بخش ۲۶ - توضیح
چو موسی طبل ار نی زد بنوبت
شرر زد بر ملائک نار غیرت
که ما با اینکه از صقع وجودیم
حباب و موج این دریای جودیم
بحق هرگز نکردیم این جسارت
ز خاکی از چه سر زد این عبارت
به حربه آتشین آن زمره نور
بموسی حمله ور گشتند در طور
که ای نوزاده زنهای حایض
چرا کردی تخطی در فرایض
چه حاصل بردی ای شوریده خاک
ازین شورش که افکندی بافلاک
چه سود آوردی ای آلوده رنگ
ازین سودای بی سرمایه جز ننگ
تو از خاکی چه خواهی سرفرازی
ب آتش کن نه با خورشید بازی
بچشم سر چسان کس بیند آن ذات
که بیرونست از وضع و محاذات
نتابد نور اوصاف ثبوتی
باستجلای پرده عنکبوتی
کنون با حربه های آتش قهر
کنیمت همچو آتش شهره شهر
دمی ای مرغ بی هنگام دم گیر
بده سر پای رفتار عدم گیر
ز حد خویش پا بیرون نهادن
بود سر را بباد قهر دادن
شد از قول ملک وز هول آتش
دماغ فکرت موسی مشوش
گریز شش جهه را راه مسدود
پناهی به ندید از حصن مقصود
بدان حضرت کشیدش ناله دل
دل او رفت و او دنباله دل
خدا را آن شبان طور حاجات
نمودی با زبان دل مناجات
که ای دست نجات از این مغاکم
رهائی ده که مشرف بر هلاکم
ملک بیند مرا سافل فلک هم
فلک از سیر من غافل ملک هم
تو آگاهی که من مشتاق نورم
تو نور نخل و من موسای طورم
چو کرد آن شیرخواره عشق زاری
شد از پستان رحمت شیر جاری
نمودش حق بچشم سر بینا
بچندین سوی چندین طور سینا
بهر طوری هزاران موسی فرد
بهمت جفت آن مردانه مرد
دل اندر هایهوی لا تذرنی
زبان در گفتگوی رب ارنی
عجب تر آنکه میاید از این در
جواب هر یکی بر طرز دیگر
یکی را لن ترانی برده از دست
یکی از باده لا تقنطوا مست
یکی را کرده لا تحزن طربساز
یکی بشنیده از لا تاء/من آواز
نه آن واپس رود نه آید این پیش
بیک قولند هم آواز و هم کیش
خدا خوی و خدا جوی و خداگوی
بجسم هر کلیمی هر سر موی
ملک چون دید موسی از عدد بیش
فکندی بال و بگرفتی سرخویش
ولی در دوره منصور احمد
ز سینای علی در طور احمد
ز دست ار موسی اندازد عصا را
ملک در حلقه ماند اژدها را
که با دست و عصا و کوشش و جوش
ز حد پیشست موسای نمدپوش
سراسر سر حق در سینه دارند
تو گوئی در مند آئینه دارند
ولیکن دارد این موسی ب آثار
ز موسای نخستین فرق بسیار
یکی با آنکه در طور معانیست
جواب ار نی او لن ترانیست
یکی در جنگ و جوش جیش مردم
گروهی جمله کالانعام بل هم
چو پور دوم آن آشفته دوست
ظهور جان جان در کسوت پوست
که گوید کی تو بودی دور ای یار
که تا ما را رساند بر تو آثار
تو کی غائب شدی از دیده جان
که باشد دیدنت محتاج برهان
الا ای مقتل عشاق کویت
شود کور ار نبیند چشم رویت
یک سر خدا گوید بمنصور
یکی جام صفا بخشد بطیفور
که این بر منبر و آن بر سر دار
ولایت را کنندی کشف اسرار
شه دیگر دمد در نای سیری
نوای لیس فی الدارین غیری
شهی در کوی و سلطانی بمصرع
کشندی پرده از سر مقنع
ولایت ساری و جاریست چون نهر
بکوی از کوی و از بازار در شهر
نه مقطع دارد این دولت نه مبدا
بهر دوری بود پنهان و پیدا
ز صنع مهدی این اکسیر اعظم
شود طرح و کند زر قلب آدم
