شمارهٔ ۱
چو بو دهد صبحم به دست باد صبا
به گردن نفس افتاده می روم از جا
قسم به قبضهٔ قدرت که بر سر مردان
شکوه سایهٔ شمشیر به ز بال هما
ز خاک تربت من بوی عشق می آید
برند خاک مزار مرا عبیرآسا
بیا به کنج خرابات و فارغ از همه شو
خوشا عبادت مخفی که نیست بوی ریا
هدایت عجبی کرده عارف سالک
طریق فقر که منزل بقا و راه فنا
بگو به یوسف دوران که از جفای رقیب
گدای کوی شما شد گدای راه شما
مرا قسم به وفای تو ای ستیزه مزاج
که بی جفای تو هرگز ندیده ایم صفا
مرا ز آتش عشقش جلای خاطر بس
بسان شمع نسوزم برای نشو و نما
حدیث دوست بود زاهدا دلیل فراق
سخن مگو ز خدا پیش من برای خدا
نمی زنم مژه بر هم گشاده می دارم
برای دیدن او منظر تماشا را
هر آنچه مبدأ فیاض گفت می گوید
در این غزل نبود مدخلی سعیدا را
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چو بو دهد صبحم به دست باد صبا
به گردن نفس افتاده می روم از جا
هوش مصنوعی: وقتی صبح با بوی خوشی از نسیم صبحگاهی به مشام میرسد، احساس میکنم که نفس در گلویم مانده و به سختی از جایی که هستم، حرکت میکنم.
قسم به قبضهٔ قدرت که بر سر مردان
شکوه سایهٔ شمشیر به ز بال هما
هوش مصنوعی: ایمان دارم به قدرتی که بر سر مردان بزرگ، سایهی شمشیرش حکمفرماست و همچون بالهایی که به آسمان میکشند، آن نیرو در دست من است.
ز خاک تربت من بوی عشق می آید
برند خاک مزار مرا عبیرآسا
هوش مصنوعی: از خاک آرامگاه من عطر عشق به مشام میرسد، مانند بوی خوش عطر.
بیا به کنج خرابات و فارغ از همه شو
خوشا عبادت مخفی که نیست بوی ریا
هوش مصنوعی: بیا به گوشهای از خراب آباد برو و از همه چیز آزاد و بیخیال باش. چه خوب است که عبادت مخفی باشد، چرا که در آن خبری از ریاکاری نیست.
هدایت عجبی کرده عارف سالک
طریق فقر که منزل بقا و راه فنا
هوش مصنوعی: عارفانی که در مسیر فقر حرکت میکنند، به نوعی هدایت شگفتانگیزی پیدا کردهاند. آنها متوجه شدهاند که در زندگی، جاودانی و ماندگاری واقعی در چه چیزی نهفته است و چطور میتوانند از زوال و فنا در امان بمانند.
بگو به یوسف دوران که از جفای رقیب
گدای کوی شما شد گدای راه شما
هوش مصنوعی: به یوسف زمان بگو که به خاطر ستم رقیب، من از رفاه و نعمت دور شدم و اکنون مثل گدایان، تنها در پی راهی برای رسیدن به تو هستم.
مرا قسم به وفای تو ای ستیزه مزاج
که بی جفای تو هرگز ندیده ایم صفا
هوش مصنوعی: من به وفای تو قسم میخورم، ای آنکه طبع تو جنگجوست؛ زیرا هرگز صفایی را جز با بدعهدی تو تجربه نکردهام.
مرا ز آتش عشقش جلای خاطر بس
بسان شمع نسوزم برای نشو و نما
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او همچون شمعی هستم که نمیسوزد و تنها برای رشد و روشناییام وجود دارم.
حدیث دوست بود زاهدا دلیل فراق
سخن مگو ز خدا پیش من برای خدا
هوش مصنوعی: گفتار و داستان دوست، بیانگر علت جدایی است. پس هرگز از خدا سخن نگو، وقتی که پیش من هستی، تنها برای خدا صحبت کن.
نمی زنم مژه بر هم گشاده می دارم
برای دیدن او منظر تماشا را
هوش مصنوعی: چشمهایم را نمیبندم و به تماشای او مینگرم. میخواهم تمام زیباییاش را ببینم.
هر آنچه مبدأ فیاض گفت می گوید
در این غزل نبود مدخلی سعیدا را
هوش مصنوعی: هر چیزی که منبع بخشنده گفته، در این غزل جایی ندارد که خوشبختی در آن باشد.