گنجور

شمارهٔ ۱

بندهٔ رحمان رحیمیم ما
بر در الله مقیمیم ما
حمد بجز ذات خدا نارواست
مدح به غیر از صفتش ناسزاست
وادی خلقت همه زین سرحد است
طرفه که او را نه جهت نی حد است
حق نبود هر چه تصور کنی
گرچه تو این شیشه ز در پر کنی
شیشه شکن گوهر خود ده به آب
ای همه خورشید، چه جویی سحاب؟
لیک نه آن خور که نمایان تو راست
درخور این چشم سفید و سیاست
هر دو جهان نشئه ای ا‌ز آن خور است
عقل تو کی فهم ورا درخور است؟
آنچه تو از عقل بسنجی نخست
دان که بتی ساخته ای تو درست
بت شکن و شو علی مرتضی
تا که دهد جا به کتف، مصطفی
بت چه بود هستی هستهای دون
حق چه بود رفتن از خود برون
هر که نخست این بت تن را شناخت
اسب ز میدان خودی پیش تاخت
سعی کن ای رهرو صاحب کمال
تا که شود هستی تو پایمال
صورت اگر ذهنی و گر خارجی است
هر که خدا گفت بدان، خارجی است
ای که تو را دید حق اندیشه است
خاربنی، کفر تو پر ریشه است
زود کن این خار ز بیخ و ز بن
یاد مکن از نو و نی از کهن
یاد ز یادت ببر ای خرده دان
هر چه به یاد تو بود خرده دان
خرده گرفتن به زبان جاهلی است
هست قبیح و اثر غافلی است
ای که تو را دید خدا بایدت
هر دو جهان روی نما بایدت
گر خبرت نیست از این دو سرا
پس به تو پیدا کنم این هر دو را
مامک این هر دو شوی مشکل است
این همه املاک که را حاصل است؟
تا که دهد روی نما با خدا
تا که بگوید به خدا رونما
این دو جهان مقصد و مقصود توست
این همه غوغا به سر بود توست
خاک بزن بر سر میل و غرض
روی بگردان ز حدوث و عرض
آن که احد گفته ای آن خود تویی
نیست تو را فهم یکی از دویی
پس تو یکی خویشتن اول شناس
هر دو جهان را تو از این کن قیاس
چون بشناسی که دو عالم تویی
کرده ای تفریق یکی از دویی
چون به سر خویش قدم در زدی
دامن همت به کمر [بر] زدی
نیستی و هستی خود را ز یاد
جمله رها کردی [و] گشتی جماد
دان که تو کونین فدا ساختی
اسب به میدان رخش تاختی
خالق بنیاد [و] اساسم تویی
آن که ندانم نشناسم تویی
گرچه تو را چون تو ندانسته ام
بسکه ندانسته که دانسته ام
ذات تو بحری است منزه ز آب
ساحل این بحر خیالی و خواب
در ته این پرده که خم در خم است
غیر تو کس با تو کجا محرم است
هر که به عرفان تو تا لب گشود
تار هوا بافته چون عنکبود
بیش نگویم ز جهان یا کم است
رشتهٔ کار همه سردرگم است
کیست که باشد به تواش معرفت
ای دو جهان شد صفتت را صفت
ای تو برون از خرد و فهم ها
ای تو درون دل و جان های ما
لیک من از جان و دل آگهم
تا که شناسم تو کی و من کیم
ذات [تو] پاکیزه ز نفع و گزند
اصل دو عالم به صفات تو بند
ای همه معنی و ز صورت بری
چین ز تو آموخته صورتگری
وصف تو هر چند که بیرنگ شد
رنگ دو عالم ز تو بیرنگ شد
مدح صفات تو ز ما کی رواست
مدح [و] ثنای تو ز تو خوش نماست
گشت چو خورشید سوار فرس
شب پره چبود که برآرد نفس
مور ضعیفم تو سلیمان من
من تن افسرده ام ای جان من
ای تن و جان هر دو فدای تو باد
وی تن و جان هر دو به پیش تو باد
ای ز ترقی و تنزل بری
جرم جهان را کرمت مشتری
نغمهٔ عشقت چو بر آهنگ زد
بر دل هر سنگدلی چنگ زد
شعبه ای از زمزمهٔ ساز تو
شمه ای از عشوه و از ناز تو
