می‌کنند، تنها یک ساختار و ظاهری از واقعیت است.
نمود ما سوی اللهست بی بود
زیان ما سوی حق را بود سود
هوش مصنوعی: ظاهر ما غیر از خدا چیزی نیست و وجودی ندارد. هر چیز غیر از حق و خداوند، زیان است و تنها چیزی که سود دارد، بازگشت به حقیقت و حق است.
بجز حق خویش را در جستجو نیست
بعالم جسته ام من غیر او نیست
هوش مصنوعی: من فقط به دنبال حق خودم هستم و هیچ چیز دیگری در این جهان برایم اهمیت ندارد؛ جز او، چیزی را نیافتم.
تو گر بر دیده مجنون نشینی
بجز دیدار لیلی را نبینی
هوش مصنوعی: اگر تو در چشمان مجنون بنشینی، او جز دیدن لیلی هیچ‌چیز دیگری نمی‌بیند.
من و مجنون دو هم سیر پریشیم
دو عاشق پیشه فرخنده کیشیم
هوش مصنوعی: من و مجنون، هر دو در حالتی آشفته و پریشان به سر می‌بریم. ما دو عاشق هستیم که در مسیر عشق و محبت، با خوش باوری و دلگرمی حرکت می‌کنیم.
هدف معشوق و ما تیر شهابیم
بپیکان طلب پر عقابیم
هوش مصنوعی: معشوق هدف ماست و ما مانند تیر شهاب، با هدف و عزم راسخ به سمت او حرکت می‌کنیم. تلاش ما در جست‌وجوی او همچون پرنده‌ای با بال‌های قدرتمند و بلند است.