برین تدبیر و این صنعست بالطوع
ولیکن مهدویت نیست بالنوع
بود مهدی امام حی قائم
که طور اوست در اطوار دائم
ز صلب عسکری در بطن نرجس
مکان و لامکان را ماه مجلس
بدست اهل دل پیمانه اوست
دل کامل تجلی خانه اوست
بود دل بیت معمور ولایت
در و دیوارش از نور ولایت
مقامش مضرب خرگاه مهدیست
دل وارسته بیت الله مهدیست
خدا را چونکه با مهدی دوئی نیست
خدا باشد نه دل و ما توئی نیست
ولی را جای در دلهاست بی شک
خدا در بنده منزلهاست بی شک
درین دل خوبروئی خانه کردست
چو گنج و خانه را ویرانه کردست
دلارامی دلم را برده از دست
که دل در دست عشقش ماهی و شست
بشست عشق نفتاد ایچ ماهی
بجز دل کش بود شست الهی
گرم ویرانه کرد افسانه عشق
گنه آباد بادا خانه عشق
بود عشق آتشین و آهنین دل
وگرنه چون بود ثابت چنین دل
شرر زد آتشین خوئی بجانم
ز آتش سوخت مغز استخوانم
نوائی مانده و نائی دگر هیچ
سری ماندست و سودائی دگر هیچ
فنای فقر را سلطان شناسد
بود روشن که جان را جان شناسد
شناسای ولایت صاحب دل
نه آنکو مینهد گل بر سر گل
کسی داند که از سلطانیش ننگ
نه آنکو سنگ دارد بر سر سنگ
شناسد اولیا مر اولیا را
خداوندا نه هر ناکس خدا را
ولی را جز ولی همدم نباشد
درینجا جای نامحرم نباشد
تو قشری اولیا لب لبابند
به نشناسی که در تحت قبابند
اگر در کعبه باشند و اگر دیر
بهم خویشندی و بیگانه از غیر
تو کورستی ندانی نور خود چیست
ز گرمی پی توان بردن مگو نیست
برین انکار چون شمشیر عریان
مزن خود را که جسمت گشته بیجان
ترا قاف منیت پرده دارست
گذر زین قاف سیمرغ آشکارست
توانی برد پی بر حال سیمرغ
اگر سازی وطن بر بال سیمرغ
بجوعست و سهر باصمت و عزلت
تو در پر خوردن و در خواب غفلت
شهود ار نیست باید ذکر بسیار
که یارستی درخت ذکر را بار
ولی از بعد بار یار چیدن
درخت ذکر را باید بریدن
ببر پی بر خدا از ذکر و از فکر
که مذکورست عین ذاکر و ذکر
بدین آلودگی بی علم و ادراک
تو خواهی برد پی بر عالم پاک
خدا بنشسته در دلهای پاکست
نه آنکو بسته این آب و خاکست
دل وابسته بر این خاک دل نیست
خدا در دل بود در آب و گل نیست
تو کن پرواز از این آب و گل پست
که سلطان را نشیند باز بر دست
مگر بر ساعد سلطان نشیند
که چشم باز سلطان را نبیند
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو موسی طبل ار نی زد بنوبت
شرر زد بر ملائک نار غیرت
هوش مصنوعی: چنانچه موسی در نواختن طبل موفق شد، آتش غیرت از خود به ملائکه نشان داد.
که ما با اینکه از صقع وجودیم
حباب و موج این دریای جودیم
هوش مصنوعی: ما با اینکه از ذات وجودی خویش پاک و خالص هستیم، در واقع مانند حباب و موجی در این دریای بخشندگی هستیم.
بحق هرگز نکردیم این جسارت
ز خاکی از چه سر زد این عبارت
هوش مصنوعی: ما هرگز این جسارت را از خود نشان ندادیم، پس از کجا این سخن ناشی شده است که به ما نسبت داده شده؟
به حربه آتشین آن زمره نور
بموسی حمله ور گشتند در طور
هوش مصنوعی: جمعی از نورانیها به سوی موسی در کوه طور حمله کردند و این کار را با ابزار آتشین و خطرناک انجام دادند.