زهره چه باشد که به چنگ آورد
زهره که دارد که به رنگ آورد
ای کرمت شامل هر خاص و عام
مؤمن و کافر ز تو یابند کام
ذات تو پاک است ز عیب [و] ز ریب
آمده معدوم به پیش تو غیب
سلسله جنبان دو عالم تویی
باعث شادی سبب غم تویی
بی تو سکون و حرکت ناروا
ای همه غیر تو فنا در فنا
هر که به غیر تو قلم درکشید
آنچه ندیده است کسی او بدید
نیست ز تو خلقت هستی گرفت
هست فرود آمد و پستی گرفت
آن که به پست آمده او هست بود
هست نگوییم که او مست بود
غیر تو را نسبت هستی خطا
نیست ز ما باشد و هستی تو را
نیستی و هستی ما دو گوا
داده شهادت به خدایی تو را
من کی و اثبات وجود تو کی؟
کافر بت[نفس] و سجود تو کی؟
روی نمودی و تو را یافتیم
روی ز غیر تو دگر تافتیم
آنچه تو را پیش پرستیده ام
خشت خطا بر سر هم چیده ام
همچو خران بندهٔ جو بوده ام
من به عبادات [گرو] بوده ام
طاعت صاحب غرضان بندگی است
[حاشا] لله همه شرمندگی است
کار نکویم همه رد بوده است
وای بر آن کار که بد بوده است
از سر نو باز مسلمان شدم
آنچه گذشته است پشیمان شدم
توبه ز نیک و بد خود ساختم
دل دگر از غیر تو پرداختم
عهد به احسان تو بربسته ام
لطف بفرما که کمر بسته ام
از شجر توبه عصایم بده
وز بن توفیق تو پایم بده
دست فراگیر که درمانده ام
دست به این حلقهٔ درمانده ام
از عمل و از حرکاتم مپرس
از حج و از صوم [و] زکاتم مپرس
هر چه رضای تو در آن بوده است
از من بدکیش نهان بوده است
گرچه صفات تو ز حد برتر است
از همه لیکن کرمت برتر است
نیست مرا با تو مجال سخن
قاعدهٔ رحمت خود پیشه کن
لطف به قدر [کرم] خویش کن
بر کمی من نگر و بیش کن
از تو قبول و ز سعیدا دعا
از تو بقا و ز سعیدا فنا
آنچه جلال تو فنا می کند
باز جمال تو بقا می کند
قهر تو هر جا که نظر کرد سخت
تختهٔ بازیچه شود تخت بخت
گر صفت لطف تو باشد قرین
به ز دو و پنج نماید زمین
[ز امر] تو امروز قیامت شود
هر چه تو خواهی به ارادت شود
قهر تو چون خواست خوشی ناخوشی
پشه به نمرود کند سرکشی
ای کرمت قبلهٔ حاجات ما
کارگر جمله مهمات ما
رحم بفرمای که سرگشته ام
از ره فرمان تو برگشته ام
حاصل عمرم همه بی حاصلی
غافلی و غافلی و غافلی
روی سیه، موی سیه، دل سیه
جامه سیه، خانه سیه، گل سیه
این همه ظلمت به من آورده روی
غیر تو کس نیست مرا چاره جوی
گرچه به درگاه تو شرمنده ام
با همه شرمندگیم بنده ام
بنده اگر چه به خصایص بد است
باز نشان مهر تو دارد به دست
پیش تو ای خالق ماهی و ماه
عذر سعیداست بتر از گناه
سوخته ام آب بزن بر دلم
غیر تو کس حل نکند مشکلم
داروی این علت ناصور ده
داغ مرا مرهم کافور نه
ای تو طبیب مرض عاصیان
وی تو حکیم دل هر ناتوان
میوهٔ تر می دهی از چوب خشک
ساخته ای نافهٔ خون جیب مشک
هر چه در این هر دو جهان ساختی
این همه نعمت که برانداختی
چرخ ضیا ارض کدورت گرفت
جمله [به] تدبیر تو صورت گرفت
خلقت شادی و الم کرده ای
بی مددی محنت[و] غم کرده ای

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بندهٔ رحمان رحیمیم ما
بر در الله مقیمیم ما
هوش مصنوعی: ما بندگان خداوند مهربان و بخشنده‌ایم و در درگاه او زندگی می‌کنیم.
