شمارهٔ ۱۸۴
دل ز تکرار بهشت حور از کوثر گرفت
آن قدر سودم به صندل سر، که درد سر گرفت
سرنوشتم بود دیدم کفر غالب شد به دین
حسن خط، حسن جمال یار را دربر گرفت
کثرت عاشق به بالا برد کار حسن را
شمع ما از جوشش پروانه بال و پر گرفت
لب گزیدن های او امروز بیجا نیست دوش
بوسه ها از لعل میگونش لب ساغر گرفت
ما در آن فکریم تا [راهی] به خود پیدا کنیم
نامسلمان برد دین و کفر را کافر گرفت
یاد گیر از شمع ای پروانه رسم سوختن
تن به آتش داد و آخر شعله را دربر گرفت
هر کجا سیمین تنی بینی به سیمش کش کنار
کیست شیرین یوسفی را می توان با زر گرفت
گرچه در آتش کرد تیزها ولیکن نرم نرم
بر سر این تندمشرب جای، خاکستر گرفت
سینه عریان کرد جان بر کف نهاد و داد سر
تا سعیدا داد دل از نیش آن خنگر گرفت
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل ز تکرار بهشت حور از کوثر گرفت
آن قدر سودم به صندل سر، که درد سر گرفت
هوش مصنوعی: دل از تکرار لذتهای بهشتی و زیباییهای حوریها خسته و دلزده شده است و آنقدر مشغول لذتهای دنیوی و خوشبو کردن خود با عطر صندل شده که دچار سردرد و دردسر شده است.
سرنوشتم بود دیدم کفر غالب شد به دین
حسن خط، حسن جمال یار را دربر گرفت
هوش مصنوعی: سرنوشت من نگذاشت که بر ایمانم باقی بمانم و قدرت بیدینی بر دین من غلبه یافت. زیبایی یارم به قدری مرا درگیر کرد که نتوانستم از آن بگذرم.
کثرت عاشق به بالا برد کار حسن را
شمع ما از جوشش پروانه بال و پر گرفت
هوش مصنوعی: عاشقان فراوانی که وجود دارند، باعث شدهاند تا زیبایی و خوبی از آنها جلوهگر شود. مانند شمعی که به خاطر رفت و آمد پروانهها، شعلهورتر میشود و از آنها انرژی میگیرد.
لب گزیدن های او امروز بیجا نیست دوش
بوسه ها از لعل میگونش لب ساغر گرفت
هوش مصنوعی: امروز رفتارهای او که باعث ناراحتی میشود، بیدلیل نیست؛ چرا که دیشب او با لبهای زیبا و دلربایش بوسههایی به من داد که شادابی را به من هدیه کرد.
ما در آن فکریم تا [راهی] به خود پیدا کنیم
نامسلمان برد دین و کفر را کافر گرفت
هوش مصنوعی: ما در تلاشی هستیم که راهی به سوی خود و حقیقتمان پیدا کنیم. فردی که دین را رها کرده، به صورت ناخواسته به کفر و بیایمانی دچار شده است.
یاد گیر از شمع ای پروانه رسم سوختن
تن به آتش داد و آخر شعله را دربر گرفت
هوش مصنوعی: ای پروانه، از شمع بیاموز که چگونه جان خود را به آتش میسپارد. او با اینکه میسوزد، در نهایت شعله را در آغوش میگیرد.
هر کجا سیمین تنی بینی به سیمش کش کنار
کیست شیرین یوسفی را می توان با زر گرفت
هوش مصنوعی: هر جا که دختری زیبا و دلربا را مشاهده کنیم، میتوانیم درخواست کنیم تا او را به ما معرفی کنند، زیرا مانند یوسف زیباست و میتوان او را با ثروت به دست آورد.
گرچه در آتش کرد تیزها ولیکن نرم نرم
بر سر این تندمشرب جای، خاکستر گرفت
هوش مصنوعی: با اینکه تندخویی و شدت عمل در گذشته برای این شخص وجود داشت، اما به تدریج و به آرامی در این مکان تبدیل به فردی آرام و متین شده است و در نهایت حالتی از سکون و خاموشی به او دست داده است.
سینه عریان کرد جان بر کف نهاد و داد سر
تا سعیدا داد دل از نیش آن خنگر گرفت
هوش مصنوعی: دل خود را بدون ترس و با شهامت بروز داد و جانش را در خطر گذاشت. او با وقار و خونسردی، عشقش را فدای سختیها و دردها کرد و از عذاب و رنجی که به او وارد میشود، بیپروا گذشت.