که ای نوزاده زنهای حایض
چرا کردی تخطی در فرایض
هوش مصنوعی: ای نوزاد! چرا در مورد احکام و قوانین اسلامی که مربوط به زنان حائض است، خطا کردهای؟
چه حاصل بردی ای شوریده خاک
ازین شورش که افکندی بافلاک
هوش مصنوعی: ای شوریدهحالِ خاکی، از این هیاهو چه سودی به دست آوردی که خود را به آسمانها پرتاب کردی؟
چه سود آوردی ای آلوده رنگ
ازین سودای بی سرمایه جز ننگ
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر رنگ و زیبایی ظاهریات به این دنیا آمدهای، از این عشق بیمقدار چه فایدهای برایت دارد جز خجالت و شرمساری؟
تو از خاکی چه خواهی سرفرازی
ب آتش کن نه با خورشید بازی
هوش مصنوعی: تو که از خاکی، چه انتظاری از افتخار داری؟ برای رسیدن به بزرگی، باید تلاش کنی و به جای تکیه بر نور خورشید، با آتش و انگیزه خودت کار کنی.
بچشم سر چسان کس بیند آن ذات
که بیرونست از وضع و محاذات
هوش مصنوعی: چگونه میتوان آن حقیقتی را دید که فراتر از شکل و ظاهر است و هیچ کسی با چشم سر نمیتواند آن را مشاهده کند؟
نتابد نور اوصاف ثبوتی
باستجلای پرده عنکبوتی
هوش مصنوعی: نور ویژگیهای ثابت او، نمیتواند از پشت پرده ظلمات و تاریکیها تابش کند.
کنون با حربه های آتش قهر
کنیمت همچو آتش شهره شهر
هوش مصنوعی: اکنون با سلاحهای آتشین تو را مانند آتش مشهور در شهر، مجازات میکنم.
دمی ای مرغ بی هنگام دم گیر
بده سر پای رفتار عدم گیر
هوش مصنوعی: ای مرغ بیهنگام، لحظهای پرواز کن و تجمع کن در سر پا، تا از رفتار عدم دوری کنی.
ز حد خویش پا بیرون نهادن
بود سر را بباد قهر دادن
هوش مصنوعی: فراتر رفتن از حد و مرز خود، باعث میشود که انسان دچار مشکلات و خشم دیگران شود.
شد از قول ملک وز هول آتش
دماغ فکرت موسی مشوش
هوش مصنوعی: از سخن فرشتگان و ترس ناشی از آتش، ذهن و فکر موسی در هم ریخته و مضطرب شده است.
گریز شش جهه را راه مسدود
پناهی به ندید از حصن مقصود
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان این موضوع پرداخته میشود که وقتی به اطراف نگاه میکنیم، هیچ راه فراری از مشکلات و سختیها نمییابیم و احساس میکنیم که به نوعی در محاصره قرار گرفتهایم. حصن مقصود به معنای هدف یا پناهگاه امن است که از آن خبری نیست و در نتیجه، نمیتوانیم به جایی برای نجات یا آرامش برسیم.
بدان حضرت کشیدش ناله دل
دل او رفت و او دنباله دل
هوش مصنوعی: بدان که او به خاطر درد دلش نالهای سر داد و دلش بهدنبال احساساتش رفت.
خدا را آن شبان طور حاجات
نمودی با زبان دل مناجات
هوش مصنوعی: در آن شب، با دل و جان خود به خدا نیازها و خواستههایم را به زبان دل بیان کردم.
که ای دست نجات از این مغاکم
رهائی ده که مشرف بر هلاکم
هوش مصنوعی: ای دست نجات، مرا از این تاریکی و چاه عمیق نجات بده، که در آستانه هلاکت و نابودی قرار دارم.
ملک بیند مرا سافل فلک هم
فلک از سیر من غافل ملک هم
هوش مصنوعی: پادشاه مرا میبیند، و حتی آسمان هم از حرکت و حال من بیخبر است.
تو آگاهی که من مشتاق نورم
تو نور نخل و من موسای طورم
هوش مصنوعی: تو به خوبی میدانی که من چقدر به نور و روشنی علاقهمندم؛ تو همان نوری هستی که مانند درخت نخل میدرخشی و من هم مانند موسی هستم که در کوه طور منتظر آن نورم.
چو کرد آن شیرخواره عشق زاری
شد از پستان رحمت شیر جاری
هوش مصنوعی: زمانی که آن کودک شیرخواره عشق، به راز عشق فایق آمد، از شیر محبت و رحمتی که در دستش بود، به شدت جاری و سرازیر شد.
نمودش حق بچشم سر بینا
بچندین سوی چندین طور سینا
هوش مصنوعی: وجود او با چشم سر به اشکال و جوانب گوناگون قابل مشاهده است. در حقیقت، او در شکلها و مظاهر مختلفی ظاهر میشود که هر یک به نوعی بازتابی از حقیقت او هستند.