حمد بجز ذات خدا نارواست
مدح به غیر از صفتش ناسزاست
هوش مصنوعی: ستایش و سپاسگزاری تنها باید مخصوص خود خدا باشد و جز او هیچ موجودی سزاوار مدح و ستایش نیست.
وادی خلقت همه زین سرحد است
طرفه که او را نه جهت نی حد است
هوش مصنوعی: این دنیای آفرینش همه از همین نقطه و مرز آغاز می‌شود و جالب اینکه هیچ‌گونه مرز و جهت خاصی ندارد.
حق نبود هر چه تصور کنی
گرچه تو این شیشه ز در پر کنی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در ذهنت تصور کنی حق و واقعیت نیست، حتی اگر این تصور را در قالبی مشخص به نمایش درآوری.
شیشه شکن گوهر خود ده به آب
ای همه خورشید، چه جویی سحاب؟
هوش مصنوعی: شیشه را بشکن و گوهر خویش را به آب بده، ای خورشید، تو چرا به دنبال ابر می‌گردی؟
لیک نه آن خور که نمایان تو راست
درخور این چشم سفید و سیاست
هوش مصنوعی: اما آن خورشید که تو را نمایان می‌کند، در واقع برای این چشم روشن و سیاست مناسب نیست.
هر دو جهان نشئه ای ا‌ز آن خور است
عقل تو کی فهم ورا درخور است؟
هوش مصنوعی: هر دو جهان در نتیجهٔ وجود آن خورشید است. آیا عقل تو قادر است که آن حقیقت را درک کند؟
آنچه تو از عقل بسنجی نخست
دان که بتی ساخته ای تو درست
هوش مصنوعی: هر چیزی که با عقل خود ارزیابی کنی، ابتدا بدان که آن را خودت به‌وجود آورده‌ای و به‌راستی همواره حقیقتی از خودت است.
بت شکن و شو علی مرتضی
تا که دهد جا به کتف، مصطفی
هوش مصنوعی: شکسته نشود بت، زیرا تو باید علی مرتضی شوی تا جا به کتف مصطفی بدهی.
بت چه بود هستی هستهای دون
حق چه بود رفتن از خود برون
هوش مصنوعی: بت نماد چیزهایی است که به نظر غیرمهم و پست می‌رسند. در حالی که ذات حق و حقیقت والا و بسیار بزرگ است، ترک خودخواهی و رها کردن عقاید محدود، راهی به سوی حقیقت بالا و عظیم است.
هر که نخست این بت تن را شناخت
اسب ز میدان خودی پیش تاخت
هوش مصنوعی: هر کس که ابتدا به شناخت واقعی خود پردازد، از میدان زندگی و چالش‌های آن جلوتر می‌رود.
سعی کن ای رهرو صاحب کمال
تا که شود هستی تو پایمال
هوش مصنوعی: تلاش کن ای مسافر راه کمال، تا اینکه وجودت تحت تاثیر قرار گیرد و به نوعی تسلیم شود.
صورت اگر ذهنی و گر خارجی است
هر که خدا گفت بدان، خارجی است
هوش مصنوعی: اگر صورت‌های ما بالاتر از ذهن باشند و یا در دنیای خارج وجود داشته باشند، هر کسی که خداوند به او اشاره کند، باید بپذیریم که این صورت‌ها خارجی و واقعی هستند.
ای که تو را دید حق اندیشه است
خاربنی، کفر تو پر ریشه است
هوش مصنوعی: ای کسی که دیدنت باعث تفکر و اندیشۀ حق در دل می‌شود، بدان که کفر و انکار تو ریشه‌دار و عمیق است.
زود کن این خار ز بیخ و ز بن
یاد مکن از نو و نی از کهن
هوش مصنوعی: سریع اقدام کن تا این درد و مشکل را از ریشه برکنیم و به گذشته یا خاطرات قدیمی فکر نکنیم.
