شمارهٔ ۱۵ - در تهنیت عید مولود ناصر الدینشاه
یکی مراست به مشکوی از سعادت حال
بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال
دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل
دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال
به قد چو سروی و سروی چو ماه سیمینبر
به رخ چو ماهی و ماهی چو لاله مشکین خال
چنانکه خامهٔ مانی و رندهٔ آزر
نبستهاند بدین خوب طلعتی تمثال
چهار چیزش ماند به چار چیز همی
بلی مناقشه را نیست راه در امثال
برش به سیم سپید و قدش به سرو بلند
رخش به ماه منیر و لبش به آب زلال
دو چیز دارم من از دو چیز او دایم
کزان دو چیز رهائی مراست امر محال
یکی ز هجر دهانش دلی چو چشمه میم
یکی ز عشق میانش قدی چو چنبر دال
ز من خیال میانش نهشته هیچ به جای
به غیر جسمی و آنهم ضعیفتر ز خیال
به غیر مویش گر من همی برآرم دست
به غیر کویش گر من همی فشانم بال
پریش باد همه حال من چو زلف بتان
سیاه باد همه روز من چو چشم غزال
ملال یافته خواهد ز من بپوشد روی
از آنکه گیرد آئینه را ز زنگ ملال
به دادخواهی غافل که دست خواهم داد
به ذیل همت والای شاه فرخ فال
سلیل راد محمد شه آفتاب ملوک
که آفتاب ملوکست و کوکب اجلال
برادر شه جمجاه ناصرالدین شاه
شه ملوک که شاهیش را مباد زوال
خدایگان سلاطین شرق و غرب که نیست
به شرق و غربش از خسروان عدیل و مثال
خدایگان خراسان و رکن دولت و دین
که گوهرش به کفستی چو آب در غربال
شهی که رایت او راست همرکاب و ظفر
از آنکه رایت او هست آیت اقبال
ز برق تیغش بر جسم چرخ در آذر
ز سهم گرزش بر جان کوه در زلزال
همه شجاعان گر شیر شاه پیل شکن
همه دلیران گر شاه شیر شکال
ز تیغ اوست که جوزا چو پیکر ذاتت
نه از حقیقت خالی بل از تصور حال
بریخت عدلش گرگان فتنه را دندان
شکست حفظش شیران شرزه را چنگال
به صدر جاه به جسم است آسمان جمیل
به چرخ گاه به چهرست آفتاب جمال
سران سراسر پیشش چو پیش آینه زنگ
مهان تمامی نزدش چو نزد نور زُکال
ز بس بزرگی و دانش به نزد اوست حقیر
به روم اندر قیصر به هند و در چیپال
به هر طرف که کند روی از معالی بخت
به تخت نصرتش آید دوان به استقبال
فتوت و کرمش جفت با بزرگ و حقیر
سعادت و ظفرش یار از یمین و شمال
فتوت و کرمش را نکو سُرودندی
نه آفتاب مساحت کند نه باد شمال
ز ایزد متعالست این جلالت و جاه
نکرده کار بیهوده ایزد متعال
خدای جاه و جلالست و شاه نتواند
کند ستیزه کسی با خدای جاه و جلال
شهیست بالله کش قدر باشد و مقدار
به چرخ عزت خورشید سان بری ز همال
ثنا چه خوانی به گذشته قدر شاه صفا
هزار مرتبه زین هفت گنبد جوال
حضیض و بالا در زیر فر اوست بگو
هلال و بدر بود تا به نقص و تا به کمال
رخ محبش تابنده باد چو نان بدر
تن عدویش کاهیده باد همچو هلال
شمارهٔ ۱۴ - در مدح قطب الهدایه و محیط الولایه احمد مرسل: مرا دل عرش یزدانست و من اجری خور خوانششمارهٔ ۱۶ - در نکوهش و مذمت دنیا و اهل آن و معارف و حکم در حالت ضعف و ناتوانی فرموده است: بگرفت باز درد گریبانم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یکی مراست به مشکوی از سعادت حال
بتی چهارده ماه و مهی چهارده سال
هوش مصنوعی: شخصی از خوشبختی خود سخن میگوید و به دختر یا زنی اشاره میکند که چه اندازه زیبا و دلرباست، او را مانند ماهی که در شب میدرخشد، توصیف میکند. این کسی که صحبت میکند، به زیبایی آن دختر در طول سالها و ماهها اشاره دارد و نشان میدهد که او از خوشحالی و خرسندی زندگیاش صحبت میکند.
دو خال بر دو لبش چون دو هندوی مقبل
دو زلف بر دو رخش چون دو جادوی محتال
هوش مصنوعی: دو لکه سیاه بر لبهای او مانند دو میوه هندی زیبا است و دو رشته موی او بر چهرهاش همچون دو جادوگر فریبنده به نظر میرسد.
به قد چو سروی و سروی چو ماه سیمینبر
به رخ چو ماهی و ماهی چو لاله مشکین خال
هوش مصنوعی: تو با قامت زیبایت همچون درخت سرو و چهرهات مانند ماه نقرهای درخشانی. مانند ماهی زیبا و جذاب به نظر میرسی و ماهی با چهرهای دلربا و خالهای سیاه مانند لالهای خوشبو به چشم میآید.