بهر طوری هزاران موسی فرد
بهمت جفت آن مردانه مرد
هوش مصنوعی: به هر حال، هزاران نفر مثل موسی، به شجاعت و دلیری آن مرد، به تلاش و کوشش میپردازند.
دل اندر هایهوی لا تذرنی
زبان در گفتگوی رب ارنی
هوش مصنوعی: دل در شور و هیجان است و نمیگذارد آرام بگیرم. زبانم در گفتگو با پروردگار در خواست میکند که آیا میتوانی خود را به من نشان دهی؟
عجب تر آنکه میاید از این در
جواب هر یکی بر طرز دیگر
هوش مصنوعی: نکته جالب این است که هر شخصی که از این در وارد میشود، پاسخهای متفاوتی میدهد.
یکی را لن ترانی برده از دست
یکی از باده لا تقنطوا مست
هوش مصنوعی: یکی از افراد به دیگری میگوید که تحت تأثیر شرایط یا مشکلات نباشد و از خوشیها و لذتهای زندگی غافل نشود. در واقع، او را تشویق میکند که در زندگی به بادهی خوشبختی و شادی دل ببندد و مایوس نباشد.
یکی را کرده لا تحزن طربساز
یکی بشنیده از لا تاء/من آواز
هوش مصنوعی: یکی با شادی و سروری به سر میبرد و دیگری از نغمههای غمگین و آواز اندوهناک خبر دارد.
نه آن واپس رود نه آید این پیش
بیک قولند هم آواز و هم کیش
هوش مصنوعی: نه آن که به عقب برود وجود دارد و نه این که به جلو بیاید، به یک گفتار در کنار هم و همسرنوشت هستند.
خدا خوی و خدا جوی و خداگوی
بجسم هر کلیمی هر سر موی
هوش مصنوعی: خداوند در ذات و در جویش، و در گفتارش وجود دارد؛ حتی در هر ذره از بدن هر انسانی و در تکتک موهایش.
ملک چون دید موسی از عدد بیش
فکندی بال و بگرفتی سرخویش
هوش مصنوعی: وقتی ملک (فرشته) دید که موسی (پیامبر) از شمار و حساب فراتر رفته و از خود فراتر رفته است، بالهایش را رها کرد و سرش را خم کرد.
ولی در دوره منصور احمد
ز سینای علی در طور احمد
هوش مصنوعی: در زمان منصور، احمد به معجزهای از علی در کوه طور اشاره میکند.
ز دست ار موسی اندازد عصا را
ملک در حلقه ماند اژدها را
هوش مصنوعی: اگر موسی عصایش را به دست فرشتگان بیفکند، اژدها در حلقهای محاصره خواهد شد.
که با دست و عصا و کوشش و جوش
ز حد پیشست موسای نمدپوش
هوش مصنوعی: با تلاش و کوشش و دقت، فردی که تا حدی از دیگران جلوتر است، مانند موسی که لباس نمدی بر تن دارد، بر مشکلات غلبه میکند.
سراسر سر حق در سینه دارند
تو گوئی در مند آئینه دارند
هوش مصنوعی: تمام وجود آنها مملو از حقیقت است، گویا که در دل هر یک از آنها آینهای قرار دارد که نور راستین را منعکس میکند.
ولیکن دارد این موسی ب آثار
ز موسای نخستین فرق بسیار
هوش مصنوعی: اما موسی امروز با موسی نخستین تفاوتهای بسیاری دارد.
یکی با آنکه در طور معانیست
جواب ار نی او لن ترانیست
هوش مصنوعی: کسی هست که با وجود آنکه در بالای مفاهیم و معانی قرار دارد، اگر پاسخی به درخواست او ندهد، نمیتوان او را دید.
یکی در جنگ و جوش جیش مردم
گروهی جمله کالانعام بل هم
هوش مصنوعی: در این بیت به وضعیتی اشاره دارد که در آن برخی افراد در شرایط سختی قرار دارند و مانند چهارپایان رفتار میکنند، به طوری که در میان این جنگ و کشمکشها، به دور از آگاهی و فهم صحیح زندگی میکنند. به نوعی، این افراد در جهل و نا آگاهی به سر میبرند و تنها به بقای خود میاندیشند.
