گنجور

شمارهٔ ۵۵

ای ساقی جان جامی یار آمد یار آمد
با ما پس ایامی امشب به کنار آمد
هنگام زمستان شد مشکوی گلستان شد
کز میکده در مشکوی آن باغ بهار آمد
ما را مرساد آسیب از نار انانیت
از باغ الوهیت سیب آمد و نار آمد
شستم ورق خاطر از نقش و نگار چین
بر صفحه دل نقشی زان نقش و نگار آمد
با آب وجود ایدل در باغ تو از وحدت
هر نخل که بنشاندم بالید و ببار آمد
شبگوی غزل خوان شد شبوی فراوان شد
هم غالیه ارزان شد هم مشک تتار آمد
از خانه برون آمد جانانه مشتاقان
ایجان من مفلس هنگام نثار آمد
بر مرده توان بخشد جان گیرد و جان بخشد
ای نفس مکن سستی بین موسم کار آمد
درویش مدیرستی بر دائره گردون
در حلقه درویشان آن چرخمدار آمد
بایست زدن هوئی در دشت گوزن آسا
کان شاه سوی هامون از بهر شکار آمد
ای دزد دغل تا کی آشوب دیارستی
بگریز که در میدان آن میر دیار آمد
زین بار ولایت آن کز جهل گریزان شد
چون اشتر مست اینک ما را بقطار آمد
شد روشن و شد ناجی هم آتش و هم راجی
آن احمد معراجی خورشید سوار آمد
خورشید فلک تابد صبح از طرف مشرق
خورشید صفا از دل در این شب تار آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای ساقی جان جامی یار آمد یار آمد
با ما پس ایامی امشب به کنار آمد
هوش مصنوعی: ای ساقی، محبوبم آمد، یارم برگشته است. پس بیایید امشب را در کنار هم بگذرانیم و از این لحظات لذت ببریم.
هنگام زمستان شد مشکوی گلستان شد
کز میکده در مشکوی آن باغ بهار آمد
هوش مصنوعی: در فصل زمستان، فضای باغ به زیبایی تغییر کرد و به نوعی معطر شد، به‌طوری‌که با ورود به محفل می‌نوشی، فضایی شاداب و بهاری به‌وجود آمد.
ما را مرساد آسیب از نار انانیت
از باغ الوهیت سیب آمد و نار آمد
هوش مصنوعی: آسیب ما از درد و رنج ناشی از خودخواهی دیگران است، در حالی که از باغ الهی میوه‌های خوشمزه‌ای مانند سیب و نار (رمان) به ما رسیده است.
شستم ورق خاطر از نقش و نگار چین
بر صفحه دل نقشی زان نقش و نگار آمد
هوش مصنوعی: من ذهنم را از تصویر و نقش‌های پیچیده‌ای که در دل دارم پاک کرده‌ام و از آن نقوش، یک تصویر جدید آمده است.
با آب وجود ایدل در باغ تو از وحدت
هر نخل که بنشاندم بالید و ببار آمد
هوش مصنوعی: با آب وجود محبوب در باغ تو، به‌واسطه‌ی یگانگی، هر نخل که بکارم رشد کرده و ثمر می‌دهد.
شبگوی غزل خوان شد شبوی فراوان شد
هم غالیه ارزان شد هم مشک تتار آمد
هوش مصنوعی: در شب، شاعری که غزل می‌سراید، به طور غیرقابل تصوری افزایش پیدا کرده است. در این شب، هم عطر خوشبو ارزان‌تر شده و هم مشک، که عطر خاصی دارد، به وفور قابل دسترسی شده است.
از خانه برون آمد جانانه مشتاقان
ایجان من مفلس هنگام نثار آمد
هوش مصنوعی: دلبر عاشقان با شور و شوق از خانه بیرون آمد و من که بی‌چیز و درمانده‌ام، در زمان بخشش و نثار به سر می‌برم.
بر مرده توان بخشد جان گیرد و جان بخشد
ای نفس مکن سستی بین موسم کار آمد
هوش مصنوعی: ای نفس، تو می‌توانی جان تازه‌ای به مرده‌ها ببخشی. در این زمان که فصل کار و فعالیت فرارسیده، نباید سستی کنی.
درویش مدیرستی بر دائره گردون
در حلقه درویشان آن چرخمدار آمد
هوش مصنوعی: در هنگام گردش دایره زمین، درویشی با بصیرت و تسلط، به جمع درویشان وارد شد.
بایست زدن هوئی در دشت گوزن آسا
کان شاه سوی هامون از بهر شکار آمد
هوش مصنوعی: بایستی صدایی بلند در دشت به‌پا کنی، مثل گوزن، چرا که شاه برای شکار به سوی هامون آمده است.
ای دزد دغل تا کی آشوب دیارستی
بگریز که در میدان آن میر دیار آمد
هوش مصنوعی: ای دزد حیله‌گر، تا کی می‌خواهی در این سرزمین آشفتگی به‌وجود بیاوری؟ فرار کن، زیرا فرمانروای این دیار به میدان آمده است.
زین بار ولایت آن کز جهل گریزان شد
چون اشتر مست اینک ما را بقطار آمد
هوش مصنوعی: از این پس، ولایت و سرپرستی‌ای از ما حمایت خواهد کرد که از جهل و نادانی فراری شده است؛ مانند شتری که مست و سرخوش است، حالا ما به این جمع پیوسته‌ایم.
شد روشن و شد ناجی هم آتش و هم راجی
آن احمد معراجی خورشید سوار آمد
هوش مصنوعی: خورشیدی که به آسمان می‌درخشد، هم آتش را می‌فروزد و هم نجات‌دهنده است. آن احمد، که در معراج خود به عرش رفته، با شکوه و عظمت به ما می‌آید.
خورشید فلک تابد صبح از طرف مشرق
خورشید صفا از دل در این شب تار آمد
هوش مصنوعی: خورشید آسمان از طرف شرق در صبح، نور و روشنی را به ارمغان آورد و صفای دل در این شب تاریک نمایان شد.