یاد ز یادت ببر ای خرده دان
هر چه به یاد تو بود خرده دان
هوش مصنوعی: به یاد تو نباش، ای کسی که به جزئیات می‌نگری، هر آنچه که به یاد تو می‌آید هم جزئی است.
خرده گرفتن به زبان جاهلی است
هست قبیح و اثر غافلی است
هوش مصنوعی: انتقاد کردن به دیگران به شیوه‌ای ناپسند و نادرست است و نشان از نادانی و بی‌خبری فرد دارد.
ای که تو را دید خدا بایدت
هر دو جهان روی نما بایدت
هوش مصنوعی: ای کسی که خدا به خاطر تو وجود دارد، شایسته است که در هر دو جهان، نور و زیبایی‌ات را مشاهده کنند.
گر خبرت نیست از این دو سرا
پس به تو پیدا کنم این هر دو را
هوش مصنوعی: اگر از این دو جهان چیزی نمی‌دانی، پس من این دو را برایت نمایان می‌کنم.
مامک این هر دو شوی مشکل است
این همه املاک که را حاصل است؟
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده است که پیدا کردن و به دست آوردن هر دو (مال و ثروت) کار دشواری است، به ویژه وقتی که تعداد زیادی اموال و دارایی وجود دارد. به عبارتی دیگر، با وجود این همه دارایی، مشخص نیست که چه کسی می‌تواند از آن‌ها بهره‌برداری کند یا صاحب آن‌ها باشد.
تا که دهد روی نما با خدا
تا که بگوید به خدا رونما
هوش مصنوعی: تا زمانی که چهره‌ات را به خدا نشان دهد، تا زمانی که بتوانی با خدای خود حرف بزنی و او را درک کنی.
این دو جهان مقصد و مقصود توست
این همه غوغا به سر بود توست
هوش مصنوعی: این دو دنیا هدف و مقصد تو هستند و تمام این شلوغی‌ها به خاطر توست.
خاک بزن بر سر میل و غرض
روی بگردان ز حدوث و عرض
هوش مصنوعی: بر آرزوها و خواسته‌های خود غبار بپاش و از چیزهایی که گذرا و فانی هستند، دوری کن.
آن که احد گفته ای آن خود تویی
نیست تو را فهم یکی از دویی
هوش مصنوعی: تو که گفتی یکی هستی، در واقع خودت آن یکتایی نیستی. درک تو از وجود تنها یک جنبه از duality است.
پس تو یکی خویشتن اول شناس
هر دو جهان را تو از این کن قیاس
هوش مصنوعی: پس تو ابتدا خودت را بشناس و سپس به هر دو جهان نگاه کن و آنها را با خودت مقایسه کن.
چون بشناسی که دو عالم تویی
کرده ای تفریق یکی از دویی
هوش مصنوعی: زمانی که متوجه شوی که کل جهان در درون توست، در آن صورت فهمیده‌ای که جدایی و دوگانگی تنها در ذهن تو وجود دارد.
چون به سر خویش قدم در زدی
دامن همت به کمر [بر] زدی
هوش مصنوعی: وقتی که خودت را به کار و تلاش وا می‌داری، بی‌درنگ برای دستیابی به موفقیت و پیشرفت آماده می‌شوی.
نیستی و هستی خود را ز یاد
جمله رها کردی [و] گشتی جماد
هوش مصنوعی: تو وجود و عدم خود را فراموش کردی و به حالت بی‌حرکتی و سکون رسیدی.
دان که تو کونین فدا ساختی
اسب به میدان رخش تاختی
هوش مصنوعی: بدان که تو به خاطر دو جهان، جان خود را فدای اسب کرده‌ای و به میدان مسئلت رفته‌ای.
خالق بنیاد [و] اساسم تویی
آن که ندانم نشناسم تویی
هوش مصنوعی: بنیان‌گذار و اساس وجود تو هستی، و من نمی‌دانم و نمی‌شناسم تو را.
گرچه تو را چون تو ندانسته ام
بسکه ندانسته که دانسته ام
هوش مصنوعی: هرچند که من تو را به خوبی نمی‌شناسم، اما به اندازه‌ای از تو آگاه هستم که خودت نمی‌دانی.