چو پور دوم آن آشفته دوست
ظهور جان جان در کسوت پوست
هوش مصنوعی: وقتی که فرزند دوم آن دوست ناآرام ظاهر میشود، جان جان در قالب پوست نمایان میشود.
که گوید کی تو بودی دور ای یار
که تا ما را رساند بر تو آثار
هوش مصنوعی: کیست که بگوید تو در دورانی از ما دور بودی، که آثار و نشانههایی از تو ما را به سوی خودت رساند؟
تو کی غائب شدی از دیده جان
که باشد دیدنت محتاج برهان
هوش مصنوعی: چه زمانی از دیدگان ما غایب شدی، که برای دیدنت نیاز به دلیل و برهان داشته باشم؟
الا ای مقتل عشاق کویت
شود کور ار نبیند چشم رویت
هوش مصنوعی: ای جایگاه کشتن عاشقان تو، هر که زیبایی تو را نبیند، همچون نابینایی خواهد بود.
یک سر خدا گوید بمنصور
یکی جام صفا بخشد بطیفور
هوش مصنوعی: در این بیت، خداوند به منصور میگوید که به او یک جام خاص و زیبا از خوشی و شفافیت عطا میکند. این جام نمادی از سلامتی و شادی است که به او داده میشود.
که این بر منبر و آن بر سر دار
ولایت را کنندی کشف اسرار
هوش مصنوعی: یکی بر منبر نشسته و دیگری در بالای دار، به بیان و آشکار ساختن رازهای حکومت و قدرت مشغولند.
شه دیگر دمد در نای سیری
نوای لیس فی الدارین غیری
هوش مصنوعی: امروز نواهایی تازه و دلنشین در فضا پخش میشود که هیچ چیز دیگر در دنیا نمیتواند جایگزین آن باشد.
شهی در کوی و سلطانی بمصرع
کشندی پرده از سر مقنع
هوش مصنوعی: در کوی شهری بزرگ، سلطانی در مصرع چهرهای را از زیر مقنعهاش بیرون میآورد و پرده برمیدارد.
ولایت ساری و جاریست چون نهر
بکوی از کوی و از بازار در شهر
هوش مصنوعی: ولایت در تمام جاها و در تمام فضاها جاری و ساری است، مانند نهر آبی که در کوچهها و بازارهای شهر روان است.
نه مقطع دارد این دولت نه مبدا
بهر دوری بود پنهان و پیدا
هوش مصنوعی: این دولت نه پایان مشخصی دارد و نه شروعی معین. دوری این حالتی است که به صورت پنهان و آشکار وجود دارد.
ز صنع مهدی این اکسیر اعظم
شود طرح و کند زر قلب آدم
هوش مصنوعی: از خلاقیت مهدی، این داروی شفا بخش به وجود میآید و طلا را در دل انسان تبدیل میکند.
برین تدبیر و این صنعست بالطوع
ولیکن مهدویت نیست بالنوع
هوش مصنوعی: این تدبیر و این خلقت به راحتی امکانپذیر است، اما مهدویت به صورت عمومی وجود ندارد.
بود مهدی امام حی قائم
که طور اوست در اطوار دائم
هوش مصنوعی: امام مهدی (ع) همواره زنده و حاضر است و وجود او مانند کوهی است که در هر حالت و زمانی ثابت و پابرجاست.
ز صلب عسکری در بطن نرجس
مکان و لامکان را ماه مجلس
هوش مصنوعی: از بدن امام عسکری، درون حضرت نرجس، وجودی به دنیا آمد که هم جایگاه خاصی دارد و هم فراتر از آن. او در میان جمع، همچون ماهی درخشان است.
بدست اهل دل پیمانه اوست
دل کامل تجلی خانه اوست
هوش مصنوعی: پیمانهٔ عشق و حقیقت را تنها دلهای آگاه و دلشاد درک میکنند، زیرا دل کامل و پاک، محل ظهور و تجلی حقیقت الهی است.
بود دل بیت معمور ولایت
در و دیوارش از نور ولایت
هوش مصنوعی: دل انسان مانند یک خانه است که به واسطهای که در آن وجود دارد، پر از نور و زیبایی میشود. دیوارها و فضای این خانه به وسیله این نور روشن و پر انرژی است.
مقامش مضرب خرگاه مهدیست
دل وارسته بیت الله مهدیست
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت و مقام والای مهدی اشاره دارد و بیانگر این است که او در جایگاهی بسیار رفیع و معنوی قرار دارد. دلهای آزاده و پاک، به محضر او که نماد خانه خداست، راه پیدا میکنند و در واقع، وجود او مرکز توجه و عشق دلهای مخلص است.
