گنجور

شمارهٔ ۱۲۷

در دل متجلی شد آن دلبر روحانی
خورشید ازل سر زد زین مشرق نورانی
مفتاح شهود آمد سر حلقه جود آمد
سلطان وجود آمد در عالم امکانی
شهباز الوهیت یعنی دل صاحبدل
بر عرش حقیقت شد زین طبع هیولانی
صد بار نظر کردم دیدم بهزار آئین
بنشسته ببار دل آن اول بی ثانی
هنگام فدی آمد از دوست ندی آمد
شمس احدی آمد ای کثرت ظلمانی
آن گمشده پیدا شد منصور هویدا شد
بر دار مسیحا شد زد نغمه سبحانی
گفتم برهان ما را زین بادیه حیرت
برداشت نقاب از رخ شد اول حیرانی
آن روز بشام آمد آن ماه تمام آمد
دیوانه ببام آمد در وقت پریشانی
سرمایه قوتست این قوت جبروتست این
سر ملکوتست این در کسوت انسانی
در مصر هوی تا کی مملوک زنان بودن
آهنگ عزیزی کن ای یوسف زندانی
می از لب ساقی زن صهبای رواقی زن
بر دولت باقی زن زین دستگه فانی
بلقیس مجرد شو زی صرح ممرد شو
با بخت موید شو بر تخت سلیمانی
در کفه میزانش در ساحت میدانش
ظلمست سبک سنگی حیفست گران جانی
سلطان سماک آمد از عالم پاک آمد
بر تارک خاک آمد آن افسر سلطانی
در مردن تبدیلی نه خوی عزازیلی
کاین دانش تحصیلی شد مایه نادانی
ای جاذبه ایمن ای جذبه جان من
این خواهش اهریمن کو آتش یزدانی
سرمست الستم من دیوانه و مستم من
از غیر تو رستم من میگویم و میدانی
من خاک رهت سازم تن گر همه جان باشد
جان گرچه گران باشد در پای تو ارزانی
از نرگس فنانت کز فتنه نپرهیزد
داغیست مرا بر دل چون لاله نعمانی
عاشق چکند جان را سودازده ایمان را
شرطست که جانان را از خویش نرنجانی
بیزارم ازین بودن وین بادیه پیمودن
بر خاک توان سودن در پیش تو پیشانی
با کس نتوان گفتن رازی که پس از مردن
دی گفت بگوش من در کوشه پنهانی
با غیر چرا گویم اسرار سویدا را
صد بار کشیدستم زین گفته پشیمانی
موجود نباشد کس جز ذات وجود ایدل
پس نیست کس جز او شد مسئله برهانی
جا آنکه بقا دارد در جان صفا دارد
گویند که جا دارد گنجینه بویرانی
کشتند نکویانم زان طره کافر دل
فریاد مسلمانان زین طرز مسلمانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