ذات تو بحری است منزه ز آب
ساحل این بحر خیالی و خواب
هوش مصنوعی: وجود تو همانند دریایی است که از آلودگی‌های کنار ساحل پاک است و این دریا، تنها خیال و خواب است.
در ته این پرده که خم در خم است
غیر تو کس با تو کجا محرم است
هوش مصنوعی: در عمق این پرده که پیچ و خم‌های فراوانی دارد، هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند به اسرار آن پی ببرد و هیچ‌کس با تو در این زمینه همراز نیست.
هر که به عرفان تو تا لب گشود
تار هوا بافته چون عنکبود
هوش مصنوعی: هر که به رازهای عرفانی تو نزدیک شود، به گونه‌ای در این دنیا گرفتار می‌شود که مانند تارهایی است که عنکبوت می‌تند.
بیش نگویم ز جهان یا کم است
رشتهٔ کار همه سردرگم است
هوش مصنوعی: در مورد دنیا بیشتر از این صحبت نمی‌کنم، چرا که همه چیز به هم ریخته و گیج‌کننده است.
کیست که باشد به تواش معرفت
ای دو جهان شد صفتت را صفت
هوش مصنوعی: کیست که در شناخت تو باشد و به واقعیت وجودت پی ببرد، ای کسی که ویژگی‌های تو در دو جهان شناخته شده است؟
ای تو برون از خرد و فهم ها
ای تو درون دل و جان های ما
هوش مصنوعی: تو فراتر از دانش و درک ما هستی، و در عمق دل و جان‌های ما حضور داری.
لیک من از جان و دل آگهم
تا که شناسم تو کی و من کیم
هوش مصنوعی: اما من با تمام وجودم آگاهی دارم تا بفهمم تو کیستی و من کی هستم.
ذات [تو] پاکیزه ز نفع و گزند
اصل دو عالم به صفات تو بند
هوش مصنوعی: وجود تو خالص و دور از آسیب و نفع است، و صفات تو به دو اصل جهان تعلق دارد.
ای همه معنی و ز صورت بری
چین ز تو آموخته صورتگری
هوش مصنوعی: ای همه معنا و مفهوم، از ظواهر دور باش. نقاشی را از تو آموخته‌ام.
وصف تو هر چند که بیرنگ شد
رنگ دو عالم ز تو بیرنگ شد
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که توصیف تو بی‌معنا شود، باز هم رنگ و زیبایی دو جهان از تو ناشی می‌شود.
مدح صفات تو ز ما کی رواست
مدح [و] ثنای تو ز تو خوش نماست
هوش مصنوعی: ستایش ویژگی‌های تو از سوی ما چه جایگاهی دارد، در حالی که ستایش و تمجید تو باید به خودت بازگردد و تو بهترین نمونه‌اش هستی.
گشت چو خورشید سوار فرس
شب پره چبود که برآرد نفس
هوش مصنوعی: وقتی خورشید بر روی اسب شگفت‌انگیزش سوار شد، نفس شب را به آسمان می‌برد.
مور ضعیفم تو سلیمان من
من تن افسرده ام ای جان من
هوش مصنوعی: من مثل یک مور کوچک و ضعیف هستم، تو مثل سلیمان قوی و بزرگ. من حالا احساس خستگی و افسردگی می‌کنم، ای جان من.
ای تن و جان هر دو فدای تو باد
وی تن و جان هر دو به پیش تو باد
هوش مصنوعی: ای جان و تن من فدای تو باشند و هر دو در حضورت به سر برند.
ای ز ترقی و تنزل بری
جرم جهان را کرمت مشتری
هوش مصنوعی: ای کسی که از پیشرفت و سقوط دوری و با کرمت گناهان جهان را می‌خری.
نغمهٔ عشقت چو بر آهنگ زد
بر دل هر سنگدلی چنگ زد
هوش مصنوعی: وقتی صدای عشق تو برمی‌خیزد، حتی دل‌های سخت و بی‌احساس نیز تحت تأثیر قرار می‌گیرند و به نغمه تو واکنش نشان می‌دهند.