خدا را چونکه با مهدی دوئی نیست
خدا باشد نه دل و ما توئی نیست
هوش مصنوعی: خدا را همچون مهدی دوگانه نمیبینیم؛ پس خدا باید باشد نه دلمشغولیها و نه خودخواهیها.
ولی را جای در دلهاست بی شک
خدا در بنده منزلهاست بی شک
هوش مصنوعی: ولی در دلها جا دارد و به طور حتم، خدا در بندگان خودش مقام و منزلتی دارد.
درین دل خوبروئی خانه کردست
چو گنج و خانه را ویرانه کردست
هوش مصنوعی: در دل زیبا و دلنشین او گنجینهای از عشق و زیبایی وجود دارد، اما آن دل همچون خانهای ویران شده است.
دلارامی دلم را برده از دست
که دل در دست عشقش ماهی و شست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق کسی آرامش خود را از دست داده است، زیرا قلبم مانند ماهی در دستان او است و او انگشتانش را میساید.
بشست عشق نفتاد ایچ ماهی
بجز دل کش بود شست الهی
هوش مصنوعی: عشق مانند آبی است که هیچ چیز دیگری نمیتواند جای آن را بگیرد، جز دل پاک و خالص که مانند یک معجزه عمل میکند.
گرم ویرانه کرد افسانه عشق
گنه آباد بادا خانه عشق
هوش مصنوعی: عشق گناهکار، ویرانهای را به وجود آورد، اما امید داریم که خانه عشق همیشه آباد بماند.
بود عشق آتشین و آهنین دل
وگرنه چون بود ثابت چنین دل
هوش مصنوعی: این دل اگر ثابت و پایدار است، به خاطر عشق شدیدی است که در آن وجود دارد؛ وگرنه چنین ثباتی غیرممکن میبود.
شرر زد آتشین خوئی بجانم
ز آتش سوخت مغز استخوانم
هوش مصنوعی: شعلهای از آتش به جانم زبانه کشید و سبب شد تا درد شدیدی در عمق وجودم حس کنم.
نوائی مانده و نائی دگر هیچ
سری ماندست و سودائی دگر هیچ
هوش مصنوعی: تنها یک صدایی باقی مانده و هیچ سر و صدای دیگری وجود ندارد. هیچ آرزویی هم وجود ندارد.
فنای فقر را سلطان شناسد
بود روشن که جان را جان شناسد
هوش مصنوعی: سلطان فقر را به خوبی میشناسد، چون او به اهمیت جان و روح نیز آگاه است.
شناسای ولایت صاحب دل
نه آنکو مینهد گل بر سر گل
هوش مصنوعی: کسی که واقعاً به مقام و شخصیت بزرگمردان آگاه است، آن نیست که فقط زیباییهای ظاهری را ببیند و بر روی آنها تمرکز کند.
کسی داند که از سلطانیش ننگ
نه آنکو سنگ دارد بر سر سنگ
هوش مصنوعی: کسی میداند که از سلطنت خود شرمنده نیست، آن کسی که میتواند سنگی را بر سر سنگی دیگر بیندازد.
شناسد اولیا مر اولیا را
خداوندا نه هر ناکس خدا را
هوش مصنوعی: خداوند دوستان خود را میشناسد و آنها را از دیگران تمییز میدهد، در حالی که هر کسی که نادان و بیخبر است نمیتواند خدا را بشناسد.
ولی را جز ولی همدم نباشد
درینجا جای نامحرم نباشد
هوش مصنوعی: ولی فقط با ولی میتواند همنشین و همدم باشد، در این مکان جایی برای نامحرم وجود ندارد.
تو قشری اولیا لب لبابند
به نشناسی که در تحت قبابند
هوش مصنوعی: بیت به این معناست که بعضی افراد به ظاهر خوب و با شخصیت هستند، اما اگر باطنی آنها را نشناسید، ممکن است متوجه نشوید که در واقع چه ویژگیهایی دارند و چه کارهایی انجام میدهند. آنها ممکن است در زیر یک ظاهر زیبا و جذبکننده، چیزهای پنهانی داشته باشند که لازم است به آنها توجه کنید.