چنانکه خامهٔ مانی و رندهٔ آزر
نبستهاند بدین خوب طلعتی تمثال
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و جذابیت یک شخص اشاره دارد و میگوید که این زیبایی آنقدر فریبنده است که هیچ هنری نتوانسته است به اندازه این چهره زیبا، شگفتانگیز و جذاب باشد. به عبارتی، این چهره از هر چیزی که انسان تولید کرده، زیباتر و برجستهتر است.
چهار چیزش ماند به چار چیز همی
بلی مناقشه را نیست راه در امثال
هوش مصنوعی: چهار چیز در این دنیا باقی میماند و در چهار چیز نیز هیچگونه بحث و جدلی وجود ندارد.
برش به سیم سپید و قدش به سرو بلند
رخش به ماه منیر و لبش به آب زلال
هوش مصنوعی: او موهایش سفید و قدش بلند است، چهرهاش مانند ماه درخشان و لبهایش مانند آب زلال است.
دو چیز دارم من از دو چیز او دایم
کزان دو چیز رهائی مراست امر محال
هوش مصنوعی: من دو چیز دارم که به وسیله آنها از دو چیز او همیشه رها هستم، و این امر غیرممکن است.
یکی ز هجر دهانش دلی چو چشمه میم
یکی ز عشق میانش قدی چو چنبر دال
هوش مصنوعی: یکی از جدایی، لبانش دل را به یاد چشمهای میاندازد و دیگری به خاطر عشق، قامتش را مانند دایرهای زیبا و دلربا میسازد.
ز من خیال میانش نهشته هیچ به جای
به غیر جسمی و آنهم ضعیفتر ز خیال
هوش مصنوعی: نه هیچ چیز از من در دل او نیست، جز خیالی که به جز جسمی سست و بیارزش، هیچ چیز دیگری ندارد.
به غیر مویش گر من همی برآرم دست
به غیر کویش گر من همی فشانم بال
هوش مصنوعی: اگر غیر از موی او چیزی از من برآید، بیتردید بدون او نیز نمیتوانم بال و پر بگشایم.
پریش باد همه حال من چو زلف بتان
سیاه باد همه روز من چو چشم غزال
هوش مصنوعی: حالت من مانند وزش باد پریشان است و مانند موهای سیاه معشوق، هر روزم به اندازه چشمهای غزال زیباست.
ملال یافته خواهد ز من بپوشد روی
از آنکه گیرد آئینه را ز زنگ ملال
هوش مصنوعی: دلتنگی و غم من باعث میشود که او چهرهاش را از من پنهان کند، چون زنگار غم بر آئینهی وجودش نشسته است.
به دادخواهی غافل که دست خواهم داد
به ذیل همت والای شاه فرخ فال
هوش مصنوعی: کسی که در حال نادانی و غفلت است، دچار مشکل و نیاز است که من برای کمک به او دست یاری دراز میکنم، زیر سایه عظمت و بزرگی شاهی خوشبخت.
سلیل راد محمد شه آفتاب ملوک
که آفتاب ملوکست و کوکب اجلال
هوش مصنوعی: محمد، مانند آفتابی است که بر سر پادشاهان میدرخشد و اوست که پرچم عظمت و بزرگی را به دوش میکشد.
برادر شه جمجاه ناصرالدین شاه
شه ملوک که شاهیش را مباد زوال
هوش مصنوعی: برادر شاه، ناصرالدین شاه، که پادشاهی را به ارث برده و او را از زوال و سقوط محفوظ بدارد.
خدایگان سلاطین شرق و غرب که نیست
به شرق و غربش از خسروان عدیل و مثال
هوش مصنوعی: خداوندی که بر سلاطین شرق و غرب حکومت میکند، از نظر برتری و قدرت، قابل مقایسه با هیچ کدام از شاهان نیست.
خدایگان خراسان و رکن دولت و دین
که گوهرش به کفستی چو آب در غربال
هوش مصنوعی: سرزمین خراسان دارای قدرت و حکومت مهم است و در دین نیز تاثیرگذار میباشد. ارزش و جایگاه او به حدی است که به آسانی نمیتوان فهمید و مثل آب در یک غربال ناپایدار و نامشخص است.
شهی که رایت او راست همرکاب و ظفر
از آنکه رایت او هست آیت اقبال
هوش مصنوعی: شهری که پرچم او حاکم بر میدان است، همراهی با او سبب پیروزی میشود، زیرا پرچم او نشانگر خوش شانسی و موفقیت است.
ز برق تیغش بر جسم چرخ در آذر
ز سهم گرزش بر جان کوه در زلزال
هوش مصنوعی: تیغ او همچون صاعقه بر بدن آسمان در آتش میزند و از ضربهاش بر جان کوه، زمین به لرزه درمیآید.