شعبه ای از زمزمهٔ ساز تو
شمه ای از عشوه و از ناز تو
هوش مصنوعی: یک بخش از نغمهٔ ساز تو نشانه‌ای از جذبه و فریبندگی توست.
زهره چه باشد که به چنگ آورد
زهره که دارد که به رنگ آورد
هوش مصنوعی: زهره چه ارزش و قدرتی دارد که به آنچه در دست دارد، دست یابد و بر آن رنگ و ظاهری تازه ببخشد؟
ای کرمت شامل هر خاص و عام
مؤمن و کافر ز تو یابند کام
هوش مصنوعی: ای پروردگارا، لطف و رحمت تو شامل حال همه است، چه مؤمنان و چه کافران، همه از فیض و نعمت تو بهره‌مند می‌شوند.
ذات تو پاک است ز عیب [و] ز ریب
آمده معدوم به پیش تو غیب
هوش مصنوعی: وجود تو از هر عیب و نقصی پاک و خالص است، و چیزی که وجود ندارد، تنها در پیشگاه تو به گمنامی و عدم راه یافته است.
سلسله جنبان دو عالم تویی
باعث شادی سبب غم تویی
هوش مصنوعی: تو سبب‌ساز حرکت و تحولات در دو جهان هستی، هم باعث شادی‌های ما و هم دلیل غم‌هایمان هستی.
بی تو سکون و حرکت ناروا
ای همه غیر تو فنا در فنا
هوش مصنوعی: بدون تو نه آرامشی هست و نه حرکتی، ای کسی که غیر از تو همه چیز فانی است و در زوال به سر می‌برد.
هر که به غیر تو قلم درکشید
آنچه ندیده است کسی او بدید
هوش مصنوعی: هر کس به جز تو چیزی را ترسیم کند، چیزی را نشان داده که هیچ کس آن را ندید.
نیست ز تو خلقت هستی گرفت
هست فرود آمد و پستی گرفت
هوش مصنوعی: وجود تو سرچشمه‌ی هستی است، اما وجودی که از تو جدا شده، به پستی و نیکویی تنزل کرده است.
آن که به پست آمده او هست بود
هست نگوییم که او مست بود
هوش مصنوعی: کسی که به مقام پایین‌تری رسیده، هنوز وجود دارد و نباید بگوییم که او در حال سکرات است.
غیر تو را نسبت هستی خطا
نیست ز ما باشد و هستی تو را
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند به جز تو وجود واقعی داشته باشد، و اگر وجودی هم باشد، فقط از ماست و تو همان هستی اصلی هستی.
نیستی و هستی ما دو گوا
داده شهادت به خدایی تو را
هوش مصنوعی: ما و عدم وجود و هستی‌مان به‌عنوان شاهدانی بر خدایی تو گواهی می‌دهیم.
من کی و اثبات وجود تو کی؟
کافر بت[نفس] و سجود تو کی؟
هوش مصنوعی: من کی هستم که وجود تو را ثابت کنم؟ من چه کسی هستم که به خودم ببالم و به تو سجده کنم؟
روی نمودی و تو را یافتیم
روی ز غیر تو دگر تافتیم
هوش مصنوعی: تو خودت را نشان دادی و ما به تو رسیدیم؛ دیگر به کسی غیر از تو علاقه‌ای نداریم.
آنچه تو را پیش پرستیده ام
خشت خطا بر سر هم چیده ام
هوش مصنوعی: آنچه را که به خاطر تو پرستیدم، در واقع، اشتباهات زیادی را گرد هم آورده‌ام.
همچو خران بندهٔ جو بوده ام
من به عبادات [گرو] بوده ام
هوش مصنوعی: من مثل خرها تنها به خاطر علف (جو) به عبادت مشغول بوده‌ام.
طاعت صاحب غرضان بندگی است
[حاشا] لله همه شرمندگی است
هوش مصنوعی: انجام کارها بر اساس خواسته و منافع افرادی خاص، فقط نوعی بندگی و کار کردن برای آن‌هاست. در حالی که خدمت و بندگی واقعی تنها برای خداوند است و در این مسیر هیچ‌گونه شرمندگی وجود ندارد؛ زیرا هدف و انگیزه‌ای بالاتر از خواسته‌های بشر است.