در دل متجلی شد آن دلبر روحانی
خورشید ازل سر زد زین مشرق نورانی
هوش مصنوعی: دلبر روحانی در قلب جلوه‌گر شد و خورشید ابدی از مشرق نورانی سر برآورد.
مفتاح شهود آمد سر حلقه جود آمد
سلطان وجود آمد در عالم امکانی
هوش مصنوعی: کلید شناخت و بینش، در حلقه generosity و بخشندگی ظاهر شد، و پادشاه وجود و هستی در این جهان مادی نمایان گردید.
شهباز الوهیت یعنی دل صاحبدل
بر عرش حقیقت شد زین طبع هیولانی
هوش مصنوعی: پرنده‌ای که صفت الهی دارد، یعنی دل انسان‌های آگاه و فهمیده به بالای رتبه‌های حقیقی پرواز کرده و از طبیعت خام و ناپخته فراتر رفته است.
صد بار نظر کردم دیدم بهزار آئین
بنشسته ببار دل آن اول بی ثانی
هوش مصنوعی: من بارها به آن قضیه فکر کرده‌ام و هر بار دریافتم که دل‌باخته‌ام به آن محبت ابتدایی که یکتاست و هیچ نظیری ندارد.
هنگام فدی آمد از دوست ندی آمد
شمس احدی آمد ای کثرت ظلمانی
هوش مصنوعی: در زمان فدا و قربانی، از سوی دوست خبری نیامد، اما شمس یکی از مهم‌ترین و یگانه‌ترین وجودها آمد. ای کثرت و تیرگی‌ها!
آن گمشده پیدا شد منصور هویدا شد
بر دار مسیحا شد زد نغمه سبحانی
هوش مصنوعی: آنچه گم شده بود، آشکار شد. منصور به روشنی و واضحی ظاهر گردید و مانند مسیحی به دار آویخته شد و نغمه‌ای از تسبیح و ستایش سر داد.
گفتم برهان ما را زین بادیه حیرت
برداشت نقاب از رخ شد اول حیرانی
هوش مصنوعی: گفتم که دلیل ما را از این راه پر پیچ و خم برطرف کند، و پرده از چهره برداشت، آن وقت بود که اولین مرحله شگفتی ما آغاز شد.
آن روز بشام آمد آن ماه تمام آمد
دیوانه ببام آمد در وقت پریشانی
هوش مصنوعی: روزی که آن ماه زیبای کامل به شب آمد، احساساتی در من بیدار شد و در آن لحظه‌ی پر از آشفتگی، نشانه‌هایی از دیوانگی در من جلوه‌گر شد.
سرمایه قوتست این قوت جبروتست این
سر ملکوتست این در کسوت انسانی
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که قدرت واقعی و توانمندی انسان از مشخصه‌های الهی و فراسوی دنیای مادی سرچشمه می‌گیرد. این قدرت و نیرو به نوعی از شگفتی‌های وجود انسان و ارتباطش با عالم بالاتر اشاره دارد، و در عین حال بیانگر این است که این ویژگی‌ها در قالب انسانی ما تجلی یافته‌اند.
در مصر هوی تا کی مملوک زنان بودن
آهنگ عزیزی کن ای یوسف زندانی
هوش مصنوعی: تا کی در دنیا مانند مجذوبان عشق، تسلیم و بنده زنان باشی؟ ای یوسف زندانی، وقت آن است که برای محبوبتی شایسته دست به کار شوی.
می از لب ساقی زن صهبای رواقی زن
بر دولت باقی زن زین دستگه فانی
هوش مصنوعی: از لب ساقی شرابی بنوش و حالتی خوش و دائمی را در این جهان فنا بروز کن.
بلقیس مجرد شو زی صرح ممرد شو
با بخت موید شو بر تخت سلیمانی
هوش مصنوعی: بلقیس، از وضعیت کنونی خود آزاد شو و به جهانی تازه وارد شو. با شانس و سرنوشت خوبی که به تو تعلق دارد، به مقام والایی برس.
در کفه میزانش در ساحت میدانش
ظلمست سبک سنگی حیفست گران جانی
هوش مصنوعی: در ترازوی عدالت او، ظلم چگونه می‌تواند وجود داشته باشد؟ چرا که در میدان زندگی، تحمل ظلم سبک و بی‌ارزش است و سنگین‌بار بودن در این مسیر بی‌فایده است.
سلطان سماک آمد از عالم پاک آمد
بر تارک خاک آمد آن افسر سلطانی
هوش مصنوعی: سلطان سماک از دنیای پاک و بالاترین مقام، به دنیای خاکی و انسانی آمد و بر سر خود تاج سلطنت را گذاشت.
در مردن تبدیلی نه خوی عزازیلی
کاین دانش تحصیلی شد مایه نادانی
هوش مصنوعی: در مرگ تغییر و تحولی وجود ندارد، زیرا این علم و دانش به دست آمده، به جای دانش واقعی، باعث نادانی و جهالت شده است.
ای جاذبه ایمن ای جذبه جان من
این خواهش اهریمن کو آتش یزدانی
هوش مصنوعی: ای نیرویی که مرا به خود جذب می‌کنی و مایه آرامشم هستی، این کهشنگی که در دل دارم، چه می‌شود از آن خواسته‌ای که آتش الهی را در بر دارد؟
سرمست الستم من دیوانه و مستم من
از غیر تو رستم من میگویم و میدانی
هوش مصنوعی: من به شدت تحت تاثیر عشق تو هستم و به خاطر تو دیوانه و سرگردان شده‌ام. من این را می‌گویم و تو هم این را می‌دانی.
من خاک رهت سازم تن گر همه جان باشد
جان گرچه گران باشد در پای تو ارزانی
هوش مصنوعی: من خود را فدای تو می‌کنم، حتی اگر جانم نیز در خطر باشد. هر چند جانم برایم ارزشمند است، اما در مقابل تو این ارزش را نخواهد داشت.
از نرگس فنانت کز فتنه نپرهیزد
داغیست مرا بر دل چون لاله نعمانی
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و جذابیت چشمان نرگس، دلم در آتش اشتیاقی سوزان است که همانند داغی روی قلبم نشسته و مرا می‌سوزاند.
عاشق چکند جان را سودازده ایمان را
شرطست که جانان را از خویش نرنجانی
هوش مصنوعی: عاشق باید به جان و دل خود توجه کند و از آنچه که باعث رنجش معشوق می‌شود، دوری کند. عشق و ایمان او به معشوق این را شرط می‌کند که هیچگاه او را آزرده نسازد.
بیزارم ازین بودن وین بادیه پیمودن
بر خاک توان سودن در پیش تو پیشانی
هوش مصنوعی: از این زندگی ناخوشایند و دوری از تو خسته‌ام. نمی‌توانم در این مسیر پر از درد و رنج قدم بزنم، در حالی که در برابر تو به خاک افتاده‌ام.
با کس نتوان گفتن رازی که پس از مردن
دی گفت بگوش من در کوشه پنهانی
هوش مصنوعی: نمی‌توان با کسی رازی را در میان گذاشت که بعد از مرگ، دی به گوش من گفته باشد و در مکانی دور از چشم دیگران پنهان شده باشد.
با غیر چرا گویم اسرار سویدا را
صد بار کشیدستم زین گفته پشیمانی
هوش مصنوعی: چرا باید رازهای دل‌تنگی‌ام را به دیگران بگویم؟ بارها از گفتن این موضوع پشیمان شدم.
موجود نباشد کس جز ذات وجود ایدل
پس نیست کس جز او شد مسئله برهانی
هوش مصنوعی: هیچ موجودی جز ذات حق وجود ندارد، بنابراین هیچ‌کس جز او نیست و این مسأله به وضوح اثبات می‌شود.
جا آنکه بقا دارد در جان صفا دارد
گویند که جا دارد گنجینه بویرانی
هوش مصنوعی: جایی که جاودانگی و زندگی شاداب وجود دارد، در آنجا صفا و پاکی نیز هست. گفته می‌شود که در این مکان، گنجینه‌ای ارزشمند و باارزش قرار دارد.
کشتند نکویانم زان طره کافر دل
فریاد مسلمانان زین طرز مسلمانی
هوش مصنوعی: نیکان و خوبان جامعه به دلیل رفتارهای نامناسب و نادرست برخی افراد به شدت آسیب می‌بینند و صدای عادلانه و حق‌طلبانه مردم به خاطر این رفتارها نادیده گرفته می‌شود.