اگر در کعبه باشند و اگر دیر
بهم خویشندی و بیگانه از غیر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره دارد به این که مهم نیست افراد در مکانهای مقدس یا عبادتگاهها مثل کعبه یا کلیسا حضور دارند، بلکه آنچه اهمیت دارد، ارتباطات انسانی و روابط بین افراد است. برقراری دوستی و محبت میان خویشاوندان و بیگانگان از هر مکانی، ارزشمندتر از صرف حضور در مکانهای مقدس است.
تو کورستی ندانی نور خود چیست
ز گرمی پی توان بردن مگو نیست
هوش مصنوعی: تو نمیدانی چه نوری در وجودت هست و به خاطر گرما میتوانی از آن استفاده کنی. پس نباید بگویی که چیزی وجود ندارد.
برین انکار چون شمشیر عریان
مزن خود را که جسمت گشته بیجان
هوش مصنوعی: این سخن به شما میگوید که به جای اینکه به انکار بپردازید و با سلاحی چون شمشیر به مبارزه برخیزید، بهتر است که به درون خود نگاه کنید، زیرا زندگی و روح شما در حال کمرنگ شدن است.
ترا قاف منیت پرده دارست
گذر زین قاف سیمرغ آشکارست
هوش مصنوعی: شما به دلیل توجه به خود و ego خود، به آنچه که واقعی و پاک است دسترسی ندارید. اما اگر از این قید و بند رهایی پیدا کنید، میتوانید به حقیقتی عمیق و روشن دست یابید.
توانی برد پی بر حال سیمرغ
اگر سازی وطن بر بال سیمرغ
هوش مصنوعی: اگر به تواناییهای سیمرغ دست یابی، میتوانی حال او را تغییر دهی؛ اگر سرزمین خود را بر بالهای او بسازی.
بجوعست و سهر باصمت و عزلت
تو در پر خوردن و در خواب غفلت
هوش مصنوعی: در این دنیا، تو در حال غفلت و خواب هستی، در حالی که دیگران (مانند سهراب) در حال تلاش و کوششاند. تو در گوشهای نشستهای و از واقعیت دوری میکنی، در حالی که فرصتها و زندگی در حال گذر است.
شهود ار نیست باید ذکر بسیار
که یارستی درخت ذکر را بار
هوش مصنوعی: اگر چشمی به حقیقت وجود ندارد، باید ذکر و یاد خداوند را بسیار گفت، زیرا یاد و ذکر خداوند به مانند آبی است که درخت ذکر را سیراب میکند.
ولی از بعد بار یار چیدن
درخت ذکر را باید بریدن
هوش مصنوعی: پس از اینکه بار یار را برداشتیم، باید درخت یاد و ذکر را قطع کنیم.
ببر پی بر خدا از ذکر و از فکر
که مذکورست عین ذاکر و ذکر
هوش مصنوعی: به خداوند نزدیکتر شو از طریق یاد و اندیشه، زیرا کسی که یاد میکند، خود به نوعی حضور خداوند را درک میکند.
بدین آلودگی بی علم و ادراک
تو خواهی برد پی بر عالم پاک
هوش مصنوعی: با این ناپاکی و بدون دانش و آگاهی، نمیتوانی به حقیقتی روحانی و پاک دست یابی.
خدا بنشسته در دلهای پاکست
نه آنکو بسته این آب و خاکست
هوش مصنوعی: خداوند در دلهای پاک و خالص ساکن است، نه در کسانی که به جسم و جهان مادی وابستهاند.
دل وابسته بر این خاک دل نیست
خدا در دل بود در آب و گل نیست
هوش مصنوعی: دل عاشق این زمین نیست، چرا که خدا در دل میباشد و نه در این آب و گل.
تو کن پرواز از این آب و گل پست
که سلطان را نشیند باز بر دست
هوش مصنوعی: از محدودیتهای دنیای مادی و جسمی خود فراتر برو و به سیر و صعود بپرداز، چرا که تنها در این صورت است که میتوانی به مقامات بلند و عظمت واقعی دست یابی.
مگر بر ساعد سلطان نشیند
که چشم باز سلطان را نبیند
هوش مصنوعی: تنها در صورتی که بر بازوی پادشاه نشسته باشی، میتوانی چشمان او را مشاهده کنی. این به این معناست که تنها کسانی که در نزدیکی قدرت و مقام هستند، میتوانند واقعیتها و حقیقتهای مربوط به او را ببینند.