کار نکویم همه رد بوده است
وای بر آن کار که بد بوده است
هوش مصنوعی: هر کار خوبی که انجام داده‌ام، نتیجه‌اش رد شده و نادیده گرفته شده است. اما ای وای بر آن کارهایی که بد بوده‌اند.
از سر نو باز مسلمان شدم
آنچه گذشته است پشیمان شدم
هوش مصنوعی: من دوباره به دین اسلام روی آوردم و از آنچه که در گذشته کرده بودم، پشیمانم.
توبه ز نیک و بد خود ساختم
دل دگر از غیر تو پرداختم
هوش مصنوعی: من از نیک و بد خود دست کشیدم و دلم را تنها به تو گره زدم.
عهد به احسان تو بربسته ام
لطف بفرما که کمر بسته ام
هوش مصنوعی: من به دوستی و نیکی تو اطمینان دارم، لطف کن و منو یاری کن چون که من خود را برای این کار آماده کرده‌ام.
از شجر توبه عصایم بده
وز بن توفیق تو پایم بده
هوش مصنوعی: از درخت توبه به من عصا بده و از ریشه لطف و توفیق تو به من پا بده.
دست فراگیر که درمانده ام
دست به این حلقهٔ درمانده ام
هوش مصنوعی: دست‌هایی که دراز کرده‌ام، به خاطر ناتوانی و درماندگی‌ام، به این حلقه گیر کرده‌ام.
از عمل و از حرکاتم مپرس
از حج و از صوم [و] زکاتم مپرس
هوش مصنوعی: از من درباره اعمال و حرکاتم نپرس، نه درباره حج و نه درباره روزه و زکات.
هر چه رضای تو در آن بوده است
از من بدکیش نهان بوده است
هوش مصنوعی: هر چیزی که رضایت تو در آن بوده، از من بداندیش پنهان بوده است.
گرچه صفات تو ز حد برتر است
از همه لیکن کرمت برتر است
هوش مصنوعی: با اینکه ویژگی‌های تو از همه بیشتر و بهتر است، اما بخشندگی و مهربانی‌ات از همه چیز بالاتر است.
نیست مرا با تو مجال سخن
قاعدهٔ رحمت خود پیشه کن
هوش مصنوعی: زمانی برای گفت‌وگو با تو ندارم، لطفاً لطف و رحمت خود را نادیده نگیر.
لطف به قدر [کرم] خویش کن
بر کمی من نگر و بیش کن
هوش مصنوعی: لطف و خوبی‌ات را با توجه به اندازه خودت انجام بده و به کمبودهای من نیز توجه کن و آنها را بیشتر از آنچه هستند نداشته باش.
از تو قبول و ز سعیدا دعا
از تو بقا و ز سعیدا فنا
هوش مصنوعی: از تو خواسته‌ایم و از سعید دعا داریم؛ از تو زندگی پایدار و از سعید، نابودی و فنا.
آنچه جلال تو فنا می کند
باز جمال تو بقا می کند
هوش مصنوعی: هر آنچه که زیبایی و عظمت تو را از بین می‌برد، همان زیبایی و عظمت توست که باعث ادامهٔ حیات و پایداری می‌شود.
قهر تو هر جا که نظر کرد سخت
تختهٔ بازیچه شود تخت بخت
هوش مصنوعی: هر جا که به قهر تو نگاه می‌کنم، سرنوشت و شانس من به شدت مانند یک وسیله بازی به نظر می‌رسد.
گر صفت لطف تو باشد قرین
به ز دو و پنج نماید زمین
هوش مصنوعی: اگر ویژگی لطف تو با دو و پنج همراه باشد، زمین به شکلی دیگر نمایان خواهد شد.
[ز امر] تو امروز قیامت شود
هر چه تو خواهی به ارادت شود
هوش مصنوعی: امروز به خاطر تو، هر آنچه که بخواهی به وقوع می‌پیوندد و به خواسته‌ات محقق می‌شود.