همه شجاعان گر شیر شاه پیل شکن
همه دلیران گر شاه شیر شکال
هوش مصنوعی: تمام دلاوران مثل شیر در برابر فیلها هستند و همه شجاعان مانند شاه شیرها بر دشواریها غلبه میکنند.
ز تیغ اوست که جوزا چو پیکر ذاتت
نه از حقیقت خالی بل از تصور حال
هوش مصنوعی: این جمله به ما میگوید که وجود تو به وسیلهٔ تأثیرات خاصی شکل گرفته است. همچنین بیان میکند که حقیقت وجودی تو خالی از معنا نیست، بلکه از تصورات و حالاتی که در ذهنت به وجود آمده، پر است. به عبارت دیگر، تو فقط یک موجود فیزیکی نیستی بلکه دارای عمق و واقعیتی هستی که از تصورات و تجارب زندگیات نشأت میگیرد.
بریخت عدلش گرگان فتنه را دندان
شکست حفظش شیران شرزه را چنگال
هوش مصنوعی: زمانی که عدالت او آشکار شود، گرگان فتنه و شرارت را شکست میدهد و در حفاظت او، شیران نیرومند نیز توانایی خود را برای نگهداری از آن نشان میدهند.
به صدر جاه به جسم است آسمان جمیل
به چرخ گاه به چهرست آفتاب جمال
هوش مصنوعی: بالای سر، زیبایی آسمان مانند یک موجود باوقار است و در دورن آن، چهرهی خورشید به زیبایی جلوهگری میکند.
سران سراسر پیشش چو پیش آینه زنگ
مهان تمامی نزدش چو نزد نور زُکال
هوش مصنوعی: همه افراد در برابر او همچون تصویری در آینه هستند و همگان در نزد او مانند نزدیک بودن به نور خالص و درخشان دیده میشوند.
ز بس بزرگی و دانش به نزد اوست حقیر
به روم اندر قیصر به هند و در چیپال
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و دانشی که او دارد، من احساس حقارت میکنم و تصمیم دارم که به دربار قیصر هند و در چیپال بروم.
به هر طرف که کند روی از معالی بخت
به تخت نصرتش آید دوان به استقبال
هوش مصنوعی: هرجا که نگاه کند و راهش را به سوی موفقیت و شانس باز کند، پیروزی و نصرت به سرعت به استقبال او میآید.
فتوت و کرمش جفت با بزرگ و حقیر
سعادت و ظفرش یار از یمین و شمال
هوش مصنوعی: شجاعت و جوانمردی او همراه با احترام به همه، چه بزرگ و چه کوچک، باعث خوشبختی و پیروزیاش میشود و این همراهی او از هر طرف حمایت میکند.
فتوت و کرمش را نکو سُرودندی
نه آفتاب مساحت کند نه باد شمال
هوش مصنوعی: در این بیت، به ویژگیهای نیکو و بزرگ انسانی اشاره شده است. فتوت و کرم، به معنای جوانمردی و بخشندگی هستند، که ویژگیهای ارزشمندی به حساب میآیند. در ادامه، گفته شده که این ویژگیها به اندازهای درخشان و قابل توجه هستند که نه فقط نور خورشید میتواند آن را اندازهگیری کند، بلکه حتی وزش بادی از شمال نیز قادر به تبدیل یا کم کردن ارزش آن نیست. به عبارتی، عظمت این فضایل فراتر از شرایط طبیعی و دنیوی است.
ز ایزد متعالست این جلالت و جاه
نکرده کار بیهوده ایزد متعال
هوش مصنوعی: این عظمت و بزرگی از سوی خداوند بزرگ است و خداوند هرگز کار بیهودهای انجام نمیدهد.
خدای جاه و جلالست و شاه نتواند
کند ستیزه کسی با خدای جاه و جلال
هوش مصنوعی: خداوند بزرگ و با عظمت است و هیچ شاهی نمیتواند در برابر قدرت و عظمت او ایستادگی کند.
شهیست بالله کش قدر باشد و مقدار
به چرخ عزت خورشید سان بری ز همال
هوش مصنوعی: او شاهی است که از نظر مقام و عظمت کم نظیر است؛ همانند خورشید که در چرخش خود، عظمت و برتری را نشان میدهد و از هر گونه زشتی و ناپاکی دور است.
ثنا چه خوانی به گذشته قدر شاه صفا
هزار مرتبه زین هفت گنبد جوال
هوش مصنوعی: ستایش چه فایدهای دارد وقتی که قدر و ارزش شاه صفا از هزار برابر بیشتر است؟ این موضوع از این هفت گنبد برجسته به روشنی مشخص است.
حضیض و بالا در زیر فر اوست بگو
هلال و بدر بود تا به نقص و تا به کمال
هوش مصنوعی: حضور و عظمت او در پایین و بالا قرار دارد، به همین خاطر از هلال و ماه_full که به کمال و نقص اشاره دارند، میتوان یاد کرد.
رخ محبش تابنده باد چو نان بدر
تن عدویش کاهیده باد همچو هلال
هوش مصنوعی: چهره محبوبش باید همچون نان درخشان باشد و بادش به آرامی همچون ماه هلال کاهش یابد.