قهر تو چون خواست خوشی ناخوشی
پشه به نمرود کند سرکشی
هوش مصنوعی: خشم تو مانند خواسته‌ای است که خوشی را به ناخوشی تبدیل می‌کند و می‌تواند حتی پشه‌ای را بر نمرود نیز سرکش کند.
ای کرمت قبلهٔ حاجات ما
کارگر جمله مهمات ما
هوش مصنوعی: ای بخشش تو مرجع و مقصد تمامی نیازهای ماست و تو در برآورده کردن همه امور مهم ما مؤثر هستی.
رحم بفرمای که سرگشته ام
از ره فرمان تو برگشته ام
هوش مصنوعی: لطفاً به من رحم کن، زیرا از مسیر راست گم شده‌ام و از دستور تو منحرف شده‌ام.
حاصل عمرم همه بی حاصلی
غافلی و غافلی و غافلی
هوش مصنوعی: تمام عمرم صرف چیزی بی‌فایده شده است؛ من در غفلت و بی‌خبری به سر می‌بردم و همچنان در همان حال باقی مانده‌ام.
روی سیه، موی سیه، دل سیه
جامه سیه، خانه سیه، گل سیه
هوش مصنوعی: چهره‌ای تاریک، مویی تیره، دلی غمگین، لباسی سیاه، خانه‌ای پر از ناامیدی و گل‌هایی سیاه.
این همه ظلمت به من آورده روی
غیر تو کس نیست مرا چاره جوی
هوش مصنوعی: این همه تاریکی که برای من به وجود آمده، به خاطر این است که هیچ کس جز تو برای کمک به من وجود ندارد.
گرچه به درگاه تو شرمنده ام
با همه شرمندگیم بنده ام
هوش مصنوعی: اگرچه در حضورت احساس شرمندگی می‌کنم، اما با تمام این احساس شرم، بنده‌ی تو هستم.
بنده اگر چه به خصایص بد است
باز نشان مهر تو دارد به دست
هوش مصنوعی: اگرچه من دارای خصلت‌های ناپسند هستم، اما هنوز هم نشانه عشق و محبت تو را بر دستانم دارم.
پیش تو ای خالق ماهی و ماه
عذر سعیداست بتر از گناه
هوش مصنوعی: در برابر تو، ای خالق ماه و ستاره، عذر و بهانه‌ای بهتر از گناه وجود ندارد.
سوخته ام آب بزن بر دلم
غیر تو کس حل نکند مشکلم
هوش مصنوعی: من در آتش عشق تو سوخته‌ام، هیچ‌کس جز تو نمی‌تواند دلم را آرام کند و مشکل‌هایم را حل کند.
داروی این علت ناصور ده
داغ مرا مرهم کافور نه
هوش مصنوعی: داروی این درد غیرقابل تحمل من، مرهمی نیست جز کافور گرم و آرامش‌بخش.
ای تو طبیب مرض عاصیان
وی تو حکیم دل هر ناتوان
هوش مصنوعی: ای تو پزشک دردهای سرکش‌ها و ای تو دانای دل‌های ناتوان.
میوهٔ تر می دهی از چوب خشک
ساخته ای نافهٔ خون جیب مشک
هوش مصنوعی: تو از چوبی که خشک و بی‌حالت است، میوه‌ای تازه و خوشمزه به بار آورده‌ای، مانند این که از یک کیسهٔ مشک پر از خون، عطر و بویی دلپذیر به مشام می‌رسد.
هر چه در این هر دو جهان ساختی
این همه نعمت که برانداختی
هوش مصنوعی: هر چیزی که در این دنیا و آن دنیا به دست آوردی، تمام این نعمت‌ها که به تو داده شده، به خاطر تلاش‌ها و کارهایی است که انجام داده‌ای.
چرخ ضیا ارض کدورت گرفت
جمله [به] تدبیر تو صورت گرفت
هوش مصنوعی: چرخش زندگی بر زمین به خاطر تدبیر و برنامه‌ریزی تو، به شدت تغییر پیدا کرده و به روشنایی و شفافیت رسیده است.
خلقت شادی و الم کرده ای
بی مددی محنت[و] غم کرده ای
هوش مصنوعی: تو به وجود آوردی شادی و درد را، بدون هیچ کمکی از سختی و رنج.